جستجو در سایت

1394/02/31 00:00

زندگیِ همه ما

زندگیِ همه ما
هر سینمادوستی رخشان بنی اعتماد را به خوبی می شناسد. فیلمسازی که دغدغه او ترسیم معضلات اجتماعی است، فیلمسازی که با دردهای مردم جامعه اش از هر قشر و طبقه ای آشناست و می کوشد در آثار خود مرهمی برای این دردها بیابد. بنی اعتماد، برخلاف بسیاری دیگر از فیلمسازان زن سینمای ایران، یک فمینیست نیست، بلکه او یک جامعه شناس است که سعی می کند بی پرده و صریح از بدی های جامعه انتقاد کند. بنی اعتماد جامعه شناسی است که آدم های جامعه اش را همان طور که هستند می بیند و سعی می کند در فیلم هایش به آن ها توجه کند و راه حلی برای این مشکلات بیابد، اما به هر حال او به عنوان یک زن و یک مادر، «زن» در آثار سینمایی او جایگاه ویژه ای دارد و توجه به مشکلات او از عمده دغدغه های فیلمساز است. «قصه ها» آخرین اثر رخشان بنی اعتماد است که پس از پشت سر گذاشتن فراز و نشیب های بسیاری سرانجام اکران شد. فیلم، ساختار جالبی دارد و فیلمنامه آن به شکلی هوشمندانه نوشته شده که قطعاً برای طرفداران فیلم های این فیلمساز حرکت خوشایندی به شمار می آید. شخصیت های فیلم آخر بنی اعتماد عمدتاً آدم های فیلم های قبلی او هستند که در زمان حال شاهد زندگی آن ها هستیم. مخاطب آشنای سینمای بنی اعتماد حالا و در دهه 90 مجدداً به زندگی آدم های آشنایی بازمی گردد که سال ها قبل با خنده شان خندیده و با گریه شان اشک ریخته است. فیلم در ظاهر از هفت روایت مجزا تشکیل شده است که کاراکترهای آنها به انحای مختلف با یک دیگر ارتباط دارند. آدم های فیلم از اقشار مختلف جامعه اند و مشکلات‌شان با یک دیگر متفاوت اما در نهایت همه شان زیرمجموعه جامعه ای واحدند. با آنکه فیلم داستان ها و داستانک های متعددی دارد و به زندگی افراد و خانواده های مختلفی سرک می کشد، اما روان و بی حاشیه داستانش را روایت می کند و با این که چهار سال از زمان ساختش گذشته به هیچ وجه کهنه نیست و دردهای به تصویر کشیده شده در آن هنوز هم برای مخاطب آشنایند. برخی از انتقادات وارد بر بنی اعتماد حاکی از آنند که او در فیلمش دست به شعارگویی زده و مدام بیانیه صادر می کند حال آن که فیلمساز با توجه به پیشینه سینمایی اش نه تنها دست به شعارگویی نزده، بلکه تنها قصد واکاوی مشکلات و نقصان های اجتماعی را دارد. برخلاف بسیاری از آثار این روزهای سینمای ایران که انگار شخصیت های‌شان مالِ دنیا و فضای دیگری هستند، شخصیت های فیلم بنی اعتماد کاملاً آشنایند. مکان بروز این رویدادهای خانه و خیابان های تهران است، شهری که عمده تماشاگران فیلم در آن ساکن اند و رویدادهای اتفاق افتاده در فیلم را روزانه در این شهر تجربه می کنند. بنابراین نه لحن فیلمسازی بنی اعتماد حاکی از شعارزدگیست و نه ساختار فیلم او و همه چیز تنها نشان از تلاش یک فیلمساز اجتماعی برای به تصویر درآوردن مشکلات جامعه اش دارد. از محاسن فیلمنامه کار آن است که زندگی در تک تک پلان هایش جاری است و در اجرا نیز بنی اعتماد به مثابه آثار پیشین خود تأکید موکدی بر «رئالیسم» داشته است. بازی های فیلم به شدت واقع گرایانه اند و موقعیت های دراماتیک اثر آن قدر باورپذیر از آب درآمده اند که مخاطب گاه از یاد می برد که شاهد یک فیلم سینمایی است. چنین اجرای باورپذیر و بازی های درخشانی که مخاطب را در تمام طول فیلم سرجا میخکوب می کنند به یقین گواه از مهارت بالای کارگردان در هدایت آنها داشته است. «قصه ها» فیلم پردیالوگی است. این روزها، مخاطبین سینما عادت چندانی به تماشای فیلم های پردیالوگ ندارند، اما دیالوگ های «قصه ها» آن قدر هوشمندانه و باورپذیرند که مخاطب بی آن که خسته شود به تماشای‌شان می نشیند و با آن ها همذات پنداری می کند. آن هایی که معتقدند مثلاً دیالوگ های کارگران بیکار کارخانه در سکانس درخشان اتوبوس شعارزده و تکراری است، آیا در واقعیت با چنین آدم هایی مواجه نشده اند؟ آیا آنها کارگران بی نوایی را ندیده اند که پس از سال ها کار شرافتمندانه بی هیچ پشنوانه مالی و اقتصادی بیکار شده و در مقابل خانواده خود سرافکنده اند؟ آیا این مخاطبان، با شخصیت هایی مثل رضا (فرهاد اصلانی)، طوبا (گلاب آدینه) و نوبر کردانی (فاطمه معتمدآریا) مواجه نشده اند که محتاج نان شب باشند و همچنان شرافتمندانه به زندگی خود ادامه دهند؟ و یا آدم هایی از طبقه های بالاتر جامعه مثل خواهر و برادر جوانی که در مترو با هم حرف می زنند و دیالوگ‌های‌شان به وضوح بدبختی ها و معضلات فرزندان طلاق را بازنمایی می کند؟ ... یکی از بزرگ‌ترین محاسِن دیالوگ نویسی بنی اعتماد آن است که با جنس صحبت آدم های جامعه آشناست. اگر او این مهارت را نداشت احتمال خرابکاری در فیلم بسیار بالا می رفت. در فیلم های بسیاری دیده ایم که آدم های قشر ضعیف و مثلاً بیسواد بیانه های عجیب و غریبی صادر می کنند و یا سخنرانی های می کنند که همخوانی چندانی با سطح سواد و موقعیت اجتماعی آن ها ندارد، اما بنی اعتماد کلمات و جنس گویش آدم های جامعه اش را می شناسند و واژگان درستی را برای نگارش این دیالوگ ها برمیگزیند؛ ضمن آن که نوع بازی بازیگران نیز به کمک او آمده است. مقایسه ی نحوه گویش و میمیک های طوبا، جواد (مهدی هاشمی) و حامد (پیمان معادی) که از سه قشر کاملاً متفاوت اجتماعی اند گواهی بر این مدعاست که بنی اعتماد با آدم های جامعه اش آشناست و این را در دیالوگ نویسی برای هر یک از آن ها نیز لحاظ می کند. بنی اعتماد در «قصه ها» مخاطب را با نمایش شوربختی انسان ها، مسلسل باران نمی کند. فیلم در عین ترسیم معضلات و آسیب های اجتماعی، به مضامینی همچون «عشق»، «امید»، «مبارزه» و «وفاداری» نیز اشاره ی واضحی می کند. در بیشتر اپیزودهای فیلم، ردپایی از عنصر عشق دیده می شود و اپیزود پایانی فیلم که مربوط به حامد و سارا (باران کوثری) است جمع بندی محتوایی هوشمندانه ایست بر کل اپیزودهای دیگر فیلم. در حالی که سمیرا از مرگ نجات پیدا کرده است، مکالمه نسبت طولانی و تندِ روشنفکرانه ای میان سارا و حامد در جریان است و سپس فیلمساز با ترسیم عشق حامد به سارا (عشق پسر سالم و جوان به دختر ترک اعتیاد کرده ای که به بیماری ایذز مبتلا شده است) نشان می دهد که امید همچنان جاری است. تابش نور ممتد ماشین های پشت سر به صورت سارا، نمادی است که بر همین مسئله که حتی در آن آشفته بازار مشکلات فردی و اجتماعی «عشق» همچنان جاریست و این بخشی از واقعیت زندگی آدم هاست. بنابراین فیلم،بی آن که به حاشیه برود بر بخش های مهم و برجسته ی زندگی آدمیان دست می گذارد و به آن ها توجه نشان می دهد. فیلم، بازی های درخشانی دارد. این بازی ها آن قدر درخشان اند که نمی توان بازی هیچ یک از بازیگران را برتر از دیگری دانست. گلاب آدینه شاید یکی از بهترین ها باشد که گرچه نقش طوبا را تکرار می کند، اما در ارائه این نقش آن قدر باورپذیر عمل کرده که مخاطب را به شدت تحت تأثیر قرار می دهد. حسن معجونی، فاطمه معتمدآریا، پیمان معادی، نگار جواهریان، فرهاد اصلانی، صابر ابر، ریما رامین فر و ... همه و همه به بهترین شکل ممکن در فیلم به ایفای نقش پرداخته اند و به جرئت می توان بازی های بی بدیل فیلم را یکی از امتیازات بزرگ آن دانست. در انتها باید گفت، «قصه ها» را بدون تماشای فیلم های پیشین بنی اعتماد نیز می توانید ببینید و از تماشایش لذت ببرید و اتفاقاً از خوبی های فیلم همین است که موقعیت آدم های آن را حتا بدون داشتن شناسنامه و گذشته شان می توانید زندگی و با آنها همذات پنداری کنید.