تئوری اصغر فرهادی
به نام خدا
یکی از جذاب ترین و اساسی ترین مبانی هنر هفتم، تئوری های سینمایی بوده و هستند. تئوری هایی که همانند فرضیه سازی های متفاوت درون ذهن بینندگان و مخاطبان فعال و سائر جای میگیرند و بر اساس آنها غیرمنتظره ترین اتفاقات(ممکن است رخ دهد یا رخ ندهد)
بیایید به یک نمونه فرضیه یا همان تئوری سینمایی نگاهی بیندازیم:
تئوری: ( تمام انیمیشنهای دیزنی و پیکسار در یک جهان و فقط در برهه های زمانی متفاوت جریان دارند. به طور مثال انیمیشن وال ئی درست بعد از انیمیشن ماشین ها اتفاق می افتد؛ وقتی که ماشین ها زمین را تصاحب میکنند، همه چیز از بین میرود. داستان یک حشره نیز بعد از وال ئی جریان دارد و نهال درخت وال ئی همان درخت زندگی یک حشره است)
البته همان طور که از نامش معلوم است، این هم مانند هزاران مورد دیگر فقط یک تئوری است و دو روی سکه دارد. یا درست است یا غلط. هر چقدر هم یک تئوری پایه و اساس محکم و ثابتی داشته باشد، باز هم یک تئوریست و تا کاملا و رسماً اعلام نشده که حقیقت دارد، ممکن است اشتباه هم باشد.
خواه صریح باشد خواه بی پایه.
امروز میخواهیم با هم یک تئوری جالب راجع به سینمای ایران را مطرح کنیم که قبلاً در جلساتی، استاد رائفی پور به آن اشاره کرده بودند. تئوری جهان سینمایی فرهادی...
_اصغر فرهادی، از بزرگترین و بهترین کارگردانان کشورمان که به نحوی پس از مرحوم عباس کیا رستمی نماینده سینمای ایران در جهان شد، با فرم خاصی که برای ساخت فیلم هایش دارد، توانسته دو اسکار تاریخ سینمای ایران را خودش به تنهایی تصاحب کند، همچنین فیلم جدایی نادر از سیمینش به 250 فیلم برتر imdb راه یافت.
#تئوری که راجع به جناب فرهادی مطرح است این است که تمام فیلم های وی، از درباره الی گرفته تا فروشنده و حتی فیلم اسپانیا ای اش(Everybody knows)، در یک جهان واحد جریان دارند.
برای اثبات این تئوری فعلا فقط یک دلیل محکم وجود دارد که شاید در آینده ای نزدیک تعدادشان بیشتر هم شود.
وقتی در فیلم جدایی نادر از سیمین، شناسنامه ها برای طلاق فتوکپی گرفته میشوند، قبل از شناسنامه شخصیت اصلی دو شناسنامه به نام های x و n کپی گرفته میشود. شناسنامه ای کهدر آن فیلم صرفا به مردم عادی تعلق دارد و کوچک ترین دخلی به داستان اصلی فیلم ندارد.
اما درست دو سال بعد از فیلم جدایی نادر از سیمین فیلمی با نام چهارشنبه سوری از خود فرهادی اکران شد و در آن فیلم داستان و کشمکش زندگی یک زن و شوهر روایت میشد. چیزی که در فیلم جدایی نادر از سیمین معلوم بود پایان تلخ و طلاقش بود اما فیلم چهارشنبه سوری پایانی باز بدون عنوان داشت. یعنی نه طلاق بود و نه سازش. به ظاهر اینگونه میرسد اما اینطور نیست.
پایان فیلم چهارشنبه سوری از دو سال قبل از ساخت این فیلم مشخص بود. شناسنامه های x و n در فیلم جدایی نادر از سیمین که متعلق به مردم عادی بودند، در واقع متعلق به شخصیت های فیلم چهارشنبه سوری بودند که انتهای کارشان به طلاق انجامید. این در صورتی است که در خود فیلم پایان نامشخص بود. این طرز از داستان گویی و پیچش روایات به یکدیگر، نیازمند هوش سینمایی بسیار والای اصغر فرهادی است. و حقا که تنها کارگردان ایرانی که حق اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را دارد تنها و تنها اصغر فرهادی است.
البته یک پارادوکس معادلات ما را به هم میزند و آن هم تکرار حضور بازیگران در فیلم هاست. اگر این مسئله را به فیلم تزریق کنیم، فقط میتوان نتیجه گرفت که دو فیلم اصغر فرهادی در یک جهان اند و بقیه هر کدام در جهانی جدا روایت میشوند.
هر گونه ای که باشد، هر چیزی که درست یا غلط باشد نتیجه خیلی واضح است. نتیجه این است که جسارت بصری و جسارت لفظی و حتی فرمی فرهادی از تمام کارگردانان ایران بالاتر است. این حد از بومی سازی و تفکر بر عناصر کلیدی داستان که وی به آن اشراف دارد برای یک فیلم درام اجتماعی کافیست. هر چند ما در استاندارد های جهانی ژانری تحت عنوان اجتماعی نداریم و فقط برای خود گونه درام را به نوعی بازسازی کردیم.
ژانر درام که پایه و اساس هنر هفتم و البته در در کنار وسترن و کمدی، از پدران ژانر های مختلف جهان است، با گسترشش در جهان دستخوش تغییرات و سبک سازی ها گاهی فرم سازی های عجیب و غریبی شده. چیزی که اصغر فرهادی از آن بهره مند است، داشتن فرمی جدا در سینمای درام است نه سینمای اجتماعی. اگر این تئوری که محکم ترین پایه را در میان تئوری های چند سال اخیر دارد حقیقت داشته باشد فقط میتوان یک چیز گفت:(احسنت به فرهادی)
نویسنده:رضا ظفری