جستجو در سایت

1398/12/13 00:00

پروپاگاندا علیه پروپاگاندا

پروپاگاندا علیه پروپاگاندا

  

عوامل فیلم

نویسنده و کارگردان: تایکا وایتیتی

تهیه‌کننده: تایکا وایتیتی، چلسی وینستنلی و کارتیو نیل

بازیگران: تایکا وایتیتی، رومن گریفین دیویس، اسکارلت جوهانسون، توماسین مک کنزی، سم راکول و...

خلاصه داستان: جوجو کودکی است که به حزب نازی علاقه مند است. او در اثر یک سانحه مجروح می شود و متوجه حضور یک دختر یهودی در خانه اش می شود...

جوجو ربیت Jojo Rabbit

نظام های اقتدارگرا برای تضمین آینده ی خود همواره از سنین پایین بر روی عقاید و افکار کودکان کار می کنند تا پیش از باور پیدا کردن به درست و غلط به آرمان هایی اعتقاد پیدا کنند که موجودیت و بقای آنها را تضمین می کند.

کودکی که هنوز از خیال پردازی و سرخوشی کودکانه پای بیرون نکشیده و تحت تاثیر شستشوی مغزی قرار گرفته برخلاف باور رایج از دنیای کودکانه خارج نمی شود بلکه کودکانه هایش با این آرمان ها آمیخته می شود و تایکا وایتیتی به دنبال به تصویر کشیدن دنیا از چشمان چنین کودکی است.

جوجو بتزلر با بازی رومن گریفین دیویس کودکی آلمانی است با چهره ای زیبا که عمیقا و قلبا به حزب نازی و آدولف هیتلر اعتقاد دارد او تحت تاثیر پروپاگاندای رایج در آلمان نازی دلش می خواهد بتواند روزی به فردی صمیمی با پیشوا تبدیل شود و در دنیای کودکانه و ذهنیش مثل بسیاری از کودکان دوستی خیالی ساخته است و این دوست او آدولف هیتلر با بازی خود وایتیتی است.

وایتیتی با فیلمنامه ای مفرح، سرگرم کننده، تراژیک و آموزنده سیر تحول یک کودک ذوب در آرمان های پیشوا را تا رسیدن به یک کودک معمولی با درک درستی از عواطف و انسانیت طی می کند.

جوجو مثل سایر کودکان در کمپ تحت تعلیمات نژادپرستانه و ضد یهود قرار می گیرد که یهودیان را هیولاهایی حیوانی با وجودی ناهنجار و اهریمنی عنوان می کند و آلمانی ها را آریایی هایی متمدن و تکامل یافته... جوجو در کمپ به علت اینکه قادر نیست خرگوشی را بکشد لقب خرگوش (ترسو) می گیرد و در تلاش برای اثبات ترسو نبودنش اشتباها با نارنجکی به خودش صدمه می زند.

وایتیتی با ایجاد تصویری ناهنجار در جوجو او را هم رتبه ی هیولاهایی قرار می دهد که او آموخته از آنها متنفر باشد تا سرآغاز مسیر تحول در او باشد.

وایتیتی در قامت کارگردان هم موفق ظاهر شده است انتخاب خوب نمای POV  از دید جوجو در لحظات پس از انفجار به زیبایی هرچه تمام تر سکانس افزوده است.

برخورد اول جوجو با دختر یهودی با زیرکی ترسناک و پرتنش تصویر شده ترسی که از برخورد جوجو با وحشتناکترین چیزی که می شناسد نشأت گرفته یک یهودی!

تصویری که وایتیتی از آدولف هیتلر ذهنی جوجو ارائه داده سعی دارد به صورت ضمنی سیاست های ماشین پروپاگاندای نازی را در برخورد با وقایع تاریخی نشان دهد.

به عنوان مثال جسی اونز ورزشکار سیاهپوستی بود که در المپیک آلمان چهار مدال طلا برد و به نوعی مسئله ی برتری نژادی را زیر سوال برد و هیتلر ذهنی جوجو این مسئله را محصول نوعی کنترل ذهن و نه برتری ورزشکار می داند!

اینجاست که فیلم در روایت حکم همان پروپاگاندایی را ایفا می کند که سعی در نقدش دارد چرا که جسی اونز خاطره ی برخوردش با هیتلر را محبت آمیز عنوان کرد و حتی گفت آن دو برای هم دست هم تکان داده اند و او را مرد متینی برشمرده بود! البته هیتلر با جسی اونز و هیچ ورزشکاری در روز مدال آوردن اونز دست نداده بود ولی اونز در این باره می گوید شاید هیتلر با من دست نداده باشد اما من در آمریکا حتی نمی توانستم در قسمت جلوی اتوبوس سوار شوم (اشاره به دوران تفکیک نژادی)

پس فیلم خالی از نقطه نظر فاتحانه نیست.

جوجو زمانی که پی می برد دختری یهودی در زیرشیروانی مخفیانه زندگی می کند هیتلر ذهنیش پیشنهاد می دهد خانه را بسوزانیم و چرچیل را مقصر جلوه بدهیم! که این هیتلر ذهنی قطعا نمی تواند نگاه فردی ذوب در آرمان های نازی باشد اما این جهان وایتیتی است و او نگاهی هجوآلود به این روایت دارد.

برخورد جوجو با دختری که بی شباهت به خواهر درگذشته اش هم نیست او را به تدریج از تصویر غلطی که از یهودی ها دارد دور می کند و رفته رفته او را با تصویر خشن جنگ و واقعیت حزب نازی رو به رو می کند.

مادر جوجو رزی بتزلر با بازی اسکارلت جوهانسون نمایشی استادانه و دقیق از مادری مهربان و انسانی دلسوز و فداکار است او تعریف هر آن چیزی است که زیبایی زندگی تلقی می شود او جوجو را تشویق می کند که بیشتر زندگی کند و روزی عشق بورزد، او دور از چشم جوجو دختری یهودی را پناه داده و عضو نوعی گروه مقاومت نیز هست.

لحظه لحظه ی رزی بتزلر در فیلم در بالاترین سطح ممکن قرار دارد رزی بتزلر در فیلمی سراسر هجو و اغراق نه اغراق شده است نه کم کار شده او به اندازه و واقعی است.

جایی که نگران است پسرش جوجو بفهمد او به یک یهودی پناه داده هم او را یک نازی کوچک می داند هم مثل مادری واقعی به السا هشدار می دهد که اگر مجبور شود بین او و پسرش یکی را انتخاب کند مجبور است پسرش را انتخاب کند.

رزی حتی یک سکانس اضافه ندارد پانتومیم او وقتی که می خواهد نشان بدهد قصد نداشته در نبود جوجو کاری بکند، دوچرخه سواریش، نگاهش به اعدامی ها همراه با جوجو حتی صحبت پایانیش با السا.

نقطه ی عطف رزی بتزلر صحنه ی میز شام است که او با سیاه کردن صورتش سعی می کند فقدان پدر را برای جوجو جبران کند و نهایتا تلخی را به شادی تبدیل کند قطعا امسال سال اسکارلت جوهانسون است که در این فیلم و فیلم داستان ازدواج خوش درخشیده است.

فیلم هستی شناسی خوبی نسبت به آلمان نازی از ابتدا تا لحظه ی سقوط دارد و تقریبا به همه ی المان های مورد بحث در آن دوران اشاره دارد. از بحث و جدال برسر برتری هنرمندان و افراد برجسته ی آلمانی و یهودی، تا ماجرای کودتای نافرجام (عملیات والکری) و سوقصد به جان آدولف هیتلر توسط فون اشتافنبرگ و حتی موضوع کلون کردن و ساخت انسان کامل هم همگی با نگاه خاص وایتیتی مورد اشاره قرار گرفته اند.

فرق یک نویسنده ی چیره دست با نویسندگان معمولی در صحنه ای مثل صحنه ی حضور ماموران گشتاپو در خانه ی جوجو معلوم می شود ما بدون اینکه شکی درباره ی علت حضورشان پیدا کنیم و چیزی درباره ی علت واقعی حضور کاپیتان کلنزندورف با بازی سم راکول بدانیم پیش می رویم، غافلگیر می شویم، نگران می شویم و حتی متوجه شوخی تلخ آنها با کسانی که آویزان شده اند نمی شویم و مطمئن نیستیم چرا کاپیتان کلنزندورف دروغ گفت تا آنکه جوجو با کفش های مادر آویزانش از چوبه ی دار مواجه می شود کفش هایی که وایتیتی به خوبی آن را به ما شناسانده است آنقدر خوب که حتی نیاز نیست بالا تنه ی او را بر روی دار ببینیم و چه خوب که این اتفاق نیافتاده است تا ما به جایش شاهد صحنه ی تلاش جوجو برای بستن بند کفش باز مادرش باشیم بند کفشی که از آغاز بیانگر حس وابستگی جوجو و مادرش بوده.

ما در فیلم شاهد نتیجه انتخاب عالی بازیگر برای نقش ها هستیم از انتخاب رومن گریفین دیویس که شباهت زیادی به اسکارلت جوهانسون دارد تا انتخاب جوهانسون و بازی فوق العاده اش، سم راکول که جنبه ی واقعی شخصیتش مخفی بماند و توماسین مک کنزی که همگی خوش درخشیده اند اگرچه ربل ویلسون نمایشی تکراری از خودش را تکرار کرده است ولی حتی او هم در جای خود به خوبی قرار گرفته است.

فیلم جوجو ربیت برآیند چیزهای کوچکی است که خود روایت کرده و انسجامش را تا پایان حفظ می کند و وایتیتی در جوجو ربیت به خوبی نشان داده است که پرورش در خدمت داستان را به خوبی بلد است.

او در پرورش قطره چکانی کاپیتان کلنزندورف به دنبال حفظ عناصر غافلگیر کننده ای است که فیلم را تحسین برانگیز می کند شاید وایتیتی با نقش نجات دهنده ای که به کاپیتان در آستانه ی مرگ داده سعی داشته به نوعی اشاره ای منصفانه به انسان های خوبی که حتی ممکن است از بد روزگار در لباس یک نظامی در آلمان نازی قرار دارند بکند و از تصویر کلیشه ای شر مطلق بودن نازی ها فاصله بگیرد که باید بگویم در این امر موفق ظاهر شده است.

فیلم جوجو ربیت به معنای واقعی کلمه فراتر از انتظارات ظاهر شد اگر کسی پارسال به من می گفت جوجو ربیت قرار است جزو خوب های امسال باشد احتمالا با دیده ی تردید به او می گفتم بعید می دانم اما به دور از تصورات همه، این فیلم توانست با روایتی جذاب، پرفراز و نشیب و دلپذیر بینندگان را مجذوب و منتقدین را به تحسین وا دارد؛ فیلمی که قطعا نقطه ی روشنی در کارنامه ی تایکا وایتیتی و عواملش قلمداد خواهد شد.