جستجو در سایت

1394/12/01 07:14

حالیوود

حالیوود
آمریکائی ها اگر " هالیوود " و هندی ها، " بالیوود " دارند، ما چرا " حالیوود " نداشته باشیم.

          همه چیز در یک " نیمه شب اتفاق افتاد "، " ایستاده در غبار " و " با خشم و هیاهو "، به  " بارکد "، بسته " سیانوری" که تهیه کرده بودم، نگاه می کردم. بر اثر " مالاریا " در " هفت ماهگی "، همچنان " نفس "، " نفس " می زدم، اما این مهم نبود، به " نقطه کور " و " وارونگی " زندگی مینا رسیده بودم. " به دنیا آمدن " او با اکران " اژدها وارد می شود " بروس لی، همزمان شده بود. " دلبری " و صدای مکیدن " آب نبات چوبی " و پرسش مینا که همیشه می گفت: " کفشهایم کو "، همچنان در گوشم شنیده می شد، اگر برای " مینا امکان " دستیابی به برخی خواسته ها وجود داشت، سرانجامش به " رسوائی دو" ختم نمی شد، تا " بادیگارد " هم نتواند کاری برایش بکند و " من " هم، اکنون یک " لانتوری " نبودم که چرخ " زاپاس " زندگی دیگران باشم. اما حیف تا به " ابد و یک روز" نرسیم، به این نوع زندگی " عادت نمی کنیم " و من و مینا نیز از این قاعده مستثنی نبوده ایم.

          مینا قراربود، همچون گلی زیبا و پرنده ای سبکبال با پرهائی به رنگ آبی فیروزه ای، گل سر سبد جشنواره باشد، اما وقتی این " دختر" فهمید که اینجا عرصه جولان سیمرغ است، دچار یاس و نا امیدی شد و یکباره همه را ترک کرد و رفت. حالا من ماندم و این قصه و غصه و بسته سیانوری که چشم از آن بر نمی دارم.

 

بدان جای، سیمرغ را لانه بود

که آنجای، از خلق بیگانه بود

(فردوسی)

 

مینا اشتباه کرد، ولی اگر امکان داشت و مثل من می ماند، حال دادن سیمرغ، به اهالی سینما را در حالیوود را می دید، تا او هم، مثل بقیه حال کند، اما چه حیف که پرکشید و رفت.

 

سیمرغ میان مردم آید

گر بوی برد زغمگساری

( عمادی شهریاری )

 

          این یک قصه نیست، تابلوئی ترسیم شده، ازعناوین فیلم هائی است که در طول مدت برگزاری سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمدند و در نهایت داوران جشنواره، با نوع قضاوت خود، برای آن قاب و چارچوبی ساختند، که برای همیشه به یادگار خواهد ماند.

اگر آمریکائی ها، " هالیوود " و هندی ها، " بالیوود " دارند، ما  چرا " حالیوود " نداشته باشیم. در پایان سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر، همه بلا استثناء حال کردند. یکی با شگفتی هر چه تمام، جایزه گرفت و حال کرد. آن یکی، برایش جایزه اختراع کردند، حال کرد. بادیگارد، جای رئیس جایزه گرفت، حال کرد. این یکی، در نشئگی و خماری باقی ماند و حال کرد، بابای مینا که بیش از همه غافلگیر شده بود، حال کرد، آن یکی، آلزایمر از سرش پرید و حال کرد، این یکی، از اینکه لقب لانتوری نگرفت، حال کرد، آن یکی، در " جبهه و سنگر هنر" با شکار سیمرغ حال کرد، این یکی، با اهدا جایزه خود به دیگری حال کرد و آن یکی، از بی نصیبی این یکی، حال کرد، یکی نیز، آب نبات چوبی خود را مکید و حال کرد و.....

در این میان ارشاد که به ارشاد نیاز پیدا نکرده بود، حال کرد، داوران به قضاوت خود خندیدند وحال کردند، مدیر سینما با فروش کف به 10 هزار تومان حال کرد، تماشاچی پسر، در کناردوست دختر خود حال کرد، تماشاچی دختر، موها را افشان کرد و حال کرد و نویسنده که هیچ چیزی را جدی نگرفته بود، حال کرد. در این میان، تنها کسی که بیشتر از همه حال کرد، محسن کیائی بود که ملت را خنداند و " علی الخصوص" با خنده به آنهائی که او را ندیدند، حال کرد.

مینا هم اگر امکان پیدا می کرد و نمی رفت، حتما حال می کرد. خلاصه جونم از براتون بگه، همه از بس حال کرده بودند، حالی به حالی شده بودند. جشنواره یعنی این، تمشک طلائی و اینها دیگر چه صیغه ای است ، در حالیوود همه برنده و کیفوراند.

سوالی که هست اینکه، آیا در این بین کسی نیز بوده است که با وجدان خود حال کرده باشد؟