جستجو در سایت

1400/11/16 00:00

هشت الهفتی عجولانه

هشت الهفتی عجولانه

  

کارگردان فیلم بی مادر تصور می‌کند که با نمایش مصیبت‌ها یکی پس از دیگری می‌تواند فیلمی درام بسازد و احساسات تماشاگر را تحت تاثیر قرار دهد غافل از اینکه فیلمنامه ویرانه‌ای که او برای این اثر سینمایی نوشته، یک اثر شلوغ اما تو خالی است که هیچ چیز جذابی در چنته ندارد.

بی مادر از آن دسته فیلم‌هایی است که به معنای واقعی می‌توان برچسب سیاه‌نمایی را به آن چسباند چرا که تنها کاری که از دستش برمی‌آید سیاه نشان دادن وقایع زندگی یک‌ زوج است که قصد اجاره کردن رحم می‌گیرند تا بچه‌دار شوند.


امیر علی و مرجان زن و شوهری هستند که هر دو طبابت می‌کنند، مرد روانکاو است و زن دکتر زنان زایمان یک بیمارستان. آنها برای بچه دار شدن از دختر جوانی به اسم مهروز کمک می‌گیرند که بچه‌ای پنج شش ساله دارد و این بچه در معرض عمل جراحی کلیه باید قرار گیرد. مرجان قول هزینه جراحی این پسربچه به نام عرفان را می‌دهد و مهروز تن به این کار می‌دهد و داستان زندگی این سه نفر به همدیگر کره می‌خورد.


شخصیت پردازی در فیلم کاملا در اوت قرار دارد! امیر علی شبیه هر کسی است جز یک روانکاو معروف. دیالوگ‌ها و نوع برخورد او با دیگران هیچ صراطی به روانکاو مشهور جامعه ندارد و دیگر کاراکترها نیز تکلیفشان‌ با خودشان مشخص نیست. برادر مهروز که پژمان جمشیدی در نقش او فرو رفته، در ابتدا مردی غیرتی و سنتی است و در ادامه مردی که هیچ چیزی‌اش شبیه به این قشر نیست. پژمان جمشیدی که در نقش آفرینی جدی دیگری فرو رفته تنها داد و بیداد و اخم می‌کند تا مثلا نقشش جدی شود. امیر آقایی و میترا حجار از دیگر بازیگران فیلم نیز به خاطر شخصیت پردازی بسیار ضعیف‌شان امکان ارائه بازی خوب ندارند. فیلم هیچ تلاشی نمی‌کند که این شخصیت‌ها را شکل بدهد و ارتباط بین آنها را برایمان روشن کند.


ارتباطی که بین مهروز و امیرعلی شکل می‌گیرد ارتباطی غیر قابل باور است.‌شاید محدودیت‌های سینمای ایران باعث شده که شکل گیری این رابطه برای ما کاملا بی منطق باشد اما هر چه که دلیل این موضوع بوده باعث شده که یکی از مهمترین پیچش‌های داستانی فیلم کاملا مصنوعی از آب در بیاید. ما هیچ ارتباطی با این کاراکترها نمی‌گیریم و نمی‌توانیم با آنها همذات پنداری کنیم. نه دلمان برای مرجان می‌سوزد که دلش می‌خواهد مادر شود و نه امیرعلی را درک می‌کنیم که با وجود یک روانکاو قهار بودن ، چطور زندگی خودش را به این قهقرا کشانده است‌.‌هیچ یک از کاراکترها و تصمیماتشان محلی از اعراب و منطق ندارد و سلسله حوادثی که در طول مدت زمان نسبتا کوتاه فیلم رخ می‌دهد نیز مانند رگبار عمل می‌کنند.

این عجول بودن فیلمنامه در نمایش مصیبت‌ها و بدبختی‌ها کاری کرده که فیلمنامه کاملا شلخته از آب در بیاید. بسیاری از حوادثی که ما می‌بینیم در اصل داستان تاثیر نمی‌گذارند و مشخص نیست برای چه داخل فیلم گنجانده شدند، البته می‌توان حدس زد که فیلمساز قصد داشته سوژه نازکش را با این حوادث کش بدهد و بتواند فیلم را لااقل به یک اثر بلند سینمایی تبدیل کند.


بی مادر یک فیلم بی پدر و مادر است، فیلمی که انگار نه خالقش می‌دانسته باید با آن چه کند و نه دیگر بستگانش فهمیدند که مشغول چه کاری هستند. همه در طول فیلم سردرگم به نظر می‌آیند و این مسأله از لحاظ فنی هم قابل مشاهده است. تدوین شلخته فیلم و فیلمبرداری مشکل دار فیلم و همه عناصر دیگر دست به دست هم دادند تا از ارزشهای فیلم بکاهند. شاید تنها نکته مثبت در میان این حجم از اشکال ‌و‌ ایراد، موسیقی متن فیلم باشد که قابل توجه است و می‌تواند کمی خودش را نشان دهد.

فیلمنامه فیلم بی مادر پاشنه آشیل این اثر است و هیچ چیزی در آن سر جای درستش قرار ندارد. فیلمنامه ادعا دارد که وارد یک اثر اجتماعی درام می‌شود اما نهایت چیزی که از آن استخراج می‌شود، یک سری داستانک بی سر و ته است که قصد دارد به زور با تماشاگر ارتباط برقرار کند و احساساتش را درگیر سازد. این زور زدن اما آنقدر بد پیش می‌رود که تماشاگر فیلم را بیشتر یک اثر تمسخر آمیز می‌پندارد که در آن همه چی در هم میکس شده و به بدترین شکل ممکن سرو شده است.

فیلم با یک حادثه شروع می‌شود که ربط و منطق آن به کل داستان تا پایان فیلم یک علامت سوال بزرگ است. این حادثه بی ربط تکلیف اثر را همان اول مشخص می‌کند که در بی مادر، هر بلایی که فکرش را بکنید سر کاراکترها می‌آید و توجیه و دلیلی وجود ندارد. فیلم مانند یک صحنه تصادف شلوغ است اما حادثه‌ای که در آن هیچ قربانی وجود ندارد و کسی هم توقف نکرده تا به قربانیان کمک کند چرا که صحنه تصادف خالیست. تو‌خالی‌ بودن این اثر باعث شده که بی مادر اصلا نتواند پیام خودش را برساند. فیلم در همان خیال کارگردان باقی می‌ماند و به مصنوعی ترین و ساده‌ترین شکل ممکن پیش می‌رود انگار که مشغول تعریف کردن قصه خود برای یک کودک ده ساله است. داستانی که در بی مادر روایت می‌شود ابعاد پیچیده و جذابی دارد که همگی می‌توانستند جزو پتانسیلهای قدرتمند فیلم باشند اما در نهایت به بدترین شکل ممکن پیاده سازی شده‌اند.


ناگفته نماند مفهوم مادرانگی که مثلا قرار است در فیلم بگنجد و درباره آن صحبت شود هم سطحی ترین شکل ممکن ظاهر شده و می‌توانم به جرات بگویم آثار ضعیفی مثل انیمیشن مریخی به مادر نیاز دارند بهتر به این مفهوم پرداختند! مادرانگی در فیلم در نهایت در حد و اندازه همان لالایی گوش نواز که در طول داستان شنیده می‌شود ظاهر شده و در همان حد هم باقی می‌ماند و قرار نیست چیز جدید یا جذابی به تماشاگر در این زمینه ارائه کند.


پی‌نوشت: همانطور که اشاره شد پژمان جمشیدی زور زیادی می‌زند تا متفاوت باشد و انصافا باید گفت که متفاوت هست اما این تمایز در جبهه مثبتی قرار ندارد. کارگردان نتوانسته آن بازی جدی و جنس بازی محکم را از جمشیدی بیرون بکشد و نتیجه کار یک کاریکاتور عصبانی شده که پله موفقی برای جمشیدی نیست.


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط