جستجو در سایت

1397/12/22 23:05

سالی بی فروغ، جشنواره اش قابل قبول

سالی بی فروغ، جشنواره اش قابل قبول
مروری کوتاه بر سینمای ایران در سال 97

سال 97 همچون دیگر سالها با اکرانهای نوروزی فیلمهای جشنواره آغاز شد. جشنواره ای که به اعتقاد من از بدترینها بود. خوشبختانه اکران نوروزی با بهترین فیلم جشنواره همراه بود. به وقت شام که فراتر از این جشنواره بود و فاصله ی زیادی با سایر آثار سخیف و سطح پایین آن داشت. در ادامه اش چهار راه استانبول به اکران درآمد. اثری که به فاجعه ملی می مانست تا یک اثر سینمایی. فیلمی که برای یادآوری جان فشانی آتشنشانان پلاسکو ساخته شد، اما ضد آتش نشان و ضدانسان بود و همانطور که پیشتر نوشته بودم، چیزی فراتر از یک ابتذال پلاسکویی نبود. فیلم دیگری که امسال با همین مایه کار کرد، فیلم پیمان معادی بود. بمبی که دفاع ما را دستاویزی برای فیلمسازی اش قرار داد. هم آنرا به سخره گرفت، هم نانش را خورد. فقط حرف می زد و دلش را به قابهای بی قصه ی کلاری خوش کرده بود. 

سینمای ایران در سال 97 مفتخر به یک امر بسیارجالبتر هم بود. آنهم مالیخولیای اگزوتیسم و فاشیسم است. ابتدا لاتاری که از یک فیلم فارسی مبتذل هم پست تر بود. با دوربینی که بیشتر مستندنما بود و اصلا به درد سینمای داستانی نمی خورد. شعار غیرت ملی سرمی داد، اما ضد غیرت و ضد ملت بود. لاتاری تا عمق منجلاب فاشیسم پیش رفت و در حال خفه شدن و گندیدن در این منجلاب از آن دفاع هم می کرد. رسوخ اگزوتسیم را هم می توان در دو فیلم امسال به وضوح دید. مغزهای کوچک زنگ زده که یک اثر به شدت عقب مانده و منفعل بود که جزتبلیغ خشونت و آرام کردن خشم فروخورده ی روشنفکرزدگان چیزی برای ارائه نداشت. فیلم دیگر واپسین اثر مانی حقیقی یعنی خوک می باشد. این فیلم ایده اصلی اش را از هشت و نیم فدریکو فلینی گرفت با این امید که دل داوران و جشنواره های خارجی را به دست آورد. در حالی که شبحی از شاهکار فلینی هم نبود. خوک قطعا یک ناسینماست، یک اثر نارسیده و الکن در بیان و از این رو یکی از بدترین های امسال.

امسال، سالی برای اکران فیلمهای خاک خورده و دیده نشده هم بود، که البته دیده شدنشان هم خیلی موجب خرسندی نگارنده این مطلب نشد. من عصبانی نیستم سومین ساخته رضا درمیشیان که به جرئت می توان گفت تنها ساخته ی اوست که می شود تحملش کرد. با این وجود فیلمی است با ملغمه ای از بیان دغدغه ها بدون آنکه روی آنها دقیق شود و پردازششان کند. دیگری آشغالهای دوست داشتنی محسن امیریوسفی که همچون اسمش تنها یک آشغال بود.

اما در این وانفسا، آثاری ساده، انسانی و البته خوش ساخت هم به چشم خورد. به طور خاص می شود به چهار فیلم عرق سرد، پاپ، دولکه ابر و درساژ اشاره کرد. فیلمهایی که اضافه کاری ندارند و آثاری التیام بخش و خشنود کننده هستند.

امسال، سینمای ایران با فلسفه هم آمیخته شد! سوتفاهم که سوتفاهمی بیش نبود. یک سوتفاهم سینمایی و فلسفی بود و بدتر از آن به یک تهوع فلسفی بدل گشت.

بهمن ماه جشنواره را داشتیم. جشنواره ای که قطعا از سال قبل بهتر بود و چند فیلم خوب و حداقل قابل دیدن داشت. در جایی که کارگردانان قدیمی همه را ناامید کردند، نیما جاویدی با سرخ پوست درخشید. فیلمی که از نظر فضاسازی یکی از بهترین های سینمای ایران است با بازی متفاوت نوید محمدزاده که از تیپ همیشگی اش خارج شده . همین طور سعید روستایی با متری شش و نیم و.....

با توجه به جشنواره امسال پیش بینی می شود، سال 98 از لحاظ سینمایی سال بهتری باشد. هر چند که در سال 98 سر این سینما سایه ی بزرگانی چون عزت الله انتظامی و ناصرملک مطعی و... را کم خواهد داشت. به هر حال راه بهتر شدن و درمان، پرهیز از سینمای پر هزینه ( همچون تنگه ابوقریب که فیلم بدی بود) و روی آوردن به سینمای کم خرج، اما انسانی و اینجایی است.