چشم انداز سینمای پساکرونای ایران

به نام خدا
به بهانهی رئالیتی شو های اخیر شبکه نمایش خانگی(از جمله شب های مافیا) مقاله ای که مدت ها در صدد انتشار آن بودم را به خدمتتان خواهم رساند.
شب های مافیا بهانه ای غیر مستقیم برای پوشاندن هویت حقیقی مافیا در سینمای حال حاضر ایران است.
سینمایی که مدت هاست سرطان به جانش افتاده و دارد از درون نابودش میکند. سرطانی که به سبب مافیای حقیقی سینمای ایران، تا یک الی دو دهه دیگر این مریض رو به موت را از پای در خواهد آورد.
بررسی چشم انداز و آینده ی سینمای ایران (سینمای پسا کرونا) :
_شاید برخی با خود بگویند که بحث راجع به آینده سینما یا سینمای پسا کرونا که مطمئنا نه تنها در ایران بلکه در سطح جهان، تاریخی تحول بر انگیز رقم میزند کمی زود است. اما متاسفانه باید این نکته را یاد آور شوید که خیلی هم دیر شده. یقیناً روزی در تاریخ سینمای جهان به نام فصل بلند سینمای کرونا زده از این روزگار یاد می شود. روزگاری که در سخت ترین شرایط، سینماگران دست بر دست هم هنر هفتم را زنده نگه داشتند. صنعت و هنر سینما، به سالن هایش خلاصه نمیشود. درست است که سالن سینما اصلی ترین نماد آن است اما با نگاه به شرایط فعلی می بینیم که آینده سینما ممکن است به سمت و سویی دیگر کشیده شود. مهم این نکته نیست. بی شک سینما پس کرونا خود را به هر نحوی ترمیم و بازسازی کامل می کند و خواه نا خواه، تا انسان روی زمین زنده است، سینما و هنر هم زنده است.
بحث درمورد آینده و چشم انداز سینمای ایران به این دلیل دیر است که تقریباً سینمای ما به مرز کما و مرگ نزدیک می شود.
مصادیق همیشه عمل می کنند.سینمای نئورئالیسم ایتالیا مصداق خوبی برای اثبات این نظریه است. نئورئالیسم ایتالیا به دلیل سر خوردگی اجتماعی ایتالیایی ها پس از جنگ جهانی دوم و مصائب آن به وجود آمد و عبارت بود از مشکلات مردم طبقه پایین جامعه، دوربین سر دست، فیلمنامه فراواقع گرا و اغراق آمیز و... (البته قبل از این قبیل فیلم های ایتالیایی، فیلمهای آلمانی که با عنوان فیلهای خیابانی شناخته میشد نیز دیده شده بود و بزرگانی چون آقایان پابست، مورنو، دوپونت و... سال ها قبل از نئورئالیسم ایتالیا، این سبک را به طور غریزی و علمی فرا گرفته بودند اما این فن و این تِم توسط ایتالیا توسعه بخشیده شد.)
دوره هایی چون همین دوره ی ایتالیا تاثیر و قدرت خود را به سینما وارد میکنند. چنانچه تا اواسط دهه 50 میلادی و افول نئورئالیسم ایتالیایی، فیلمهای آنان بسیار پربیننده و پر فروش بودند. اما اگر بخواهیم صادق باشیم، بساط سینمای وضعیت محور* به سرعت برچیده میشود.
سینمای وضعیت محور به سینمایی گفته می شود که بر اساس وضعیت ها یا اوضاع و احوال داخلی کشور اعم از اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... کار می کند و فیلم می سازد. از این قبیل سینما ها میتوان به سینمای ایران(گونه دفاع مقدس که داخلی ترین گونه ی کشور است) اشاره کرد. به نظر شما سینماگران تا چند سال دیگر میتوانند خرمشهر در حال سقوط را ضمیمه ی فیلمهای جنگی ایران کنند؟
درست است؛ دفاع مقدس ارزشی فرای تصور دارد و باید الزاماً جاودانه بماند. اما سینما دیگر جای این کار نیست. این برای یک سینما سرطان است که وابسته به شرایط سیاسی_نظامی کشورش شود. البته قصد این مطلب توقف ساخت فیلمهای دفاع مقدس نیست. بلکه روایت آن اتفاق به طریق دیگریست. چرا سینماگران ما از دفاع مقدس فقط خرمشهر را نماد میدانند. چرا همچون سم مندس در انگلستان به سراغ نماد های کوچک تر برای روایت جنگی واحد و بزرگ نمی روند. سال پیش (2019) فیلمی از سم مندس اکران شد به نام 1917 که داستان یکی از هزاران هزار سربازان انگلستانی در جنگ جهای اول را به طرز دراماتیک و زیبایی بیان میکرد.
چرا ما این کار را نکنیم. جنگ جهانی که به خودی خود بزرگ بود کلا 4 سال به طول انجامید؛ مطمئنا ایران نیز در طی 8 سال جنگ، بی نهایت قصه و روایت از بی نهایت نقطه ی ایران دارد که ناگفته و ناشنیده اند. ولی باز هم برای ساخت فیلم جنگی سراغ نماد بزرگ جنگ، یعنی خرمشهر می روند. چرا؟ فقط خدا می داند.
سینمای وضعیت محور به این دلیل عمر کوتاهی دارد که وضعیت ها ثابت نیستند. اگر در سال های اولیه پس از جنگ جهانی اول حال و روز مردم مساعد نبود و سینمای امریکا(که عمده محصولاتش آن زمان از دیوید گریفیث، چارلی چاپلین و... بودند) بر حسب این، برای خوب کردن حال مردم کمدی و رومانس می ساخت به فکر این نکته هم بود که مردم تا ابد ناراحت نمیمانند و وضعیت کنونی، دو الی سه سال تغییر می کند. سینمای ایران اما در حال حاضر و متاسفانه این نکته را نمی فهمد و باز خدا را شکر که کشور ما کشور امن و دور از جنگ است وگرنه همین سینما هم وجود نمیداشت.
در ایران، در واقع در ایران کنونی که به اندازه کافی مشکل وجود دارد، رفتن جریان اصلی سینما به سمت و سوی فیلمهای اجتماعی درام با روایات کهنه_دوربین ترسو(ترس از لانگ شات یا برخی حرکات که دوربین میتواند بگیرد) _فیلمهای آپارتمانی و پایان های وِل و روی اعصاب مردم رژه رو کار صد در صد غلطی ست. وقتی سینمای داخلی ایران شروع به ترمیم و زندگی دوباره می کند که نه وضعیت محور باشد و نه جریان اصلی خود را به سمت وضع جامعه وصل کند. اگر مردم وضع بدی دارند، خب لااقل روی ذهن آنها راه نروید. مردم امروز تشنه ی داستان شنیدن و تشنه ی فیلم دیدن اند. عطش آنها با آب حقیقی فرو مینشیند نه با آب کاکتوس.
سینمای ایران به روایت بسیاری از نظریه پردازان و منتقدان، سال هاست که مُرده؛ سال هاست که با تنفس مصنوعی زندگی میکند و سال هاست که فقط نام سینما روی آن است و متاسفانه این دیگر یه فرضیه نیست. این نکته هم اکنون حقیقت محض است!
اگر فقط نگاهی به روند تولید فیلم در تاریخ سینمای ایران بزنیم و با محتوا و تماتیسم آن کاری نداشته باشیم، میتوانیم افول تولید را در سال های متوالی سینما ببینیم. مثلا در سال 1356 خورشیدی، تولید ایران سالیانه 36 الی 37 فیلم بود که این نسبت به سال های قبل یک افول آشکار است.
اگر حتی به محتوای فیلم های ایران نگاه نکنیم و آنان را هم سطح با آثار مطرح سینمای جهان بدانیم، این وسط آن سینمایی می برد که بیشترین تولید را داشته باشد. اگر فرضاً سال پیش 60 فیلم مطرح ایرانی با امتیاز فرضی 8 از 10 تهیه و تولید شده و هم زمان با آن، 300 فیلم مطرح هالیوود با امتیاز فرضی 7 از 10 تولید شده؛بیشترین بازدهی را سینمای هالیوود دارد. چرا که تعداد تولیداتش بیشتر بوده، در نتیجه مخاطبان مختلف حق انتخاب های فراوانی داشته اند و محدود به سه چهار ژانر و گونه نبوده اند. ما کاری با فیلم های فاخر و هنری سینمای جهان نداریم بلکه فیلمهای مطرح و مردم بینش را مد نظر قرار میدهیم. اینجا هم به وضوح مشاهده میکنیم که :
سینمایی که رنگ های آن برای مخاطبانش کم باشد و همزمان چند سینمای رنگارنگ با آن رقابت کنند، فاتحه اش بی تعارف خوانده شده و باید ختمش را گرفت.
جدای از این دیدگاه که رنگ ثابت سینما را کمرنگ میکند بحث اقتصاد سینما نیز مطرح است. سال های سال است که در سینمای ایران تهیه کنندگان محترم که البته حق هم دارند، از جیب خودشان برای پروژه ها نمیگذارند. تنوع و رنگارنگی سینما وقتی به وقوع می پیوندد که صنعت سینما صنعتِ سینما باشد. وضعیت حال حاضر سینمای ایران بدین گونه است که تهیه کنندگان دلال و سرمایه گذاران دو دسته اند.
1_ یا نهاد های دولتی و حکومتی با پول های انشالله تمیز از نفت و رانت و... که کتمانی هم ندارد زیرا پرونده های تمامیشان قضایی شده اند که این دسته اصلا به فکر بازگشت سرمایه نیستند و به قولی فقط از نهاد های دیگر در خرج کردن برای پروژه سبقت بگیرند و بگویند که ما هم گران پروژه میسازیم. الآن گران ترین پروژه ایران فیلم محمد رسول الله بود که متاسفانه شانسی در گیشه نداشت و به دلیل اینکه خود حضرت محمد را محوریت شخصیتی برای داستان فیلم قرار نداده بود و محور داستانی فیلم نیز که غیر منسجم بود، تمام پول های خرج شده برایش حیف و میل و حرام شد.
2_ دسته ی دوم سرمایه گذاران، سرمایه گذاران بخش خصوصی اند که آنها نیز متاسفانه به مافیای سینما مشهور اند. کسانی که به فکر بازگشت سرمایه هستند و پول هایشان هم پول های کثیفی نیست اما پروژه با تمام خرجش غیر قابل قبول از آب در می آید. چرا که مثلا از 20 میلیارد پول، 19 میلیاردش خرج بازیگران و تهیه کننده و همین مافیا شد و یک میلیارد هم خرج فیلم شد. چه فیلمی...
یک فیلم آپارتمانی با دوربین لنگ و ترسو و لوکیشن محدود و روی اعصاب و داستان و فیلمنامه کلیشه ای که والله قسم دو میلیارد دیگر اگر خرجش میشد صد برابر بهتر عمل میکرد.
از اینها گذشته، جمله ای از مرحوم شهید آوینی همیشه در گوش منتقدان میپیچد. جمله که می گوید:
مردم جهان فورد را میستایند چون به شدت امریکاییست. و کوروساوا را میستایند چون به شدت ژاپنیست. این وسط هویت ملی من کجاست؟
کجای سینمای ایران بیانگر هویت ملی ایرانی هاست؟ هیچ کجا!
کاری که باید ایران بعد از کرونا انجام دهد نگاهی دوباره(همان بازنگری و ریفرش افکار) به صنعت سینمایش است.
نه اینکه بیاید و سینمای نسخه نویس یا تجویزی شود. سینمای نسخه نویس یا وضعیت محور که بخواهد با خود بگوید که خب انشالله پس فردا کرونا میرود و ما شروع میکنیم به ساختن فیلم کمدی تا حال مردم خوب شود و غم هایشان را فراموش کنند. واقیت امر این است که حال مردم با کمدی و... خوب نمیشود. درست است، همیشه کمدی و درام و ملودرام و... جواب داده اما مردمی که در حال حاضر در قرنطینه، دارند از vod های رسمی یا غیر رسمی و سرویس استریم های آنلاین جهانی از جمله نتفلیکس، دیزنی پلاس، هولو و... بهترین فیلم ها و سریال های روز دنیا را تماشا میکنند، حالشان هم اکنون هم خوب است و اگر هم بد باشد با این فیلم ها خوب میشود نه بازگشت به سینما و تلوزیون لنگ لنگان ملی.
مراحلی که سینمای ایران برای بایسته ها و نبایسته های پس از کرونا رعایت کند و انجام دهد از این قرار اند:
1_بگذارید واضح تر بیان شود. سینمای ایران اول و قبل از همه چیز باید صنعت خود را ترمیم و اصلاح کند. از خود پول گذاشته و سود کار خود را به بخش های کوچک تری تقسیم کند. مانند کاری که نظام های استدیویی انجام میدهند. ابتدا فیلم بلند. بخشی از سود آن فیلم برای فیلم مستند_کوتاه_انیمیشن کوتاه و... اگر صنعت سینما به طور کامل، بالغ، آزاد و مستقل از هر نهاد و غیره ای شد، آن موقع نامش صنعت سینما ست. (صنعت سینمایی که پول هایش درون خودش میگردد و نه پول حرام در آن جریان دارد و نه مبتکی و تکیه گاه دولتی و سیاسی دارد نامش صنعت سینما است)
2_پس از اینکه چرخ صنعت سینما به هر راهی شروع به چرخیدن درست و روی روال کرد، سینمای ما به تنوع ژانر و کِیف و بصری نیازمند است. هر کس هم که میگوید این کار امکان ندارد صد در صد در اشتباه است. شما اگر در همین شرکت های تیزر سازی سری بزنید و نگاهی به کیفیت کار جوانان گمنامی که در این شرکت ها مشغول کار اند بیندازید دست و پایتان را گم میکنید. چرا که میبینید مثلا جلوه های ویژه ای که این جوانان طراحی میکنند با همان متد در جهان برابری میکند. چرا ترس از استفاده از آنها داریم.
چرا ترس از رفتن به سمت ژانر هایی مثل ژانر آخرالزمانی، علمی تخیلی، ماجراجویی فانتزی، و یا حتی ترسناک برویم. باور کنید یا نه قصه ها، افسانه ها و روایات ادبیات وحشت و ادبیات گوتیک ایران از چین و ژاپن که مرکز آمار این داستان ها اند بیشتر است. به جز فیلم شب سیزدهم یا چند فیلم دیگر چقدر سراغ تنوع ژانر ها رفتیم.
ژانر علمی تخیلی که امکان بودنش در ایران صد در صد وجود دارد چرا در میان فیلم های ما نیست. مگر ما توصیه نشدیم به :( و اذا کیف سماء رفعت)؛ قرآن در مقام نظاره گفته اگر میخواهید قدرت و بزرگی خداوند را ببینید به آسمان نگاه کنید.
انسان وقتی فیلم هایی مثل گراویتی(جاذبه اثر آلفونزو کواران) و یا مریخی ریدلی اسکات یا حتی اینتلااستارز کریستوفر نولان را با آن میزان لانگ شات و داستان پردازی قوی ببیند و عظمت جهان را درک کند. فی الفور بزرگترین مشکلات زندگی اش ناچیز میشوند. ناچیز تر از ناچیز.
3_کار سوم سینما از قرار معلوم تغییر سبک نویسندگی به صورت اساسی در سینماست. یک نویسندگی که سینما را جهانی کند.
سینما یک صنعت مادر است. زیرا هم شبکه نمایش خانگی هم تلوزیون هم اخبار، هم کلیپ های ساده و... از هنر سینما تغذیه میکنند و همگی سرریز هنر سینمایند. اگر سینما به طور کامل بمیرد، فرزندانش نیز یکی یکی میمیرند. در نتیجه تا دو سه نسل دیگر اگر شانس بیاوریم، سینمایمان خواهد مرد.
این که نویسندگی و قصه گویی پر قدرتی باید شکل بگیرد بدین معنا است که قصه هایی از دل اقتباس بیرون بیاوریم. اقتباس چه از خود و چه از دیگران(که البته اگر اقتباس های داخلی از کتاب های ایرانی که متاسفانه در ایران کسر شأن است به طور مستمر صورت بگیرد دیگر نیازی به اقتباس از خارج نیست.)
مگر سینمای زامبی محور کره جنوبی یا ژاپن چگونه سر به فلک کشیده و فیلمهایشان (در ژانر زامبی) فروش هایی صعودی در جهان به همراه تقدیر منتقدان جهان به همراه آورده. آنان که زامبی را از خود نداشتند؛ بلکه آن را از هالیوود کپی کرده و با بومی سازی آن سبک و مکتبی برای خود ساختند به نام جونگبیسم یا همان زامبی های شرقی.
کاری که ایران میتواند بکند، حد اقل اگر دست به اقتباس از روایات و داستان های خودش نمیزند، بومی سازی ژانر هاست. اسپانیا با بومی سازی ژانر جنایی سریال پر طرفدار و دیده شده ی money hiest یا همان سرقت پول یا خانه کاغذی یا هر اسم دیگری را ساخت. سریالی که نتفلیکس با خرید و پخش آن در سطح جهان بار دیگر قدرت سینمای اسپانیا را به رخ غربیان کشید.
هر سینما در جهان سه راه برای توسعه قصه گویی دارد. باید یا کاملا ملی و وطنی شود یا کاملا اقتباس و بومی سازی را فرا بگیرد و یا همانند هالیوود، از نویسندگان ماهر و صاحب سبک با فیلمنامه های اصلی و متفاوت در جهان برخوردار باشد.بدین صورت است که سینمای یک کشور بین المللی میشود.
4_ مورد چهارم دستور العمل لیست که به مورد سوم وصل است ساخت سینمای اقلیمی به وسیله داستان گویی زیر متن است.
اگر نگاهی به فیلم های اکشن چین، هند و مهم تر از همه امریکا در سبک اینترنشنال ادونچر بیندازیم، در زیر متنشان چیز های زیادی میبینیم. این سبک که عبارت است از فیلمبرداری در بیش از سه کشور جهان، که سری فیلمهای سریع و خشن (مخصوصا از قسمت 6 به بعدش) پرچمدار این سبک اند نوعی حس تمنا و حس تمایل پنداری به مخاطب میدهند و با نشان دادن جاهای مختلف و زیبای جهان، به مخاطب تلقین میکنند که به آنجا سفر کند. در نتیجه صنعت گردشگری در آن کشور رونق بسیاری پیدا میکند. البته در ایران که خود، گردشگران بسیاری را از سراسر جهان به اینجا میکشاند این صنعت رونق خود را حفظ کرده ولی اگر صادق باشیم و نگاهی به گردشگران خارجی در ایران بیندازیم، میبینیم که هر چه زمان میگذرد گردشگران قشر جوان که به ایران سفر میکردند کم شده و فقط عده ای پیر و سالخورده باقی ماندند که آنها نیز قصد دارند آخر عمری یک نگاهی به جهانی که 70 سال در آن زندگی کرده اند بیندازند. چهره مردم ایران که حقیقتا چهره ای سفید و اجتماعی و مهمان دوست است دارد توسط عده ای، نزد مردم جهان تخریب میشود. اگر فقط یک سینمای بین المللی اقلیمی که کمی از تهران فاصله بگیرد و برای فیلمبرداری به نقاط مختلف و طبیعت ایران برود به وجود بیاید، میتواند به راحتی گردشگران نسل جوان کشور های مختلف را به خود جلب کرده و چهره ی حقیقی مردم مهمان دوست ایران بزرگ را به بشریت نشان دهد.
5_گسترش و توسعه توان قهرمان پروری در فیلم ها. سینمایی که قهرمان نداشته باشد بیننده ی گیشه هم ندارد. چنانچه فیلم های ابرقهرمانی امروزه به یک ماشین پول سازی عظیم تبدیل شدند و بیشترین طرفداران را در جهان به خود اختصاص دادند. البته قهرمان در سینمای ایران لزوما نباید ابر قهرمان و آرنولدی باشد. اگر سری به شاهنامه ی فردوسی بزنید به قدری قهرمان متفاوت با هر قهرمانی در جهان پیدا میکنید که ذهنتان به کلی از نام آنها پر میشود. قهرمان در ایران فقط به قدرت و اراده و... وابسته نیست. پهلوان و قهرمان ایرانی مرام و شرافت دارد. کاش این وفا و مرام در فیلمسازان ما به وجود بیاید و مکتب سینمای قهرمان محور ایران را به جهانیان معرفی کند.
_سینمای ایران بیشتر از هر چیزی به یک ریفرش و بازنگری اساسی در نظام خود نیاز دارد. بازنگری در اقتصاد سینما و ریشه کن شدن تهیه کنندگان دلال که از جیب خود نمیگذارند و فقط با یک کارت خانه سینما واسطه یک پروژه میشوند. کسانی که در ایران به کلی از کار اصلی خود دست کشیده اند و بی تعارف می شود گفت که دارند از پروژه ها مفت و مجانی میخورند.
بازنگری در ساختار و تم جریان اصلی سینما و رفتن به سمت ژانر های متعدد. رنگارنگ سازی و مکتب نگاری سینما و صنعت سینمای مستقل و جدای از دولت.
_بازنگری در این که سینما یک هنر است نه یک مغازه دلالی یا یک دکان کاسبی. یک علم است نه وسیله ی مسخره بازی های برخی از سینماگران و هنرپیشگان که متاسفانه نام هنر پیشگان را خدشه دار میکنند.سینما یک جهان است نه یک مسافر خانه ی کوچک و دور افتاده که هر کس رسید سری به آن بزند و برود.
_بازنگری در روند تولید و عرضه محصولات. راه اندازی سینما های بیشتر برای محل عرضه فیلم ها. ایران سالانه 50 فیلم هم که تولید کند محل عرضه ندارد و دعوا های اکرانی و پشت اکران ماندن برخی فیلم ها از مشکلات کمبود سالن های سینماست.
_بازنگری در قصه گویی و رفتن به دل اقتباس و بومی سازی بدون ترس.
_و آخر از همه بازنگری و تفکر راجع به این نکته که شاید کرونا فرصتی برای قبول اشتباهات و جبران آن ها در سینمای ایران باشد. کرونا فرصتی کوتاه برای بازنگری در سبک و روند فعالیت سینمای ایران است و بالاخره روزی ریشه کن میشود. با خود فکر کنید اگر آن روز برسد و اوضاع سینما به همبن منوال باشد، تا دو نسل دیگر چه بلایی سر سینما میآید!!
کشوری که سینمایش بمیرد، کشوری که هنرش بمیرد و کشوری که اهل دلش بمیرند، ارزش ها و باور های غنی آن نیز میمیرد. حیف این پیشینه بلند تاریخی فرهنگی نیست که قدرت ابراز وجود دارد اما این کار را نمیکند. اگر هنر و ارزش ها و باور های کشوری خاموش شود خود آن کشور نیز با آنها خاموش میشود.فلسفه وجود سینما در جهان همین است.