نگاهی به سریال سرزمین اوباش؛ گای ریچی، تام هاردی و رفقا...

اختصاصی سلام سینما - وقتی نام گای ریچی را میشنویم، احتمالا و بلافصل به یاد شاهکارهای کارنامه او، یعنی «قفل، انبار و دو بشکه باروت» و «قاپزنی» میافتیم، فیلمهایی که توانستند زبان تازهای در مواجهه با نمایش زندگی گنگسترها و ارتباطات آنها با یکدیگر را به نمایش بگذارند و روی سینمای پس از خود هم تاثیرگذار باشند. مولفه سبکی گای ریچی برای پرداختن به زندگی گنگسترها که در جای جای سینمایش دیده میشود، نگاه گسترده او به این جماعت است، یعنی فیلمهای او متمرکز بر یک شخصیت محوری نیستند و میتوانند چندین و چند گنگستر مختلف را نمایندگی کنند. این مولفه سبکی باعث شده تا فیلمهای به یادماندنی کارنامه او، مملو از آدمهایی باشند که هرکدامشان نقش به سزایی در پیشبرد پیرنگ و داستان دارند و به واقع هیچکدام به تنهایی آن قهرمان یکه و شکستناپذیر را نمایان نمیکنند. او در یکی از آخرین ساختههای موفقاش، یعنی آقایان (با بازی متئو مککانهی) همین جهان را مجددا برپا کرد و فیلم آنقدر موفق بود که سریالی از روی آن ساخته شد که این جهان داستانی را گستردهتر میکرد، گنگسترهای لندنی و داستانهایشان که با درگیریهای فراوان همراه بود. حالا و در سال 2025 سریالی به نام «سرزمین اوباش»، به تهیهکنندگی و البته کارگردانی گای ریچی (دو قسمت اول فصل اول را گای ریچی کارگردانی کرده است) عرضه شده و خالق اصلی سریال رونان بنت است. رونان بنت کمی قبلتر یک سریال موفق را عرضه کرده بود؛ سریال «روز شغال» که اقتباسی از رمان معروف فردریک فورسایت بود و بسیار با اقبال مواجه شد: داستان یک آدمکش مزدبگیر که به هیچکس رحم نمیکند و در واقع جهان رمان فورسایت در این سریال بسیار بسط و گسترش یافته بود. حالا ترکیب گای ریچی و رونان بنت، «سرزمین اوباش» را نتیجه داده است. آن هم با بازی تام هاردی محبوب که ظاهرا شخصیت اصلی سریال است (اما آیا واقعا اینگونه است؟) پس رفقا دور هم جمع هستند تا یکی از آثار مورد انتظار سال را رقم بزنند. فصل اول سریال در ده قسمت به تازگی تمام شده و موضوعی که میتواند مورد توجه باشد، ساختار روایی سریال است که همانطور که پیش از این اشاره شد، ساختار مورد علاقه گای ریچی است.
بیشتر بخوانید:
بازگشت دوباره تام هاردی به سرزمین اوباش
نظرات منتقدین درباره سریال تام هاردی | نمرات
در این شکل از روایت، فیلم/سریال یک قهرمان مرکزی ندارد و به جای آن میتواند چندین قهرمان داشته باشد. عنواناش هم از دل همین شکل بیرون میآید: روایت چند پروتاگونیستی. ویژگی روایت چند پروتاگونیستی این است که به واسطه حضور چند شخصیت اصلی و محوری میتواند جهان خود را گستردهتر بکند و سویههای بیشتری از زندگی و روابط آدمها را به ما نشان بدهد. هرکدام از این شخصیتها زندگی شخصی خود را میگذرانند (یک سطح داستانی) و با همدیگر هم ارتباطاتی دارند (سطح دیگری در داستان) و ارتباطاتی با جهان بیرون و گذشته نیز برقرار میکنند (سطح دیگر داستانی)، این ارتباطات و سطوح داستانی در روایت چند پروتاگونیستی است که جذابیت اصلی را رقم میزند. حالا اگر موضوع گنگسترها و زندگیهایشان باشد، این ارتباطات و کشمکشها جذابتر و تماشاییتر هم خواهند شد. در «سرزمین اوباش» ما با خانواده هریگنها طرف هستیم (که بزرگ خانواده کانرد با بازی پیرس برازنان است و همسرش میو هم با بازی هلن میرن بزرگ حضور دارد) و هری دسوزا با بازی تام هاردی، کارچاق کن این خانواده است. حضور این خانواده و روایت چند پروتاگونیستی سریال باعث میشود تا گنگسترهای لندن سر از خانهها و زیرزمینهایشان بیرون بیاورند و دعوا آغاز شود. به سیاق آثار کلاسیک و شکل روایت در این آثار در همان ابتدای امر یک اتفاق بزرگ رخ میدهد که مسیر را مشخص میکند: گنگسترها باید به جان هم بیفتند. اینجاست که شخصیتپردازی سریال و رفت و آمدش به گذشته، حال و زندگیهای شخصیتها، عمق بیشتری هم به داستان میدهد. این آدمها روابط پیچیدهای با هم دارند و این پیچیدگی در گذشته روابط به زمان اکنون هم رسیده است، اصلا ویژگی بارز روایت چند پروتاگونیستی این است که باید روابط را در گذشته و حال مشخص کند و از همین برای گسترش پیرنگ بهره بجوید. شخصیتها به ما معرفی میشوند و هرقسمت علاوه بر اینکه داستان را رو به جلو میبرد (جنگ بین هریگنها و استیونسونها به کجا میرسد؟) شخصیتپردازی را نیز کامل میکند تا در نهایت بتواند نتیجهگیری درستی در داستان انجام بدهد (با توجه به نگاه کلاسیک اثر به داستان). اینجاست که ما متوجه میشویم هری به چه چیزی فکر میکند و شخصیت میو مشخصا از لیدی مکبث اقتباس شده است و شکلی امروزی از این کهن الگو را برایمان عیان میکند. اینجاست که کشمکشها به اوج خود میرسند و نقطه عطف ابتدایی سریال که یک نقطه عطف کلی است میتواند به هر قسمت تسری یابد و هر قسمت برای خود نقطه عطف و اوجی داشته باشد تا اینکه در قسمت پایانی فصل اول، نطقه عطف ابتدایی به نتیجه برسد و نقطه اوج خود را رقم بزند. ما در «سرزمین اوباش» به واقع با اوباشی طرف هستیم که برخی از آنها هیچ حد و مرز اخلاقیای ندارند (مانند کانرد و میو) و برای پیروز شدن دست به هر کثافتکاریای میزنند و حتی به خانواده خود رحم نمیکنند و حالا شخصیتی که میخواهد اخلاقمدار باشد (هری یک کارچاقکن حرفهای است که شخصیتپردازیاش بر اساس اخلاقگرایی انجام شده، یک خلافکار با اخلاق. اما سوال بزرگ این است: آیا ماهیت چنین کار و حضوری اصلا به اخلاقیات میرسد؟) در این میان غریبه به نظر میرسد. رویکرد «سرزمین اوباش» اینگونه است، جنگ فیزیکی و جنگ اخلاقی، در قسمت پایانی فصل اول ظاهرا قاعده بازی تغییر میکند، اما مشخصا سریال ما را به فصل دوم و ادامه داستان رهنمون میشود و حالا باید منتظر باشیم تا ببینیم برای هریگنها در ساختار جدید خانواده (اینکه کوین و هری مسئول هستند و ظاهرا خبری از کانرد و میو نیست) چه اتفاقی رخ خواهد داد، خصوصا حالا که پای کت مکآلیستر هم به داستان باز شده و ظاهرا جنگ بعدی بین هریگنهای جدید و کت مکآلیستر خواهد بود و این جذابیت که در فصل اول به مخاطب ارائه شد، در فصل دوم هم با این خط داستانی ادامه خواهد داشت، اما باید ببینیم در سطح اجرا نیز این کیفیت را حفظ خواهد کرد یا خیر...
نویسنده: عباس نصراللهی
