فیلمهای مهمی که در سالهای اخیر توقیف شدهاند-قسمت اول
اختصاصی سلام سینما-اگر به کارنامه فرهنگی دکتر حسن روحانی در طول این دوره نگاه کنیم، خصوصا در حوزه سینما با چالش مواجه میشویم. اتفاقی که در طول این پنج سال افتاده است نه تنها همخوانی زیادی با شعارهای تبلیغاتی رییس جمهور ندارد، که باعث به وجود آمدن نوعی رخوت در پیکره سینمای ایران هم شده است. جالب اینجاست که اگر به آمار و ارقام نگاه کنید با چیز عجیبی روبهرو نمیشوید. اتفاقا آمار دولت یازدهم و دوازدهم در حوزه سینما میتواند برای اصلاح طلبان و اعتدال گرایان جالب توجه و مایه مباهات باشد. شماری از فیلمهایی که در دورههای پیشین توقیف شده بودند در دولت روحانی پروانه نمایش گرفتند و اصلا فیلمهای بسیار کمی هم بود که در همین دوره ساخته و پشتبندش توقیف شد. بله ظاهر ماجرا اینطور نشان میدهد اما این فقط ظاهر ماجراست. بگذارید بپرسیم که چطور آمار فیلمهای توقیف شده انقدر در این چندسال کم بوده است؟ دست فیلمسازان را باز گذاشتهاند یا از اختناق فرهنگی حاکم بر جامعه کم کردهاند؟ خیر. داستان اینجاست که تعیین و تکلیف کردند که پایان فیلمها تلخ نباشد، امیدوارانه باشد تا امید را در مردم زنده کند، رادیکال نباشد و حد و حدود را زیر پا نگذارد. در کنار اینها، که از همان قدم اول و در فیلمنامه هر اثر مانند سم وارد ساختههای سینمایی میشد کاری که دولت روحانی کرد این بود که از اول به بسیاری از فیلمهایی که کمی جنجال برانگیز میتوانستند باشند و حاشیه بسازند، پروانه ساخت نداد تا بعدا مجبور نباشد توقیفشان کند. در این میان معدود فیلمهایی که توانستند این سیستم محافظهکارانه را دور بزنند و با پروانه ساخت ساخته شوند، خب توقیف شدند در ادامه مسیر. مانند «ارادتمند، نازنین،بهاره، تینا» فیلم عبدالرضا کاهانی که اجازه نمایش پیدا نکرد. عملکرد دولت خصوصا در دوره دوم در مواجه با سینما بسیار ضعیف بوده است و کوچکترین شباهتی به تصویری که رییس جمهور در اثنی تبلیغات انتخاباتی برایمان ترسیم میکرد ندارد. بزرگترین افتخار دولت در حوزه سینما تنها این بوده است که توانسته شماری از فیلمهای توقیفی را اکران کند اما به چه قیمتی؟ مثلا «عصبانی نیستم» که الان روی پرده سینماهاست چه ربطی به نسخه اصلی سانسور نشدهاش دارد؟ فیلم همه منطق شخصیتپردازیاش را از دست داده و تبدیل به اثری چندپاره شده است. اگر فیلم کامل را دیده باشید و این نسخه را در سینما ببینید تنها عصبانیت ناشی از قیچی قیچی کردن فیلم با شما خواهد ماند و اصلا به این فکر نخواهید کرد که «دم دولت گرم که فرصت اکران این فیلمها را فراهم کرد!» خلاصه که اوضاع سانسور و توقیف در سینمای ایران نه تنها بهتر نشده که بدتر هم شده، به تعداد توقیفیها و بیشتر از آن ساخته نشدهها اضافه شده است و از طرف دیگر فیلمهایی هم که ساخته میشوند محافظهکارانهتر و باسمهتر از هر وقت دیگری هستند. همه اینها باعث شد به فکر نوشتن این یادداشت بیفتیم تا حداقل یادی کنیم از فیلمهایی که تباه شدهاند و دارند خاک میخورند.
فیلمهایی که در سالهای اخیر توقیف شدهاند- بخش دوم
«خانه پدری» ۱۳۸۹:
کیانوش عیاری را میتوان مهمترین فیلمسازی دانست که در سالهای گذشته دو اثر جدی و ويژهاش با توقیف مواجه شده است. «خانه پدری» و «کاناپه» که در این میان «خانه پدری» فرصت این را پیدا کرده که حداقل یکی دوبار در جشنواره فجر رنگ پرده را ببیند. «خانه پدری» فیلمی خاص و بسیار جالب توجه است. فیلمی که تاریخچه یک خانواده را بررسی میکند و موضعی کاملا آزادخواهانه و فعال نسبت به حقوق زنان دارد. در واقع فیلم سرگذشت زنان آن خاندان قدیمی، را نسل در نسل بررسی میکند و جلو میآید و در این مسیر ناگزیر با جریانهای اجتماعی و سیاسی که به آن خانه پدری ارتباط پیدا میکنند، دمخور میشود. هرچند که فیلم اصلا محافظهکارانه نیست و بیان واضح و سلیسی دارد، اما همه چیز را در لایههای درونی و عمیقتر ماجرا کنکاش میکند چراکه اولا عیاری کارگردانی است که فیلمهایش همواره پیچیدگیهای مفهومی خود را در لایههای درونیتر اثر داشتهاند و هم اصلا خود کارگردان روحیه فریاد زدن و در بوق و کرنا کردن ندارد و ترجیح میدهد همه چیز را در لفافه بیان کند و باقی کار را به هوش تماشاگرش بسپارد. «خانه پدری» یکی از بهترین اوپنینگهای تاریخ سینمای ایران را در خود دارد که اصلا گیر اصلی توقیف فیلم هم در همین صحنه است نه لایههای درونی که به آن اشاره کردیم. (سانسورچیها نه آنقدر باهوش هستند و نه آنقدر اصلا از سینما شناخت و سررشته دارند که بخواهند بفهمند ذهن پیچیده یک کارگردان کارکشته چطور کار میکند. عیاری پر است از لفافهگویی و اشارات غیر مستقیم و مفاهیم باواسطه . مثلا مانند جعفر پناهی نیست که بخواهد فیلمی بسازد که مواضع اپوزسیونیستیش را در بوق و کرنا کند تا فیلمش «با افتخار» توقیف شود.) خلاصه که گیر اصلی سر همان سکانس خشن اول فیلم است که چون واقعیتی تاریخی است و داستان مرگ و کشته شدن زنان زیادی از سرزمینمان در دوران قبل از پهلوی را روایت میکند، برای فیلم شرط گذاشتهاند که سکانس اول را خارج کند تا در گروه هنر و تجربه اکران شود. خدا را شاکریم که عیاری به هیچ وجه زیر بار نرفته است و فیلمش را با دستان خودش به سلاخیخانه نفرستاده.
«صد سال به این سالها» ۱۳۸۶:
مسئله «صد سال به این سالها» هم بی ارتباط با تاریخ نیست. خصوصا تاریخ انقلاب اسلامی. این فیلم که میتوان گفت با اختلاف بهترین فیلم سامان مقدم است و اصلا پیامد توقیفش مسیر فیلمسازی مقدم تغییر میکند و از یک فیلمساز قابل اعتنا اجتماعی تبدیل به سریالساز و کمدیساز امروز میشود. بزرگترین درد توقیف فیلم هم اصلا از دست رفتن روحیه جسور و شور کارگردان است تا دیده نشدن فیلم! در رابطه با «صد سال به این سالها» باید گفت که توقیفش یک کارگردان با استعداد را از سینمای ایران دزدید. اما در کنار این آیا واقعا فیلم آنقدر تند است یا موضعی انتقادی دارد که این همه سال پشت صف اکران بیاستد؟ خیر! به هیچ وجه. «صد سال به این سالها» هرچند اشارات خاص و فرامتنی خودش را به تاریخ انقلاب اسلامی دارد (مگر فیلمهای محمد حسین مهدویان ندارند؟) اما اصلا قرار نیست سرنوشت تمثیلی انقلاب را بازگو کند. دلیل توقیف این است که آقایان معتقدند همه بلاهایی که دارد سر ایران خانوم میآید، انگار اتفاقاتی است که جمهوری اسلامی بر سر ایران آورده اما این توهمی بیش نیست و دلیلی ندارد وقتی فیلمی در ساحت فردی قهرمانش میگذرد و شرح زندگی اوست (هرچقدر هم همسانسازی شده باشد) به همهجا ربطش بدهیم و به خصوصا سرش را به یک همچین موضع سیاسی تند و تیزی وصل کنیم، حال آنکه «صدسال به این سالها» فیلمی آرام و روان و در پی گفتمان است. شاید اگر کم تجربگی کارگردان در انتخاب اسم کاراکتر اول، کار دستش نمیداد نه تنها فیلم اکران شده بود (چون به نظرم همه گیر سر همان اسم قهرمان فیلم است که ایران است.) که امروز سامان مقدم بسیار متفاوتی را در سینما ایران داشتیم.
«گزارش یک جشن» ۱۳۸۹:
حتما برایتان جالب است که بدانید چطور میشود فیلمی از ابراهیم حاتمیکیا توقیف شود و اجازه نمایش پیدا نکند؟ اصلا مگر حاتمیکیا میتواند چیزی بسازد که به مذاق سیستم خوش نیاید؟! حاتمی کیا را اینطور که الان هست نگاه نکنید. قبلتر ها که هنوز به سینما بیشتر از قدرت و سیاستبازی و... اهمیت میداد اتفاقا فیلمساز تند و تیزی بود. چه کسی میتواند بگوید «آژانس شیشهای» یک فیلم پروپاگانداست در جهت تثبیت باورهای سیستم؟ و یا در نمونههای متاخرتر کدام ویژگی شهید چمران در «چ» شبیه به روایات و باورهای معمول و رسمی از چمران است؟ (جالب است که «چ» آنقدر در نوع خودش فیلم خاص و سخت فهمی است که هم مخالفان و اپوزسیونها بسیار با آن مشکل دارند و هم افراطیها تصویر ارائه شده از چمران را دروغ میانگارند.) دقت کنید که حاتمی کیا در این میان چه هوشمندانه و ظریف در جای درست خودش ایستاده و تصویر متفاوت خود را از چمران نشان داده است. این چمران اتفاقا انقدر بدون پرده پوشی و سانسورهای رسمی همیشگی است که هم مرام چریکیاش را دارد هم گفتمانش را. هم صدای اذان را اول از همه میشنود و هم تماشاگر روی احساسی ترین سکانس مواجههاش با احساسات و درونیان مخدوش این شهید بزرگ، یکی از حیرتانگیزترین موسیقیهای چپهای دوران انقلاب را میشنود تا با گذر از تیغ سانسور کمی به روحیات چپ مابانه شخصیت چمران هم خو بگیرد. حاتمی کیا سالها پیش در پاسخ به سانسور و توقیف فیلمش «موج مرده» همه راشهایی را که از فیلم خارج کرده بود به نشست پرسش و پاسخ فیلم آورد و فریاد زد که سر فیلمش را بریدهاند. اما تا به حال شنیدهاید که درباره «گزارش یک جشن»چیزی بگوید؟ مسئله این فیلم بیش از آنکه سانسور سیستم باشد،یک سانسور شخصی از جانب تیم سازنده و شخص حاتمیکیا است انگار. دلیل توقیف آن که واضح است: اشاره به جریانات هشتاد و هشت با موضعی انتقادی نسبت به حکومت و خصوصا نسبت به شکل برخورد حکومت با مردم و جوانان در بحبوحه روزهای بعد از انتخابات آن سال و راهپیمایی در سکوت انتهای فیلم. خب طبیعی است که فیلم که در همان دوران و اواخر دهه هشتاد ساخته شد، توقیف شود اما نکتهای که کمتر کسی به آن توجه میکند و اتفاقا از خود توقیف آن فیلم معمولی و متوسط هم مهمتر است،اینست که چرا حاتمی کیا هیچ واکنشی نشان نداده است؟ این فیلمساز وابسته، که امروز بیشتر از هر وقت دیگر این وابستگی را علنی میکند و به آن مفتخر است و بیش از هروقت دیگر آرمانهایش با آرمانهای نظام جمهوری اسلامی همسو شده و گره خورده است، معلوم است که از پخش این فیلم که نگاهی تند و تیز و انتقادی به جریانات هشتاد و هشت دارد، اصلا استقبال نمیکند چرا که به شخصیتش دوگانگی عجیب و غریبی میبخشد و مسلما برای جایگاهش در منظر سیستم هم اصلا خوب نخواهد بود. پس فیلمساز بیشتر و قبلتر از هرکس دیگری فیلمش را به دست فراموشی سپرده و در گنجه مخفیش کرده است و صدایش را هم درنمیآورد. از معدود مواردی که سانسورچیها و فیلمسازان با هم همسو شدهاند و یک هدف راهبردی دارند.
«آشغالهای دوستداشتنی» ۱۳۹۱:
ساخته محسن امیریوسفی و از جمله فیلمهای توقیفی که هم توقیفش سر و صدای زیادی کرد و هنوز هم کارگردانش شدیدا به دنبال گرفتن پروانه نمایش برای فیلم است. «آشغالهای دوستداشتنی»هم به شکلی با هشتاد و هشت گره خورده و دلیل اصلی توقیف به نظر میرسد همین باشد. البته که اگر خلاصه داستان را بخوانید میتوانید حدس بزنید که فیلم پی قضیه و تفکرات و فاز سیاسیش را حتی بیش از هشتاد و هشت و در متن تاریخ معاصر ایران گرفت است و احتمالا همین هم بیشترین حساسیت را در مواجه با فیلم به وجود آورده. تلاشهای مستمر امیریوسفی برای اکران فیلم آنهم بدون اینکه راضی شود فیلمش زیر تیغ سانسور برود و اصلاحیه بخورد قابل ستایش است.
*این یادداشت ادامه دارد