بازی ماندگار: جوهانسون و درایور در داستان ازدواج
اختصاصی سلام سینما- «داستان ازدواج» یکی از مهمترین فیلمهای سالهای اخیر درباره جدایی است. فیلمی که توجه بسیاری از تماشاگران را هم به خود جلب کرد. بسیاری با زوج اصلی فیلم همذات پنداری کردند.
گیرایی این چنینی «داستان ازدواج» تا اندازه زیادی ثمره کیفیت اجرای بازیگران اصلی آن است. حضور آنها در هر تصویر و رو در روی یکدیگر، فراتر از فیلمنامه و داستان، مهمترین عامل موفقیت فیلم آخر نوآ بامباک است.
نگاه فیلم به جدایی ویژه و متفاوت است؛ از دل جدایی هر دو طرف این رابطه مجبور میشوند به خودشان و درونیاتشان نگاهی دوباره بیاندازند و از این رهگذر آنچه را که بودهاند بکوبند و یک انسان جدید، از نو بسازند.
بر خلاف عموم فیلمهایی که درباره جدایی هستند یا طلاق بخش مهی از آنها است، بامبک در «داستان ازدواج» بهجای اینکه روی تنهایی و حزن و اندوه جدایی دست بگذارد، سعی دارد نشان دهد که چطور این جدایی میتواند باعث شکوفایی آدمها شود و یا حداقل، در کمترین حالتش، آدمها را با جنبههای سرکوبشده شخصیتشان که در پی ازدواج بهوجود آمده است، روبهرو میکند.
بخشی از فیلم که مربوط به پروسه جدایی و وکیلبازی و گیس و گیس کشی است، بدترین صحنههای فیلم را نتیجه میدهد و شاید اصلیترین عاملی باشد که نگذارد «داستان ازدواج» بدل به یک فیلم پنج ستاره شود.
دو بازیگر اصلی یعنی آدام درایور و اسکارلت جوهانسون هردو بازی درخشانی ارائه کردهاند. بهترین صحنه فیلم که بهترین لحظه بازی هردو بازیگر هم هست، از آن لحظات خاص سینمایی سالهای اخیر است. جایی که کیفیت بازی هر دو بازیگر کیفیتی فراتر از بازیگری میگیرد و رنگ و بوی زندگی میدهد، رنگ و بوی واقعیت.
اسکارلت جوهانسون در سیر پیشروی روایت لحظه به لحظه شکنندهتر میشود. او به خوبی توانسته این سیر ممتد شکنندگی را در میمیک و بازی خود پیاده کند. اما اوج این شکنندگی در پرشورترین سکانس فیلم نمود مییابد؛
جایی که صحبت دوستانه قهرمانان فیلم بعد از جدایی به دعوایی پرآشوب میانجامد و جوهانسون لب به شکایت از دردناکترین لحظات زندگی مشترکشان میگشاید.
لحظه پایانی سکانس، جایی که مرد ناامید و سرگردان پیش پای او زانو زده و زن باید در اوج تنهایی و غربت، باز هم پناه و مامن مرد شود و خود را کنار بگذارد و با نوازشش به مرد دلداری بدهد، یکی از زیباترین و بهیادماندنیترین لحظات فیلم است.
همانطور که گفتیم دو بازیگر اصلی یعنی آدام درایور و اسکارلت جوهانسون، هردو بازی درخشانی ارائه کردهاند. بهترین صحنه فیلم که بهترین لحظه بازی هردو بازیگر هم هست، از آن لحظات خاص سینمایی سالهای اخیر است.
جایی که کیفیت بازی هر دو بازیگر کیفیتی فراتر از بازیگری میگیرد و رنگ و بوی زندگی میدهد، رنگ و بوی واقعیت.
آدام درایور که در طول فیلم شخصیت درونگراتری دارد و همواره در موقعیتهای سخت سعی میکند ظاهر سفت و محکم خود را حفظ نماید، در این سکانس درهم فرومیریزد.
جایی که تماشاگر برای اولین بار به شکل بیواسطهای با خشم و همه تشویشها و نگرانیهای او روبه میشود. جایی که تماشاگر برای اولین بار باور میکند که او در زندگی خانوادگیاش شکست خورده و همهچیز را از دست داده است.
در طول سکانس خصوصا لحظهای که از خشم بر دیوار مشت میکوبد و کمی بعدتراش که در اوج استیصال به پای همسر سابقش میافتد و پاهای او را در آغوش میکشد، دل هر تماشاگری را میلرزاند.
اخبار مرتبط:
بازی ماندگار: هدیه تهرانی در چهارشنبه سوری
بازی ماندگار: هیث لجر در شوالیه تاریکی