جستجو در سایت

1400/11/18 00:00

فلسفه پنهان

فلسفه پنهان

  


شهرک درامی عاشقانه با درونمایه ای فلسفی است. لایه ی «آشکار» فیلم خبر از درامی عاشقانه میدهد. درامی عاشقانه که گه گاهی برای جلب نظر مخاطب از کمدی بهره میگیرد. شیوه ای که این روز ها فیلمسازان زیادی از آن استفاده میکنند. اما در زیر این لایه، لایه ی مهمتری وجود دارد. لایه ای که کمتر فیلمسازی شهامت استفاده از آن را دارد؛فلسفه. 

فلسفه به دلیل ریتم کند و تعمقی که لازمه آن است، کمتر مخاطبی را به سینما میکشاند.

حضرتی با انتخابی زیرکانه توانسته هم مخاطب را عام را به بهانه ی تماشای فیلمی عاشقانه به سینما بکشاند و هم مخاطب خاص را مجذوب فلسفه فیلم خود کند.

ژان پل سارتر، در رمان تهوع به این موضوع اشاره میکند که زمانی که زندگی شخصیتی در رمانی را بررسی میکنیم وارد عالم خیال میشویم. همین موضوع برای فیلم نیز صدق میکند. زمانی که بازیگری به ایفای نقشی میپردازد در واقع هم خود او و هم مخاطبان فیلم، در کنکاش برای پی بردن به درونیات و تماشای کنش های شخصیت، به عالم خیال میرویم. پس با این تفاسیر، زمانی که شخصیت نوید به شهرک ایزوله شده فیلم ورود میکند، همان لحظه وارد روح فرهاد میشود. که این موضوع با گریم متفاوت بازیگر و دکور متفاوت و ... به خوبی نشان داده میشود. برای مثال رنگهائی که در خانه فرهاد استفاده شده ، مناسب و نشان دهنده ذوق او به عنوان یک نقاش ساختمان است و همچنین بازی سهیلی، بازی قابل قبولی است. زیرا با فرض اینکه یک بازیگر کل زندگیش رویای بازیگری خوب بودن را داشته است، برایش ایفای نقش یک بازیگر بد، کار سختی است.

فیلمنامه فیلم، ایده ای منحصر به فرد و پرداخت مناسبی دارد. محوریت فیلمنامه و هسته مرکزی آن، تبدیل نوید به فرهاد است. زمانی که فیلم عطف دوم را پشت سر میگذارید ما متوجه میشویم که دیگر نوید تمایلی به بازگشت به گذشته ندارد و روح فرهاد برایش خوشایندتر است. اما همیشه در فیلم مانعی وجود دارد و زمانی که تازه فرهاد ، مورد قبول کاکتر اصلی فیلم شده است، همه چیز خراب میشود. او باید به روح نوید برگردد و و در نقش فرهاد بازی کند در حالی که حالا عاشق فرشته است. اینجاست که نقص دراماتیک شخصیت بیشتر از همیشه برای ما روشن میشود و آن هم «وابستگی» اوست. او حالا به فرشته وابسته است و تمایلی به برگشت به گذشته ندارد...