جستجو در سایت

1394/07/19 00:00

چگونه می‌توان حادثه‌ای تراژیک را به ابتذال کشاند

چگونه می‌توان حادثه‌ای تراژیک را به ابتذال کشاند

 

 

فیلم مزار شریف ساخته‌ی عبدالحسین برزیده روایت کشتار دیپلمات های ایرانی طی حمله‌ی طالبان و چگونگی نجات الله مدد شاهسون است.

مزار شریف فیلمی به‌شدت ضعیف ،گنگ و بی‌اثر بوده به گونه‌ای که حتی تأثیر فیلم به روی تماشاگر از خواندن شرح‌حال مصاحبه‌ای شاهسون نیز کمتر است، برزیده قرار بوده است تا در مزار شریف حادثه‌ای تراژِیک و سرگذشتی حماسی گونه از نجات شاهسون را روایت کند اما نتیجه‌ی نهایی تبدیل به فیلمی گشته است که حتی گستردگی و اهمیت این ماجرا را زیر سئوال می‌برد.

مهم‌ترین اشکال مزار شریف را طبق معمول فیلم های ایرانی باید در فیلم‌نامه دید،به نظر می‌آید شیرزاد و برزیده فراموش نموده‌اند در حال ساخت فیلمی سینمایی می‌باشند و آنچه در فیلم‌نامه داشته‌اند بیشتر به درد یک روایت مستند از حادثه‌ی مرداد 77 می‌خورد تا یک فیلم بلند سینمایی و همین به‌ظاهر متعهد بودن به اصل اتفاق باعث شده است تا مزار شریف فیلمی الکن باشد، البته این بدان معنا نیست که انتظار می‌رفت برزیده فیلمی جنگی-حماسی بسازد و ماجرای دیپلمات گریخته از چنگ طالبان را قهرمانانه روایت کند چراکه اساساً توانایی این کار با توجه به سابقه‌ی کارش در او نیست اما این مسئله نباید باعث می‌گشت که نویسنده و کارگردان این‌چنین سردستی با موضوع برخورد کنند.

مزار شریف حول محور سفر قهرمان و همراهی کمک قهرمان می‌گذرد (البته فیلم قهرمان ندارد) در نتیجه نیازی بیش‌ازپیش به شخصیت‌پردازی در دو سوی ماجرا داشت به این معنا که هم باید شخصیت شاهسون به‌خوبی پرداخته می‌شد و هم شخصیت زنی که به او کمک می‌کند و هم دشمنان و تعقیب‌کننده‌های او اما به‌راستی فیلم چه اطلاعاتی به مخاطب درباره‌ی شخصیت‌ها می‌دهد؟ شاهسون کیست؟ نقش او در کنسول گری چیست؟ چگونه او به این حد از توانایی رسیده است که می‌تواند اوضاع کنسولگری را آرام کرده و بعد در طول فرار پایش را بدون هیچ امکانی بخیه بزند؟ از سوی دیگر انگیزه‌ی زنی که کرامتی نقش او را بازی می‌کند چیست؟ چرا تلاش دارد باتحمل این حد از سختی شاهسون را نجات دهد؟ اصلاً او کیست؟ چه نسبتی با خانواده‌ی متولی حسینیه دارد؟ و در سمت دیگر به‌راستی طالبان کجای فیلم قرار می‌گیرد؟ مگر نه اینکه تمام این حوادث در پی حمله‌ی طالبان رخ داده است پس چرا هیچ ردپایی از آنها دیده نمی‌شود به‌جز چند صحنه شکنجه و کشتار که باید پرسید آیا برداشت نویسنده و کارگردان از طالبان به همین جا خلاصه می‌شود، افرادی که هیچ ایدئولوژی ندارند جز شکنجه دادن و کشتن، البته شاید در اینجا ادعا شود که نمایش طالبان و مسائل پیرامونی آنها دغدغه‌ی فیلم نبوده است اما باید گفت همین به نمایش نگذاشتن صحیح طالبان است که باعث شده فرار سخت شاهسون بی‌معنا به نظر آید چراکه در تمام طول فیلم می‌توان این پرسش را از خود کرد که به‌راستی شاهسون از چه می‌گذرد مگر نه اینکه فهمیده است مسئول قتل دوستانش گروهی پاکستانی بوده‌اند پس چرا از طالبان افغانستان می‌گریزد؟

اما از همه‌ی این مسائل دردناک تر حضور نماینده‌ی دولت در دیدار با شاهسون است که مشخص نیست او چه کسی است و به دنبال چیست یا چرا مجبور شده در زیر یک برج دیده‌بانی از شاهسون بازجویی کند و درحالی‌که نسبت به او ظنین است چگونه به ناگاه در انتهای فیلم حرف های او را می‌پذیرد بی‌آنکه دلیل موجهی داشته باشد.

ضعف مهم دیگر فیلم‌نامه مشخص نبودن انگیزه‌ها و در نتیجه آشفتگی پی‌رنگ است، در ابتدای فیلم هنگام تعریف اولیه ماجرا صحبت از همکاری می‌شود که به او دستور اکید داده شده است به تهران برود اما او در میانه‌ی راه به کنسولگری بازمی‌گردد و دلیل این کار را تنها نگذاشتن رفقایش ذکر می‌کند اما باید پرسید او چرا نمی‌خواهد رفقایش را تنها بگذارد آیا او از مسئله‌ای خبر دارد که دیگران بی اطلاع‌اند و آن چیست؟ و یا آیا او توانایی مقابله با یورش احتمالی طالبان را دارد؟ پس دلیل بازگشت او چیست؟ و یا انگیزه‌ی گروه طالبان پاکستانی از حمله به کنسولگری و کشتار چیست؟ آن طور که از حرف های شاهسون می‌شود فهمید این اتفاق یک توطئه است اما هیچ‌گاه دلیل و یا منشأ این توطئه مشخص نمی‌شود (البته جای شکر دارد که برزیده سعی نکرده است برای جلب رضایت سفارش‌دهندگان پای آمریکا و اسرائیل را به میان بکشد) همین عدم مشخص بودن انگیزه را می‌توان به شکلی در سرباز جوان طالبان نیز دید که مسئول شلیک تیر خلاص به کشته‌ها است اما او از دو نفر صرف‌نظر می‌کند و این سئوال پیش می‌آید چرا؟ حتی شاید بتوان پذیرفت شاهسون را به دلیل زنده‌بودن رها می‌کند اما دیپلمات دیگری که شاهسون متوجه‌ی زنده‌بودن او می‌شود چرا مورد اصابت تیر خلاص قرار نمی‌گیرد؟ این فقدان روشنی انگیزه‌ها همان‌طور که گفته شد بعدتر در سایر افراد نیز دیده می‌شود.

در باب کارگردانی فیلم نیز باید گفت که فیلم عملاً فاقد کارگردان است و به نظر هرآن چه را هم که دارد حاصل کار زرین‌دست است،فیلم در بسیاری مقاطع شیوه‌ی روایت خود را تغییر می‌دهد، در جایی تلاش می‌شود حادثه از ذهنیت رایگان روایت شود اما تنها به دو سکانس اکتفا می‌شود، در نیمه‌ی اولیه فیلم کارگردان تلاش نموده به‌اجبار موسیقی تعلیق ایجاد کند که البته این اتفاق نیفتاده است اما کمی بعدتر در حین سفر جاده‌ای برزیده تلاش برای ایجاد تعلیق و هیجان را حتی از طریق موسیقی نیز فراموش نموده است، حتی کارگردان از هنگامه و چگونگی ورود طالبان و فرصت ایجاد تعلیق و هیجان نیز غفلت ورزیده(مقایسه شود با صحنه‌ی تسخیر سفارت در آرگو) و نوع ورود نیروهای طالبان که مشخص می‌شود به‌قصد کشتار به آنجا آمده‌اند بسیار محترمانه است، از سوی دیگر تمام آنچه انتظار می رود از مصائب قهرمان دیده شود تنها در چند صحنه رخ می‌دهد که آن هم نه از طرف طالبان که با زمین خوردن روی صخره‌ها و خون‌ریزی رخ می‌دهد بی‌آنکه حتی در طول این مسیر شاهسون ذره‌ای از سوی طالبان تهدید شود که همین نگاه ساده‌انگارانه به ماجرا باعث بی‌اهمیت شدن روایت فرار شاهسون و در نتیجه کل فیلم شود.

برزیده حتی خود را ملزم به آن ندانسته است که توضیح دهد چگونه یک نفر می‌تواند از برابر جوخه‌ی اعدام طالبان جان به در ببرد و تنها پایش زخمی شود و یا چگونه توانسته است در بازرسی بدنی پول‌هایش را پنهان نگاه دارد و یا حتی چگونه عکس‌ها به‌دست دولت ایران رسیده است و اگر آنها تا به این حد نفوذ در افغانستان داشته‌اند چرا هیچ کمکی برای نجات به شاهسون نکرده‌اند و یا چگونه شاهسون کار شنود عوامل طالبان را انجام می‌دهد اما نمی‌تواند به زبان پشتو سخن بگوید و کرامتی او را نجات می‌دهد یا همکار شاهسون چگونه متوجه‌ی پاکستانی بودن عوامل طالبان شد؟ در حقیقت نویسنده و کارگردان با این مسائل به‌نوعی شروع مخاطب را زیر سئوال برده‌اند.

فیلم به دلیل فقدان داستان متناسب با مدیوم سینمایی به‌شدت ریتم کند و آزاردهنده‌ای دارد و این گمان را به وجود می‌آورد که کارگردان تمام تلاش خود را کرده است تا به هر شکل ممکن زمان فیلم را افزایش دهد ، گواه این مطلب همین بس که اگر فیلم دوباره تدوین شود و نیمی از زمان آن کوتاه گردد هیچ‌گونه تغییری در ساختار و ماهیت آن پیش نمی‌آید.

تصویر فیلم از افغانستان و مزار شریف به‌شدت کارت‌پستالی و سطحی است، درحالی‌که اگر برزیده تنها کمی درباره‌ی وضعیت آن دوره تحقیق می‌نمود متوجه می‌شد نماهای خوش‌رنگ و لعاب و شبیه به روستاهای ایرانی برای کشوری جنگ‌زده و شهری که دو بار سقوط نموده است به‌هیچ‌عنوان مناسب نیست، حتی کارگردان تا این حد در نمایش مسائل نزول کرده است که نمایش واکنش مردم به حمله‌ی طالبان را دویدن در کوچه‌ها می‌بیند نه هیچ‌چیز دیگر.

برزیده حتی از نمایش روی مهم دیگری از ماجرا یعنی واکنش و وضعیت دولت و دستگاه‌های امنیتی در طول ماجرا غفلت نموده است درحالی‌که این کار می‌توانست هم باعث واکاوی شدت بحران ایجادشده از این حمله شود و به تماشاگری که ذهنیتی از ماجرا ندارد اطلاعات بدهد و هم باعث ایجاد تعلیق و تنش در فیلم شود، تنها آنچه برزیده از ایران در طول فیلم به نمایش گذاشته است چند تانک و نیروی نظامی بوده که تنها باعث جنگ‌طلب جلوه داده شدن طرف ایرانی شده است.

مزار شریف فیلمی سفارشی،بی‌ارزش و به‌شدت ضعیف بوده که تلاش نموده است شعارهای بزرگ در دهان کوچکی بگذارد،شعارهایی که شدیداً بیرون زده و بی‌اثر می‌باشد ، مزار شریف فیلمی است که یک حادثه‌ی تراژیک و ماجرای فراری حماسی گونه را در حد یک مستند تلویزیونی آرشیوی تنزل داده است.

در انتها بد نیست اشاره‌ای کنیم به دو فیلم مطرح با این تم ، کاپیتان فیلیپس و هتل روآندا که هردو جزو آثار برجسته‌ی سینما هستند و به حدی مخاطب را تحت تأثیر قرار می‌دهند که تماشاگر حتی میزان پایبندی به واقعیت در آنها را مورد پرسش قرار نمی‌دهد، امکانی که باید گفت مزار شریف حتی به آن نزدیک هم نشده است.