جستجو در سایت

1396/06/15 00:00

سقوط منطق در «تابستان داغ»

سقوط منطق در «تابستان داغ»

 فیلم «تابستان داغ»، نخستين ساخته کارگردان آن یعنی «ابراهیم ایرج زاد» شناخته می‌شود. شخصی که پیش از این فیلم، هفت اثر کوتاه سینمایی را در کارنامه هنری خود داشته که البته با همین آثار کوتاه جوایزی را از آن خود کرده بود. نخستین اثر سینمایی وی که با گروه بازیگری قوی و همچنین فیلمبردار متبحری چون «هومن بهمنش» ساخته شده در جشنواره فجر پارسال توجه بسیاری از تماشاگران را به خود جلب کرده بود. یکی از اصلی‌ترین دلایل این توجه عمومی به فیلم، شبیه بودن فضای آن به آثار شاخص اخیر سینمای ایران است. آثاری چون «ابد و یک روز» و فیلم های فرهادی. سبکی که امروزه بسیاری از فیلمسازان جوان را به سمت خود کشانده است كه برخی از آن سربلند بیرون می‌آیند و برخی نیمه جان می‌مانند و بعضی از آن‌ها به کل مردود می‌شوند. تابستان داغ، در گروه دوم جای می گیرد و نمی‌تواند آن چیزی که باید باشد را به بیننده ارائه کند و درجا می‌زند. درجا زدن داستان و فیلمنامه که نقطه قوت چنین فیلم‌هایی محسوب می‌شود باعث فرو ریختن کل اثر سینماییخواهد شد. داستان بسیار تلخی که در تابستان داغ روایت می‌شود، می‌توانست با کمی دقت و نکته بینی به اثری شاهکار تبدیل شود نه آنکه مخاطب را درگیر با داستان از دست بی‌منطقی فیلم دلخور كند. دیدن تابستان داغ درست مثل آشنایی با کسی است که در برخورد اول به دل می نشیند ولی پس از گذشت مدت زمانی که بیشتر او را می شناسیم، می فهمیم آدمی که فکر می کردیم نیست و دل‌مان از دست برخی کارهایش می شکند.

تلخ تر از زهر

تابستان داغ از زندگی فقیرانه زنی به نام نسرین با بازی «پرینازایزدیار» آغاز می‌شود. نسرین به همراه دختر 6 ساله‌اش در خانه‌ای پایین شهر تهران به تازگی مستقر شدند و قصد جدایی از همسرش با بازی «صابر ابر » را دارد. به منظور تامين خرج خانواده ، در مهدکودکی داخل یکی از بیمارستان‌های تهران مشغول به کار می‌شود. در داستان موازی با ماجرای نسرین، دو زوج پزشک و پرستار را داریم با بازی «علی مصفا» و« مینا ساداتی». این دو، در کشمکشی خانوادگی به سر می‌برند. مرد می‌خواهد به زادگاه خود یعنی همدان برگردد و بچه دومش را داشته باشد و در آنجا زندگی کند؛ زن نيز علاقه ندارد که فرزند اول‌شان یعنی پرهام که اکنون سه ساله است در شهرستان بزرگ شود و درضمن علاقه شدیدی به پیشرفت کاری اش در تهران دارد. برای پیشرفت کاری، نیازمند یک پرستار تمام وقت هستند که با هماهنگی‌های مخفیانه بین این زن و نسرین، پرهام بعضی از شب ها به خانه آن‌ها رفته و نسرین از او مراقبت می‌کند. تمامی این ماجراها برای رسیدن به ماجرایی هولناک است؛ ماجرایی که ضربه شدیدی به تماشاگر می‌زند و یکی از تلخ‌ترین صحنه‌های تاریخ سینمای اخیر را به تصویر می کشد.

بازی بد، بین دو نیمه

(خطر لو رفتن داستان فیلم در این بخش وجود دارد). مشکل تمام فیلم، هدر رفتن سوژه آن است. وقتی به اشتباه فکر کنید فرمولِ فیلم‌سازهای موفق و فیلم‌های مقبول این سال‌ها را کشف کرده‌اید، فیلمنامه‌ای می نویسید که آغاز آن تا نقطه اوج فیلم تا حد زیادی خوب است ولی بعد از آن، نمی دانید باید با این داستان چه کار کنید. اتفاقی که برای فیلم تابستان داغ نيز پيش آمده همین مساله است. وقتی که مادر پرهام به اشتباه او را پیش دختر کوچک نسرین می‌گذارد، به خیال اینکه خود نسرین هم در خانه است و بعد پرهام بازیگوش که از پشت بام خانه به داخل یک خرابه سقوط می‌کند. دختربچه‌ای که از ترس مادرش شروع به تمیز کردن گلیمی که روی آن سوپ ریخته می‌کند سررشته نخ اصلی تمام اتفاقات بعد می‌شود. یک حادثه کوچک که دست به دست با اتفاق‌هاي ریز دیگر، منجر به مرگ پرهام مي‌شود و در اینجا مخاطب درگیر شده، انتظار ادامه فوق العاده‌تری از فیلمی که حالا وارد فضای جنایی شده است دارد. این فضای هیچکاکی که در کنار داستان درام فیلم پیش آمده، به جای اینکه بهترین قسمت فیلمنامه شود، تبدیل به نقطه ضعف آن شده و آن را به بیراهه می‌کشاند. به نظر مي‌رسد سوژه در اینجا رها شده و یا به‌دليل ترس و هول بودن داستان سرهم بندی شده است. منطق در تک تک سکانس‌های بعد از مرگ پرهام، همراه با او سقوط می‌کند و رنگ می‌بازد. مسائلی چون سپردن مدرک جرم به شاکی و نه ضبط آن، مادر بیخیال پرهام که وجب به وجب پشت بام خانه را نمی گردد و شک بی‌منطق پدراو به همسرش و... تنها چند نکته از این دست موارد به حساب می‌آیند. خام بودن کارگردان در ساخت آثار بلند سینمایی بر تابستان داغ سايه انداخته و باعث خلق موقعيت‌های داستانی اضافه، ديالوگ‌های اضافه، كنش و واكنش‌های اضافه شده در طول مدت زمان فیلم شده است. پایان بندی فیلم نیز بسیار سریع و بی‌هدف رخ می‌دهد و به هیچ وجه مخاطب را راضی نمی‌کند. پایان‌بندی که به دو کاراکتر نپرداخته شده مادر و پدر پرهام برمی‌گردد و به‌دلیل تک بعدی بودن این شخصیت‌ها، تاثیر چندانی روی تماشاگر ندارد. در واقع کارگردان نیمه اول را به خوبی و البته با ضرباهنگی کند، ساخته و سپس باقی فیلم را به حال خود رها کرده‌است. ابراهیم ایرج زاد کار بسیار سختی انجام داده و با وجود داشتن یک تیم بازیگری قوی فیلمی متوسط ساخته است.

بازیگران، ناجی فیلم

همین تیم بازیگری قوی، باعث نجات آن از تبدیل شدن به یک فیلم ضعیف شده است. تیمی که همه در آن بازی خوب و یکدستی دارند و بازیگران خردسال نیز توانستند پا به پای دیگر بازیگران، بازی به یاد ماندنی از خود جا بگذارند. در بین تیم بازیگری با کمال تعجب، علی‌مصفا با تجربه، از همه تصنعی‌تر بازی مي‌کند و نقش او در این فیلم جزو کارهای به یاد ماندنی وی نخواهد بود. البته شخصیت‌پردازی بی‌سر و ته این کاراکتر در بازی به‌نسبت ضعیف او بی‌تاثیر نبوده و مقصر اصلی را در اینجا نيز می توان بازهم فیلمنامه تابستان داغ دانست.

موسیقی و فیلمبرداری فیلم جزو مسائلی است که هیچ نقدی به‌آن وارد نیست. موسیقی متن فیلم به خوبی توانسته هم غم و هم دلهره را در جایی که باید ارائه دهد، به مخاطب القا کند. فیلمبرداری فیلم نیز باز وام گرفته از آثاری چون «ابد و یک روز» است اما توانسته روی فیلم بنشیند و سکانس‌های ضعیف فیلم را از لحاظ تصویری، زیبا درست کند. سخت است که فکر کنیم فیلمی با این همه لوگوی جشنواره فیلم فجر روی پوستر آن، کنار بازیگران خوبی چون علی مصفا و صابر ابر و پرینازایزدیار، یک اثر سینمایی متوسط باشد ولی متاسفانه باید این مساله را پذیرفت. ابراهیم ایرج‌زاد اولین کار سینمایی بلند مدت خود را ساخته و برای یک فیلم اولی توانسته اثری درخور توجه بسازد.با داشتن تجربه های بیشتر، در آینده جزو فیلمسازان خوب سینمای نو ایران خواهد بود.


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط