تقدم روح بر جسم
فیلم در جسم و روح (on body and soul) فیلمی از کشور مجارستان و محصول سال 2017 است. این فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان در مراسم اسکار 2018 بود.
فیلم روایت گر شکلگیری یک رابطه عاشقانه بین یک زن و مرد است.
بخشی از فیلم همانطور که از نامش پیداست به رابطه شخصیتها در دنیای واقعی میپردازد (که این قسمت همان جسم است) و بخشی از فیلم که به قسمت دوم نام فیلم ربط دارد به خواب هایی که شخصیتها میبینند میپردازد ( خواب مربوط به روح انسان است).
در دنیای واقعی، عشق میان دو شخصیت اصلی فیلم در یک کشتارگاه شکل میگیرد. کشتارگاه محیط خشنی است و با نشان داده شدن صحنه هایی از کشتن حیوانات این موضوع واضح تر میشود. کارگردان شاید با روایت شکل گیری یک عشق در کشتارگاه میخواسته بیان کند که عشق هرجایی میتواند بروز کند و محدود به مکان خاصی نیست.
در دنیای خواب نیز میان دو گوزن که در جنگلی برفی هستند عشق ایجاد میشود که در اینجا هم باز یک عشق در محیطی سرد و یخ زده بیان شده است.( عشق محدود به مکان خاصی نیست)
شخصیت زن فیلم به بیماری اوتیسم دچار است. این بیماری درجههای مختلفی از لحاظ وخامت دارد. نوعی که زن به آن مبتلا است او را گوشهگیر و مردم گریز کرده که نمیتواند با دیگران ارتباط برقرار کند. از این لحاظ کارگردان در بیشتر صحنهها او را تنها و دور از دیگران و همچنین در محل کارش در اتاقی تاریک نشان میدهد. در صحنه هایی هم میبینیم زن در یک طرف یک شیشه یا پرده است و جمعی از افراد در طرف دیگر آن. اما این زن در خانه خود احساس راحتی میکند. کارگردان در قسمت های اولیه فیلم هرگاه او را در خانه نشان میدهد خانه با نور، روشن است.
یکی از نکات مهم در مورد فیلم این است که این فیلم به بیان بخشی از مشکلات این نوع بیماران ( برقراری ارتباط با دیگران) در قالب یک داستان عاشقانه پرداخته است تا مخاطب در حالیکه چیزهایی از این بیماری میفهمد از دیدن فیلم هم لذت ببرد.
شخصیت مرد نقصی در جسم خود دارد ( یکی از دست هایش فلج است) و شاید همین موضوع او را تنها نگاه داشته است. او زندگی شخصی آشفته ای دارد که در فیلم کاملا پیداست. او در خانه بیشتر اوقات روی کاناپه و جلوی تلویزیون روشن به خواب میرود و بیشتر در خارج از خانه غذا می خورد تا در خانه خودش. کارگردان نیز در اوایل فیلم وقتی او را در خانه نشان میدهد خانهاش تاریک است.
در قسمت اول فیلم دو شخصیت زن و مرد در فیلم در قاب های جداگانه نشان داده می شوند و اولین جایی که در یک قاب نشان داده میشوند جایی است که میفهمیم آنها مثل یکدیگر خواب میبینند (شباهتی در بین دو شخصیت بوجود میآید). اما در یک سوم پایانی فیلم رفته رفته شخصیت ها به هم نزدیکتر میشوند و ما بیشتر آنها را در یک قاب میبینیم.
مرد که رئیس بخش مالی در کشتارگاه است در اتاقی در طبقه بالایی ساختمان است و اوایلی که زن تازه به کشتارگاه آمده از درون اتاق خود ( از بالا به پایین به زن نگاه میکند.) اما با گذشت زمان و شکل گیری عشق ، آنها رودر روی هم و کنار هم قرار میگیرند. حتی در صحنهای برای خنثی کردن نگاه بالا به پایین مرد در ابتدای فیلم کارگردان دو شخصیت را در یک اتاق قرار میدهد که زن روی تخت خوابیده و مرد پایین تخت خوابیده و به زن نگاه میکند (از پایین به بالا به زن نگاه میکند.) حتی در ابتدای فیلم نشان داده می شود که مرد به زن زیاد توجهی ندارد اما در صحنه ای در میانه های فیلم میبینیم که مرد وقتی که زن با مرد دیگری حرف میزند به نوعی حسودی میکند. همین طور در انتهای فیلم میبینیم که زن هم بخاطر ماجرایی یکی از دستهایش را باند پیچی کرده و نقصی در جسمش ایجاد شده ( همانند مرد که نقصی در جسم خود دارد.) و این گونه کارگردان با این تدابیر زن و مرد را به تدریج شبیه هم می کند.
نکته قابل توجه این است که فیلم بیان میکند عشق ابتدا در روح انسان شکل میگیرد و سپس به جسم میرسد. دو شخصیت اصلی فیلم ابتدا در خوابهای خود عاشق هم میشوند ( بدون اینکه همدیگر را بشناسند) و سپس در دنیای واقعی هم را پیدا میکنند.
فیلم علاوه بر یک پیرنگ اصلی (داستان اصلی) که همان شکلگیری عشق میان شخصیت های اصلی است یک پیرنگ فرعی هم دارد که بوسیله آن مفاهیمی مثل رفاقت و قضاوت را بیان میکند که البته بهتر بود مشکل ایجاد شده در داستان فرعی فیلم واضح تر توضیح داده شود.
فیلم در جسم و روح بیان می کند که عشق بیشتر از آنکه مربوط به جسم باشد مربوط به روح انسانهاست