نقد سریال جزر و مد | جدالی خانوادگی بر سر قدرت

اختصاصی سلام سینما - فاطمه فریدن: محمدحسین لطیفی نخستین بار با سریال پرمخاطبِ «قلب یخی» در دهه هشتاد در قالب یک ملودرام اجتماعی کوشید تا گسترهای از روابط شخصیتها در بطنِ جامعهای متلاطم را به نمایش بگذارد. روابطی که آثارش از درون خانوادهها آغاز و در سطح جامعه منعکس میشد. این نوع روابط در سریال جدید این کارگردان، «جزر و مد»، نیز به شکلی واضح بازتاب یافته و نمونهای بارز از ارتباطات ناقص، عقیممانده و پنهان انسانها را مقابل دید بینندگان میگذارد. انسانهایی که هر یک علیرغم دارا بودن ظاهری زیبا و فریبنده، وجوه نهان فراوانی دارند و نقاط ناشناخته وجودشان هر لحظه در حال رشد است؛ لکههایی سیاه که با آشکار شدن هر بخش از ماجرا بهتدریج از درونشان بیرون میتراود. چنین وضعیتی یک ترفند جالب در بسط روایت پدید میآورد. به این ترتیب که ابهام وجودی شخصیتها افزایش مییابد و گمانهزنیهای بعدی درباره این که کاراکترها در مقابل پدیدههای مختلف و اتفاقات ناگوارِ آتی چه اقدامی انجام میدهند را دچار مشکل میکند؛ اتمسفری که تلویحا شکلی معمایی به خود میگیرد و از منظری فضای مطلوب و دلخواه لطیفی به عنوان سازنده قصههای اجتماعی در دهه اخیر بوده است. داستانی پربازیگر و ظاهرا شلوغ که مرکز ثقل آن عملکرد شخصیتها و رویارویی آنان در موقعیتهایی غافلگیرانه یا از پیش تعیین نشده است.
بیشتر بخوانید:
تیزر رسمی سریال جزر و مد منتشر شد + ویدیو
امیر (آرش مجیدی) در داستان این سریال نقشی محوری دارد و بهظاهر شخصیتی فداکار و اهل خانواده است. مردی بااحساس و بهظاهر از دسته شخصیتهای معمولی که با وجود جدا شدن از همسر سابقش اکنون پایبند یک زندگی عادی و بیدغدغه است؛ یک نوع زندگی آرام و دلخواه که همه میپسندند. اما این خواسته با حضور دوباره آیدا (سمیرا حسنپور) در زندگی امیر و همسر فعلیاش فائقه (نازنین فراهانی) به نوعی از هم گسیخته میشود. فائقه در جایگاه یک زن با احساسات زنانهای که دارد، به مسایل پشت پرده ذهن شوهرش و همسر سابقش (آیدا) پی میبرد و در حالی که ظاهر خودش را با آرامش حفظ میکند، دسیسهای برای گریز از این مهلکه طراحی میکند. حقهای که زندگی پسرش پرهام و سرنوشت تمام اعضای خانواده را توامان تحت تاثیر قرار میدهد. فائقه با این کار انگار قرار است از خانواده امیر انتقام بگیرد و دوباره گذشته آدمها را پیش رویشان بگذارد. صورتی از نشانههای آدمهای پنهانکار که پیش از این نیز در آثار سابق لطیفی نیز دیده میشد.
پیام مهمی که طی اپیزودهای ابتدایی سریال از طریق محتوای آن به مخاطبان منتقل میشود، برتری یافتن بر دیگران به دلیل برخورداری از ثروت بیشتر است. قسمت اول سریال با صحنههای خوش رنگ و لعاب از جشن تولد پرهام پسر جوان خانواده تيمورفام آغاز میشود. جشنی که در آن مادربزرگ (مهرو نونهالی) خانواده مقابل چشم همه هدیهای گرانقیمت به نوهاش میدهد و به این طریق قدرت ازلی ابدی خودش را به عنوان یک رهبر مقتدر به رخ میکشد. کلیت ماجرا نشان میدهد جدال بر سر همین قدرت است که درنهایت یک خطای انسانی پدید میآورد و امیر را به واسطه نزاع با سرایدار انبار، عیسی (سلمان خطی) در دام فلاکت و هلاکت میافکند. خطری که نقشههایش برای ادامه زندگی را با بحران مواجه میکند. مسیری که پس از آن امیر و سایر شخصیتها باید طی کنند، گریز به جایگاه اولیه زندگیشان است. فضایی که سالهاست از آن فاصله گرفتهاند و با حال و هوای دیگری پیوستهاند. نمایشی از خویِ طماع انسانی که هیچ گاه آرام نمیگیرد و همواره مترصد دستیابی به تجملات بیشتر است.
آنچه از آغاز این سریال برمیآید، محور اصلی داستان وفورِ تنش در خانوادهها است؛ تنشهایی که به التهابات درونی داستان دامن میزند. در این فضای ملودراماتیک با داستان زندگی چند خانواده به شکلی موازی و همزمان روبرو میشویم که هر یک نقاط اشتراکی با یکدیگر دارند؛ مجموعه اشتراکاتی که پوششدهنده قسمتهایی از داستاناند و به تعلیقاتِ لحظهایِ آن میافزایند؛ تعلیقاتی که ضرورتی برای ایجاد چنین داستانهایی به شمار میآیند و در قاعده سریالسازی امروزی بهخوبی میگنجند.