توهم های کودکانه

فیلم نقطه کور به شدت وام گرفته از فیلم سعادت آباد و سبک آثار اصغر فرهادی است. به میزانی که لحظه ای از فکر "سعادت آباد" نمی افتیم. جمع کردن خانواده به بهانه تولد ، نماهای مشابه ، صحبت های دو نفره در آشپزخانه ، شک شوهر به همسر ، فردی که میخواهد فضا را تلطیف کند ، فردی تنها در جمع که در خودش است ، صحبت های در بالکن و سر رسیدن ناگهانی همسر ، دعوا های ناگهانی زوجین و... همه یاد آور فیلم سعادت آباد است. اما نقطه کور به موفقیت سعادت آباد نیست. فیلم نقطه کور در پردازش قوی عمل نمی کند و نمی تواند برای مخاطب کنش ایجاد کند و به طبع نمی تواند تاثیر گذار باشد. فیلم از عواملی بی کاربرد برای ایجاد کنش استفاده کرده در صورتی که اصلا در نیامده اند. مانند شخصیت های اضافی(هر کسی در مهمانی غیر از زوجین و بچه هایشان) که هیچ کاربردی ندارند و هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمی کنند. مثلا وجود دو قلو ها و پدر و مادرشان که هر دو مشکلاتی دارند ، در کجای درام کاربرد خود را نشان می دهد؟ روایت در پس یک توهم کودکانه شکل می گیرد. در صورتی که باور پذیر نیست. وقتی کل خانواده به خیالباف بودن این بچه اعتراف میکنند و هر یک مثالی برای آن دارند ، چطور پدر ، این قضیه را باور ندارد و با همسرش چنین بر خوردی می کند. لحظهای در قضاوتی که کرده شک نمی کند و پای آن محکم ایستاده حتی زمانی که همه چیز روشن شده است. اصلا ملاحظه نمی کند. لحظه ای حالش خوب است و لحظه ای حالش بد است. وقتی آرام است ناگهان شروع به پرخاش میکند(این نکته برای همسر او نیز صادق است). چرا زن جوری رفتار می کند که انگار مقصر است و مرتکب اشتباهی شده است؟ زن چرا از همان ابتدا حقیقت ماجرا را نمی گوید تا شک شوهرش بدتر از این نشود؟ این نکات همه باعث غیر قابل باور بودن فیلم می شود. فیلم از ایده جذابی شکل گرفته اما با پردازشی غلط که موجب شده تا در فیلم کنش ایجاد نشود. پرسوناژ ها در فیلم کاری نمی کنند و فقط به یکدیگر می پرند. شوخی های محسن کیایی به نتیجه نمی نشیند و در فضا تغییری ایجاد نمی کند. شخصیت ها پردازش درستی ندارند و به همین دلیل شخصیت ها رفتار هایی غیر قابل باور دارند. اما از نکات مثبت فیلم بگوییم : کارگردان در بازی گرفتن ماهر است. و بازیگران به خوبی به ایفای نقش پرداختند (البته اگه از تکراری بودن بازیشان بگذریم). فیلمبرداری قابل قبول و مناسب است. قاب بندی ها و نماهای استفاده شده به فیلم کمک کرده اند. در کنار اینها میزانسن های خوب تصویر های جذاب تری به مخاطب ارائه می دهد. فیلم از یک ایده جذاب شکل گرفته(بر خلاف تکراری بودن آن). اما این ایده می توانست بهتر اجرا شود و با پردازشی درست به درامی تاثیر گذار تبدیل شود. ایجاد پیچیدگی در فیلمنامه باید بیشتر از این می بود. و کارگردان می توانست استفاده عمیق تری از توهم این بچه بکند. و مهم ترین نکته اینکه ، ای کاش این فیلم شخصیت های زائد نداشت و با ایجاد پیچیدگی از همه پرسوناژها استفاده کاربردی می کرد.