فردوسی زمانه پَر کشید
سایه تنها تخلص هوشنگ ابتهاج نیست، بلکه او در سرودههایش سایهوار به معشوق نامه مینویسد و به سمت او پَر میکشد؛ به راستی: نشود فاش کسی، آنچه میان من و تو است. در کتاب «آینه در آینه» که برگزیدهای از اشعار او به انتخاب دکتر "محمدرضا شفیعی کدکنی" است، غزلیاتی از او میخوانیم که شاید بارها نمونه ملودیک آن را شنیدهایم اما از ابتهاج فقط ارغوان و شاخه همخون جداماندهاش را به یاد داریم. شفیعی کدکنی در کتاب «صور خیال در شعر فارسی»، به باور من کاملترین متن ادبی حاضر است که میتواند پشتوانه شعر فارسی باشد، به چگونگی تلفیق تصور، قافیه، ریتم و کلمه میپردازد و میتوان اشعار ابتهاج را نمونه اعلای آن عنوان کرد. در کتاب «قصه نویسی» رضا براهنی میخوانیم که: داستان صعود و نزول شخصیت در بُعد زمان است؛ و با توجه به این نکته می توان شعر "ارغوان" ابتهاج را داستانیترین چکامهای خواند که بر اوزان موسیقیایی غزل، نو و قصیده سوار میشود.
*شناخت و حس
شعر والاترین انگیزش احساسی نسبت به توصیف زیبا و مشخصا معشوق است و شاعر هرگاه متمرکز بر عادات حسی خویش کلمات را موسیقیایی قطار کند در حال گفتوگویی خیالی با معشوقهای است که شاید به زعم او زیباترین عالم است. آنچه اشعار ابتهاج را در عصر حاضر مهم کرده، حافظیت آن است. شاعر حافظ گونه با مخاطب/ خواننده خود برخورد میکند و همواره سعی میکند ادبیت کلمات را به اندازهای قواره بگیرد که دنیایش نوستالژیک و خوشآیند باشد. فیدبک به گذشته، اندوه و رشک به رقیب از مهمترین ابزارهای شاعریاند. ابتهاج با شناخت از احساسات خویش و تولید حس در جریان سرودههایش، که کاملا سعی میکند داستانی و پر از تعلیق باشند، از این ابزار برای ایجاد کاتارسیس استفاده میکند. با استناد به گفته ابتهاج: الزامی ندارد همه شعرها را بتوان بر ملودی نشاند و آن را به صورت آواز خواند؛ باید به آن نکته اعتراف کرد که اساسا شعرهایی که بر ملودی مینشینند، اقبال و پذیرش بیشتری از سوی مخاطب دارند. البته این بدین معنا نیست که مثلا اگر: نشود فاش کسی و... را به صورت دکلمه خواند یا آن را روخوانی کرد ارزش ادبیاش را از دست میدهد، اما موسیقی از جهت چندرسانهای بودن در انتقال اطلاعات توان تبلیغاتی و فرهنگسازی بالاتری نسبت به کتاب و نوشته دارد. از نظر اجتماعی نیز موسیقی و فیلم ابزاری برای ترویج فرهنگ و افزایش مطالعه آنند. حال پرسشی که مطرح میشود آن است که ارزش موسیقیایی آثار ابتهاج بیشتر است یا ادبی آنها؟
*موسیقی و شعر
جهانبینی سایه اجازه همسو شدن با رفاه و تمول را نمیدهد به همین دلیل با تودهایها همفکر میشود تا تودهوار سرودههایش را بر کرسی ادبیات بنشاند. مهمترین اثر او «حافظ به سعی سایه» است که تصحیحی از غزلهای "حافظ" را ارائه داده. اگرچه به باور من چکامه ساختاری تصحیح ناپذیر، حتی برای خود مولف، دارد اما مشخصا این کتاب بزرگترین خدمتی است که برای شناساندن ادبیات کشور به نسلهای بعد انجام شده. سایه را اگر فردوسی زمانه بخوانیم اغراق نکردهایم. او در این سالها نه تنها غم "ارغوان" را به ابزاری برای سرودن تبدیل کرده بود بلکه تلاش او برای آشتی موسیقی با غزل ایرانی انکارناپذیر و ستودنی است. ابتهاج رنج میبرَد و با بغض از شجریان حرف میزند؛ شاید او رفته است تا به نیابت از حافظ استاد آواز ایران را غرق بوسه کند. موسیقی کلاسیک ایران یکی از دادنامههایی است که موسیقی امروزی آن را نادیده گرفته است. غزل صنعتی از ادبیات است که شکل موسیقیایی آن از چشمه احساسات انسانی نشات میگیرد. غزلهای حافظ ریتیمکترین نوع ادبیات ایران هستند و اشعار ابتهاج حافظترین نوع امروزی آن را به خود گرفتهاند. این امروزی بودن به معنای آن نیست که پایهها و اصول کلاسیک را نادیده گرفته، بلکه شیوه گفتنش را تغییر داده اما همچنان کلاسیک است. البته چرایی این موضوع یادداشت دیگری را طلب میکند اما همین بس که با خاموش شدن صدای فردوسی زمانه زنگ خطر فراموشی زیربنای شعرفارسی به صدا درآمده. شعری که امروزه با وجود افرادی همچون "محمدرضا شفیعی کدکنی" همچنان فارسی است. همکاری او در برنامه «گلها»ی رادیو ایران و حادثه 17 شهریور میدان ژاله تهران، که به همراه محمدرضا لطفی و حسین علیزاده از این رسانه استعفا داد، از نقاط سیاسی فعالیت هنری وی شمرده میشود و ثابت میکند یک شاعر تودهای می تواند عضو نباشد اما همچنان بتوبد.
نویسنده: علی رفیعی وردنجانی