جستجو در سایت

1400/08/19 00:00

مُردن برای جاودانگی

مُردن برای جاودانگی

  

زمانی برای مردن نیست فیلمی به کارگردانی کری فوکوناگا تلاشی است برای جاودانگی جیمز باند؛ که البته این تلاش تا حدود زیادی موفقیت آمیز بوده است.  این فیلم که به واقع یک اکشن دست اول دارد و به مراتب از فیلمی همچون «Tenet»  داستان گو تر است، اگر دچار سیاست زدگی علیه روسیه، ژاپن و احتمالا آمریکا نمی شد، می توانست در ژانر خود بی نظیر و بی همتا باشد. از سوی دیگر فیلم یادآور «سکوت بره‌ها» است. در سکانسی از فیلم می بینیم که کریستف والتز بر محفظه ای کاملا محافظت شده نشسته و با تشریفات امنیتی بالا در برابر جیمز باند قرار می گیرد. این سکانس علاوه بر آنکه برایمان لحظه روبه رو شدن جودی فاستر در برابر آنتونی هاپکینز را تداعی می کند، تداعی گر رو در رویی بتمن و جوکر در «شوالیه تاریکی» نیز است.

*سینمای ویروسی

همان طور که در مقدمه این متن به آن اشاره شد «زمانی برای مردن نیست» تلاشی است برای یادآوری سینما. سینمایی که با سکانس های ماندگار در ذهن بیننده عام به عنوان یک ابزار اجتماعی – فرهنگی شناخته می شود. فیلم در عین روایت کلاسیک خود ریتم مدرنی گرفته است. موسیقی زیمر + شروع فوق اکشن فیلم هر بیننده ای را برای دنبال کردن تا انتهای داستان ترغیب می کند. وجود بافت کلاسیک و مدرن در موسیقی فیلم مانند سری های پیشین دیده می شود اما آنچه «زمانی برای مردن نیست» را از دیگر سری های جیمز باند جدا می کند، پایان بندی همراه با ایثار و جاودانگی است. باند چون می داند ویروسی شده و معشوقه و فرزندش را نمی تواند لمس کند، با دل و جان در برابر موشک ها می ایستد. باید به سینمای محافظه کاری که سیاست زده شده و هدف اولش تلقین پیام و نه انتقال آن است اعتراض کرد. سینمایی که شدیدا مهاجم است. روسیه و ژاپن نه تنها در متن فیلم یک ضد قهرمان هستند بلکه در میزان سن و شخصیت پردازی منفور نمایش داده می شوند. این وسط نامی هم با اکراه از آمریکا برده می شود برای آنکه Mi6 ثابت کند با کسی شوخی ندارد. ما شخصیت رامی ماک را می بینیم که هنگامی که فرزند جیمز را گروگان گرفته به اداب ژاپنی بر زمین نشسته. از سوی دیگر بر دیوار ها زبان روسی نوشته شده است. پیام! نه تلقین فیلم بدین گونه است که این دو کشور نه تنها به فرهنگ ما بلکه به خاک ما از طریق ساخت ویروس تجاوز کرده اند.

*Mi6 قهرمان

سری فیلم های جیمز باند این باور را ایجاد کرده است که این اداره جاسوسی از ابزار و شخصیت های قدرتمند بهره می گیرد. وقتی مافوق جیمز باند دستور پرتاب موشک ها را صادر می کند تکامل این قدرت از نظر سینمایی را شاهدیم. و همچنین ماشین باند که کم از یک رویا ندارد. ماشینی که تیر اندازی می کند، سرعت زیادی دارد و ضد گلوله است. حضور سیدو در کنار دنیل کریگ به سینمایی تر شدن این فیلم کمک می کند اما آنچه این اثر را از هنر و نه صرفا سینما یا سرگرمی دور کرده است مفهومی است که به واسطه تلقین به مخاطب انتقال داده می شود. آنها برای جذب یار سیاسی در سینمای خود بحث را به جهان گسترش می دهند. ویروس تمام جهانیان را تهدید می کند. سینما در غرب باید این موضوع را متوجه شده باشد که سطح دانش و باور پذیری بیننده امروزی در سراسر جهان به اندازه ای است که موضوعاتی اینچنینی را قطعا درک و رد می کند؛ و صرفا هدف از دنبال کردن داستان، اوقات فراقتی است که سینما به عنوان سرگرمی ایجاد کرده است.

*007 سیاه پوست می شود

«زمانی برای مردن نیست» پایان سلطنت مردانه در سرویس اطلاعاتی انگلستان است. حضور 007 دیگری با جنسیت زن که از تبار سیاه پوستان است، به خودی خود جذابیت ندارد. اما داستان هنگامی جذابیت پیدا می کند که ما باید منتظر حضور او به عنوان جایگزینی برای باند باشیم. پایان بندی فیلم به گونه ای است که ما اکشن زیادی از این شخصیت جدید نمی بینیم اما او است که در نهایت فرزند و معشوقه باند را از آن جزیره خارج می کند. از سوی دیگر هوشمندی بالای عوامل فیلم را می توان ستایش کرد که چهره و استایل مامور 007 از نظر جذابیت سینمایی به مراتب بیشتر از باند است. استفاده ابزاری از سیاه پوستان برای شعار دادن نمادین و نه شعاری که از روی باور باشد، باعث شده تا این ابزار نیز برای مخاطب عام این روزهای سینما در غرب عادی شود. او پیش از آنکه فیلم به موضوعی در این رابطه را اشاره کند خود متوجه آن می شود که قرار است یک سیاه پوست قهرمان تازه سینما باشد. تماشای «زمانی برای مردن نیست» حس خوبی به بیننده می دهد. شوخی های کلامی به جا، استفاده از تکنولوژی به همراه تخیل قابل باور، خلق اکشن های دست اول و... باعث می شود تا بیننده از انتخاب خود پشیمان نشود؛ اما خب فیلم در قالب سیاست نمی تواند اندیشه ای را ایجاد کند چرا که هنر و اساسا سینما فرصتی است برای رهایی از سیاست.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی