تعلیق میانِ کیمیایی و تارکوفسکی

امیرحسین ثقفی در پنجمین فیلم سینمایی اش همواره تجربه سینمایی می کند و اساسا فاصله بیش از حدی با مستقل بودن در بخشِ نگرش سینمایی دارد، فیلم هایی که از ثقفی به نمایش درآمده چه در مضمون چه در ساختار مشکلاتِ بسیاری دارند و این نشان می دهد ثقفی بعد از پنج فیلم هنوز جو زده ی فرم است اما این فرم از کجا می آید؟ کارکردِ این فرم چیست؟ حرکات چپ و راست و بالا و پایینِ دوربین با اکستریم لانگ شات های متعدد همراه با باران و فضای مه آلود قطعا باعث فرم نمی شود و اضافه کنید این فرم از سینمایی مثل آنتونیونی یا تارکوفسکی می آید و حالا قرار است این حجم از فرم در سینمای ایران به کار گرفته شود، فیلمساز فکر کرده می تواند با دو خط طرح به سراغ ساختارِ فرمالیستی برود این ساختار و شکلِ روایت به حدی غلوشده درآمده که اساسا انگیزه ثقفی از ساختِ این فیلم ها مشخص نیست، روسی همانند فیلم های دیگر ثقفی ظاهر بدشکل و کثیف و ناامید کننده ای دارد فیلمساز دهه شصتی ما بعد از ساخت پنج فیلم هنوز نگرشش به جامعه و آدم ها تیره و تار است و این ناامیدی در سرتاسر فیلمش مخاطب را اذیت می کند، ثقفی هنوز نتوانسته وارد شهر بشود او همچنان درگیر کوه و بیابان و جاده خاکی و ماشین های آمریکایی است آدم های فیلم او افسرده و مریض و اخته اند که هیچ کاری از آنها ساخته نیست و فقط اهل جملات قصار گفتن اند، یا خیانت کرده اند یا دچار خیانت شده اند یک تیپ سیاه و چرکی که هیچ امیدی به زندگی و فردا ندارند خب با این مقتضیات و افکار مایوس کننده چرا باید فیلم های ثقفی را ببینیم؟ در فیلم های او چه چیزی قابل اهمیت است؟ هیچی، در این چند فیلمی که از این فیلمساز جوان دیده ایم هیچ چیز به یاد نداریم چرا که فیلم هایش به قدری خشونت آمیز و نافرجام است که مخاطب با دیدن این فیلم ها کاملا تا مرز افسردگی می رود.
ثقفی در هر فیلمش نگاهش به آدم ها و جامعه وحشتناک تر می شود، روسی با یک طرح دوخطی ساخته شده و اساسا یک فیلم موقعیت محور است، یک تجاوزی صورت گرفته که شوهر مجبور می شود برای انتقام جویی از زندان فرار کند، اینکه چطوری فرار کرده به ما ربطی ندارد!! اینکه آن پلیس خوش تیپ که در اول فیلم می بینیم که بعد می رود و تا آخر فیلم هم سروکله اش پیدا نمی شود هم باز به ما ربطی ندارد!! فیلم روسی یک شوخی بزرگ است چرا که اساسا نمی شود هیچ کدام از عناصر این فیلم را درک کرد، به مرجان تجاوز شده روی تخت خوابیده و مثل دیوونه ها شوک زده است در یک نمای الکی طولانی با توماج برخوردی دارد کات، مرجان چند دیالوگ به زنی می گوید که نسبتش با او مشخص نیست و بعد هم خیلی سریع از فیلم حذف می شود کات، مرجان از یوسف معشوقه ی سابقش درخواست می کند که از این شهر فرار کنیم!!! مگر می شود، فیلمساز حتی وقت صرف نکرده تا جستجویی در اینترنت کند تا بداند وقتی مرد در زندان است و زن طلاق غیابی می گیرد مردِ زندانی از طلاق مطلع می شود، به یاد آورید که زمانی آن زن پرستار بی هویت وقتی به توماج از طلاق غیابی یکساله ی مرجان می گوید توماج بهت زده می شود و ما این بهت را باید سه دقیقه در میزانسنی پیش پا افتاده و بی منطق تحمل کنیم و بعد آن سکانس عرق خوری یوسف با دوستش ( صابرابر) که از لحاظ بازی هر دو بازیگر و میزانسن فاجعه ست را می بینیم که هیچی به فیلم اضافه نمی کند جز گوشه ای از زندگی صابر ابر که به فیلم مربوط نمی شود اگر این آدم و دختر ناشنوایش را از فیلم حذف کنیم هیچ اتفاقی رخ نمی دهد اما در شرایط کنونی ابر یک الکلی است که یک تعویض روغنی در وسط بیابان دارد که متروکه است و هیچ کاری آنجا انجام نمی شود فقط چهار دقیقه ابر در آنجا عربده می کشد!! چرا؟ نمی دانیم، فیلمساز از این نکات بی منطق و هالیوودی استفاده کرده اما مثلا نمی گوید یوسف چه کاری در گذشته انجام داده که باعث شده آدم کثافتی باشد یا چگونه و به چه دلیل از مرجان گذشته است، فیلمساز دوست داشته بیشتر موقعیت های وسترنی به وجود بیاورد مثل همان سکانس آخر که توماج و یوسف با هم درگیر می شوند که یوسف با اینکه باید فرار کند بر می گردد تا توماج او را خفه کند این نگاه افسرده وار فیلمساز نگران کننده است که مردی برای اینکه به پوچی رسیده فرار کردن را به مرگ ترجیح می دهد تا ثابت کند هنوز عاشق است، بر خلاف خلاصه این فیلم در سایت های مختلف روسی به هیچ وجه عاشقانه یا تراژدی نیست این فیلم نشانی از نفرت و اندوه است نگرش این فیلم نهیلیسم است و فیلمساز در تعلیقِ دنیای کیمیایی و تارکوفسکی گیر کرده، نمی داند به خیانت برسد یا به نماهای مه آلود طولانی که هیچ منطق بصری در آن نیست!! توماج آگاه است که مرجان دیگر زن او نیست اما بحث غیرت است و سینمای کیمیایی!
روسی یک فیلم سطحی نگر و موقعیت محور است یک اثر جو زده وملغمه ای از سینمای غرب که اساسا این شکلِ روایتی و ساختاری برای سینمای ایران نیست، روسی بیش از حد دچار اداواصول بصری شده ثقفی بیشتر می توانست یک عکاس خوب باشد تا یک فیلمساز ، او در ساخت این پنج فیلم هیچ پیشرفتی نداشته و هنوز در حال تجربه کردن و فیلم خارجی دیدن است که نتیجه اش می شود کپی فرمیک ، هیچ بازی درست و استانداردی در فیلم شاهد نیستیم بازی غلو شده ی صابر ابر و طنازطباطبایی از نکات ضعف این فیلم است، باعث تعجب است چگونه این بازیگران حاضر شدند در چنین فیلمی بازی کنند، فیلمی که یک اثر کاملا تجربی است اما باید بگویم در حالی که مشغول نوشتن این یادداشت هستم در خبرها آمده که طنازطباطبایی و میلادکیمرام برای بازی در فیلم جدید ثقفی قرار داد بسته اند!!! ثقفی برای رسیدن به سینمای استاندارد باید از قالب مضمونی، ساختاری و نگرش تکراری اش فاصله بگیرد و به اجتماع واقعی نزدیک شود.