جستجو در سایت

1400/07/25 00:00

نهایت گرایی در نهایت گرایی

نهایت گرایی در نهایت گرایی

نقد فیلم خام


به نام خدا


خام. فیلمی عجیب و در عین حال قابل بحث از جولیا دوکورنو، یکی از فیلمسازان مکتب اکستریم (نهایت گرایی نوین فرانسه). اوزون، نوئه، دوکورنو و دیگر فیلمسازان این مکتب، طی دو دهه است که سر و شکلی عجیب به سینمای پربار فرانسه دادند. آنان طرفداران و منتقدان خود را پیدا کردند و حتی کتاب هایی درباره سبک کاری شان تألیف و تنظیم شده.

سینه فیل ها اکستریم فرانسه را در فرهنگ عامه شان معمولا با اِفکت های گاسپار نوئه میشناسند. دوربینی عجیب، تم های جنسی با مزه ی گوشت و خون و انحطاط اخلاق در جامعه مواد اولیه اکستریم دهه جدید را فراهم کردند و دوکورنو با این مواد، اولین شاهکار خود یعنی (خام) را متولد کرد.


ماجرا از تیتر های جنجالی خبرگزاری ها و مجلات در سال 2016، یعنی حدود 5 سال پیش شروع شد. تیتر هایی از جمله :

ما با حال به هم زن ترین فیلم سال طرفیم.

فیلمی خشن با چاشنی فلان.

فیلمی که تماشاگران را از سالن فراری داد و... تیتر هایی که خود به خود فیلم را راهی جشنواره ی (کن) کردند که البته از نظر فروش و جوایز نیز به موفقیت هایی رسید. اما فیلم، بر خلاف تصوری که پس از دیدن پوستر یا شنیدن داستان فیلم در ذهن تماشاگر به وجود می آورد، فیلمی متفاوت و قابل بحث است. نه بحث از جنجال و آدمخواری و چیز هایی به مثابه فرهنگ اسلشر و پیچ های اشتباه. بلکه فیلمی به مثابه ی هنر!

نتیجتاً جدای از بحث فروش و جوایز فیلم، ما با اثری هنری طرفیم که شاید نقطه ی تعادل مکتب نوین فرانسه باشد. فیلمی که تصور همه ی مخاطبانش، قبل و بعد از تماشای آن 180 درجه تغییر می‌کند. چرا که از یک موضوع کلیشه شده (خون خواری) برای سینمای سرگرم کننده تبدیل به یک جهانبینی تمرینی ولی عمیق و با پرسوناژ بالا برای یک کارگردان فیلم اولی شده. فیلمی که خلاقیت در آن فَوَران می کند.


_فیلم با یک نمای لانگ آغاز می‌شود. یک خیابان در وسط ناکجاآباد که عمدتاً فقط حیوانات(گوزن ها) از آن رد می‌شوند. کات به ماشینی که در حال رد شدن از خیابان است و سپس کات به این طرف خیابان. ما کسی را در پس زمینه می‌بینیم. گویی یک انسان است! در همین نما، او گوشه ای می‌نشیند و همچون یک حیوان برای ماشین کمین می‌کند. ماشین می آید، آن جانور خودش را جلوی ماشین پرتاب میکند و ماشین به درخت می‌خورد.


نام فیلم نمایان می‌شود. خام، فیلمی که همانند اسمش خام است. موضوع و روایتش خام است، موسیقی بسیار ساده و مالیخولیایی و البته خام است و تنها چیزی که کاملا پخته شده بازی تیپ ها و شخصیت هاست.

پس از نام فیلم، ما خانواده شخصیت اصلی‌مان، یعنی جولیان را در کنار خودش در یک رستوران میبینیم. خانواده ای کاملا گیاه‌خوار که همگی درس‌خوانده و فارق التحصیل از دانشکده دام پزشکی اند.

_اولین تضاد در همین نقطه به وجود می آید. خانواده ای گیاه خوار و متعصب به گیاه خواری که با دیدن حتی یک تکه گوشت در غذای فرزند خود، عصبانی می‌شوند. اما کار و تحصیلشان در مکانی بوده که عنصر اصلی اش گوشت است. جولیان، آخرین فرزند این خانواده است که قرار است به دانشکده برود. خواهر بزرگ ترش مدت هاست آنجا مشغول تحصل است.

سکانس بعدی آغاز می‌شود. پس از صرف ناهار، جولیان با پدر و مادرش به سمت دانشگاه حرکت می‌کند. در اینجا مخاطب نمی‌داند که دامپزشکی یا گیاه خواری امری اختیاری در این خانواده است یا امری الزامی و تحمیلی. جولیان از پدر و مادر خود خداحافظی کرده و همچون فرزندی که آغوش خانواده را رها کرده، به سمت مکان و لوکیشن اصلی فیلم که قرار است مدتها با شخصیتمان در آنجا بمانیم می‌شود.


_دانشکده دامپزشکی.

دوکورنو به طرز عجیبی فضا و شخصیت را در هم ادغام میکند و آن دو را حل میکند. همچون شکری که در چای حل میشود. ما هر دو عامل(یعنی چای و شکر را با هم احساس میکنیم ولی توانایی جدا کردن آنها را از هم نداریم). نتیجتاً فضا و شخصیت با هم ساخته می‌شوند. دانشگاه دامپزشکی در فیلم به سمبولی از بی قانونی برای مخاطب تبدیل می‌شود. جایی که دانشجویان، شب ها همانند مردگان سرگردان به پارتی ها و مهمانی های خلسه وار رفته و یا وسایل اتاق یکدیگر را به بیرون پرتاب می‌کنند. جایی که دانشجویان بزرگتر، به سال پایینی ها زور گفته و آنان را مجبور میکنند تا سر خود را در مقابلشان خم کنند یا روی آنان خون حیوان می‌پاشند . این فضا و این مکان، جایی است که گویا انسان هایش از دام ها و حیوانات‌ آن حیوان ترند.

این فضا بسیار سریع و با حالتی عجیب برای بیننده ساخته می‌شود. در فیلم هایی که معمولا راجع به نوجوانان و مشکلات و ترس هایشان است، فیلمهایی مثل (او دنبال میکند، ایت و...) عملکرد بزرگتر ها بسیار اهمیت دارد. این بزرگتر ها معمولا والدین یا افراد با تجربه تر هستند که در فیلمهایی که مثال زدیم اصلا حضور ندارند و اگر هم حضور داشته باشند، حضورشان موجب ترس بیشتر شخصیت هاست. در خام نیز این اتفاق می افتد. هیچ بزرگتری در پیش زمینه و پس زمینه ی فیلم وجود ندارد. در یکی دو سکانس هم که ما شاهد حضور معلمان یا استادان هستیم، فیلمساز به قدری سریع از آنان می‌گذرد که گویا اصلا وجود ندارد. زیرا از ماقبل تیپ، یعنی مقوای تصویری هم عقب ترند. پس جهان فیلم، جهان ترس های بزرگسالانه نیست، بلکه جهان وحشت های نوجوانی و جوانی است. ترس از تجربه گرایی جدید، ترس از دوری والدین و ترس از جهانی پر از تناقص.


_و اما سکانسی که فیلم، از آنجا آغاز میشود.

سکانس خوردن قلوه ی خام خرگوش. جایی که بر اساس رسم دانشکده، همه‌ی تازه وارد ها باید یک قلوه ی خام خرگوش بخورند. شخصیت ما، گوشت خوار است اما بنا به فشار همسالان و به خصوص خواهر خود، به زور قلوه را می‌خورد. با اینکه میداند گوشت برایش خوب نیست.

جولیان دچار تغییرات جسمی و روانی شده که تاثیراتش کم کم نمایان می‌شوند. اما این تغییرات صرفا به منزله ی تغییر شخصیت نیستند. بلکه تیپ های اطراف وی نیز تحت تاثیر او تغییر میکنند.وی میل عجیبی به استفاده از چیزی که از آن فراری بود پیدا می‌کند. تا جایی که سکانس هایی منزجر کننده از جمله خوردن مو های خود نیز تا حدی اغراق آمیز خودنمایی می‌کند.

وررفتن به انگشت خواهر همانند کودکی که در خوردن یک شکلات مردد است، ایستاده ادرار کردن با نوعی عجیب از نور و نهایتا یادگرفتن شکار از بزرگتر.اینجاست که قضیه ی صادقه  انسان حیوان ناطق است تبدیل به انسان حیوان است میشود. نطق و تفکر، همان ویژگی ذاتی انسان که در بطن فطرتش در هر دین و مذهب یا هر باوری مشترک است، از این دو دختر جدا شده و آنان را تبدیل به حیواناتی خونخوار کرده. آنان برای حل این مشکل فکر نمی‌کنند. آنان به جان هم میافتند و از سر و کله ی هم بالا می‌روند اما تفکر را کنار گذاشته اند.

رقص خلصه وار فوق العاده روبروی آینه، اتفاق اتاق رنگ و 10 ها سکانس که هر کدام بیانگر موقعیتی خاص از ذات شخصیت اند به شکلی خام ولی مهندسی شده طراحی و کارگردانی شدند. خام درباره ی ترس های نوجوانی است. ترس هایی که از تضاد ها و تحمیل های خانواده نشات می‌گیرد. داستان، سرپا و تکنیک بی نقص است. فرم نیز خام است. شاید نما های اخر، آنجایی که دوخواهر همچون دو حیوان با هم عجین شده و تصویر صورتشان در هم دیزالو می‌شود گویای زندگی بسیاری از انسان هاست. نمای کوبنده ی پایانی که بدن تکه پاره شده ی پدر را زیر دستان مادر نشان می‌دهد این حرف را قوت می‌بخشد.زندگی در ترس، زندگی نکبت باری است که خوی نطق را از انسان جدا می‌کند.

در واقع دوکورنو در این فیلم، از جولیان و خانواده اش، تمثیلی می‌سازد که خود آنان باور کرده و از پس باور آنها، ما نیز باور میکنیم. تمثيلی کلبی وار از خوی حیوانی انسان. خام، یعنی نپخته. یعنی ناقص، شاید منظور دوکورنو از خام، صرفا تکنیک خام، یا مسئله ی گوشت خواری جولیان نباشد. دوکورنو خام را انسانی می‌داند که در ترس و تضاد با موقعیت اطرافش زیست می‌کند. قطعا مکتب اکستریم فرانسه، با فیلم های مثل خام رو به پیشرفت بیشتری خواهد گذاشت.

نویسنده : رضا ظفری