پسربچه های به یادماندنی دهه هفتاد سینمای ایران
اختصاصی سلام سینما- بچهها همیشه رنگ متفاوتی به فیلمها و داستانها میزنند. فضا را در هم میشکنند و لحظههایی را در فیلم سبب میشوند که ناگهان ریتم کلی را بهم میزند. هرچند با توجه به ویژگیهای شخصیتی و داستان فیلم این درهمشکستن فضای کلی میتواند انواع مختلفی بهخود بگیرد. گاهی پررنگ و مردانه و گاهی نحیف و جزئی اما تاثیرگذار.
باشو در «باشو، غریبه کوچک»، «مجید» در مجموعه «قصههای مجید» از بهترین و بهیادماندنیترین این پسربچهها در تاریخ سینمای ایران هستند. در این یادداشت به سراغ دهه هفتاد رفتهایم و پنج پسربچهی جالبش را گلچین کردهایم.
بازیگر کودک: امیرفرخ هاشمیان
یکی از ماندگارترین و دوست داشتنیترین پسربچههای همه سینمای ایران . علی، شخصیتی که مجید مجیدی پیش چشمان تماشاگر میسازد، جاذبهای استثنایی دارد. کودکی که زود بزرگ شده و رفتارش شبیه به مردان است. با تواضعی مثالزدنی، مسئولیت پذیری بالغانه و سختکوشی خاص خود، او نقش یک سرپرست را در خانواده به دوش میکشد. رابطه علی با خواهرش هم یکی از نکات ویژه شخصیتی اش است و لحظههای دونفره دوستداشتنی و دلچسبی را پیش روی تماشاگر میسازد.
«بچههای آسمان» فیلمی است صمیمی که تنها به دنبال انسانیت نهفته در جامعه میگردد و در هیچ کجا پیدایش نمیکند مگر در تلاشهای عمیق یک پسربچه دوستداشتنی که دارد همه سعیش را میکند که اول و برتر نباشد تا چیزی عاید خانواده شود. از این انسانیتر و معصومانهتر اصلا داستانی در تاریخ سینمای ایران سراغ دارید؟
بازیگر کودک: مهدی لطفی
فیلم اول رضا میرکریمی یک شخصیت کودک جالب دارد از طبقات پایین اجتماعی که به او لقب یک بزهکار را دادهاند. شب عید، کودک بزهکاری را به جرم سرقت گردن بندی به پاسگاه می آورند که مشخص می شود از کانون اصلاح و تربیت تهران فرار کرده است. فرمانده سرباز را مأمور برگرداندن پسربچه به تهران می کند و اجازه می دهد پس از مأموریت به مرخصی برود. سرباز، قسمتی از مسیر را به کمک یک راننده کامیون طی می کند، و پس از وقفه ای که بر اثر فرار پسرک پیش می آید، او را پیدا می کند و به علت فقدان اتومبیل برای حرکت به تهران، به روستای زادگاه خود می برد. در آنجا، گردن بند در اثر یک سوءتفاهم نصیب خواهر سرباز می شود. پس از آن سرباز و کودک به تهران می رسند و معلوم می شود والدین پسربچه که از فرارش بی خبر بودند در این مدت به تهران آمده بودند تا ضمانت او را برای آزادی بکنند.
لحظات دونفره سرباز و کودک بسیار جالب از آب درآمده و نکته ویژه فیلم است. میرکریمی هرجا از نمایش «کودک بزهکار» فاصله گرفته و دست روی قلب و کودکانگیاش گذاشته، توانسته یک شخصیت جالب توجه خلق کند.
بازیگر نوجوان: مهدی باقربیگی
فیلمی براساس مجموعه تلویزیونی «قصههای مجید» که به شکل سینمایی ساخته شد و مانند همان سریال دوستداشتنی و هیجانانگیز بود. با یک مجید بامزه و مادربزرگ مهربان و پناهی که هر تماشاگر را غرق در فضای فیلم میکند.
شخصیت مجید، همان شخصیت محبوب سریالی که از جهان «قصههای مجید» تلویزیون به یک فیلم سینمایی راه مییابد، یکی از نوستالژیکترین شخصیتهای کودک و نوجوان در سینما و تلویزیون است. پسربچههای باهوش که شیطنتهای کودکانهاش تماشاگر را سرحال میآورد و دلبسته خود میکند.
ترکیب همین هوش و شیطنت مجید هستند که او را بدل به یک پسربچه جالب توجه میکند. بامزگیها و لهجه اصفانیاش هم وقتی به ویژگیهای دیگرش اضافه می شود، غوغا میکند. مجید هر تماشاگری را فرغ از سن و سالش، بهوجد میآورد.
بازیگر کودک: آندریاس کورتز
«از کرخه تا راین» محصول سال ۱۳۷۱ به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا است که با استقبالی غیرقابل پیشبینی از سوی مردم روبهرو شد. فیلمی که به اثرات بمبارانهای شیمیایی و سرنوشت رزمندگان منزوی بعد از جنگ میپردازد.سعید برای درمان نابینایی که از جنگ تحمیلی مهمان او شده، به آلمان سفر میکند و در آنجا بعد از سالها با خواهرش که همسر و فرزندی آلمانی دارد مواجه میشود. مواجهه همسر و خصوصا فرزند خواهر با دایی نابینا و عجیبش، تلاقی فرهنگی جالبی را بهتصویر میکشد. در این میان رابطه قهرمان با خواهرزادهی نوجوان خود بسیار خوب از آب درآمده و جنبهای استعاری هم بهخود میگیرد.
در اینجا پسر بچه بدل به استعارهای از درک کم و نابالغانه غرب و نگاه مردمش نسبت به مردم خاورمیانه میشود. او در ابتدا از دایی خود میترسد و به خاطر ظاهر متفاوتش با موی سیاه و ریش بلند به او اعتماد ندارد اما بهمرور با شناخت دایی به او نزدیک میشود. پسرک با شور و روحیه کودکانه خود، از سوی دیگر بدل به منبع انرژی برای دایی، در مسیر سخت درمان میگردد.
سعید بینایی خود را بازمی یابد و اکنون محیطی تازه و غریب پیش روی اوست و خواهری که سعید را دریچه ای بر خاطرات دور و عزیز گذشته میداند. در این دوگانگی که سعید با آن روبهروست، جهان آرمانی که در ذهنش ساخته و تصویر عینی ناامیدکنندهای که حالا بازیافته، حیرانی و سرگشتگی که پیدا میکند، با پسرک در مواجهه با یک مورد متناقض، همبازی میشود.
بازیگر نوجوان: ایوب احمدی
قهرمان آن «ایوب»، یک پسر یتیم است که به قاچاقچیان منطقه میپیوندد تا بتواند هزینه جراحی برادر معلولش «مادی» را تأمین کند. همانطور که آنها روی کوه در حال حرکت هستند، باد به شدت شروع به وزیدن میکند؛ به حدی که برای ادامه حرکت اسبها، به آنها الکل خورانده میشود که نام فیلم نیز برگرفته از همین مسأله است.
«زمانی برای مستی اسبها» به خوبی زندگی سخت و طاقتفرسای مردم کردستان را بهتصویر میکشد و یکی از اصلیترین مسائلی که روی آن تاکید میورزد، چگونگی زیست نوجوانانی است که در سن خیلی کم، مجبور هستند در شرایط بسیار سخت کار کنند و ناناور خانواده باشند. کودکی نوجوانانی مانند پسرک کولبر فیلم بهمن قبادی، ربوده شده و فیلم به خوبی از پس بهتصویر کشیدن آن برمیآید.
ایوب بدون آنکه بداند کودکی و آسوده خیالی منحصربهفردش چیست، بزرگ شده، خیلی هم سخت بزرگ شده و «زمانی برای مستی اسبها» مرثیهایست برای بچههای کولبری که نسل به نسل بزرگ میشوند و قربانی شرایط سخت و ناجوانمردانهشان، حتی فارغ از جنسیت.
خبرهای مرتبط
بزرگ مردان کوچک و ماندگار دهه نود سینمای ایران
پسربچه های ماندگار دهه هشتاد/ پسرک انتهای قاب
دختران ماندگار دهه نود سینمای ایران
دختران ماندگار سینمای ایران در دهه هشتاد