کنش های زودگذر

نخستین سوالی که در مواجهه با فیلمی چون "پیلوت" در ذهن مخاطب شکل می گیرد این است که آیا اساساً چنین فیلمی ظرفیت تبدیل شدن به یک فیلم بلند را داشته است؟ بهزعم نگارنده پاسخ منفی ست.
سومین ساخته ی ابراهیم ابراهیمیان، همچون فیلم های اول و دوم او، فیلمنامه ای بسیار لاغر دارد که به سختی کش آمده و به شکل یک فیلمنامه ی بلند درآمده است. حال آنکه اگر همین فیلم در قالب یک فیلم کوتاه ساخته می شد قطعاً نتیجه می توانست بهتر از نسخه ی کنونی باشد.
جدا از مسئله ی کش آمدگی داستان و تکرار مدور برخی از واقعه ها در سراسر فیلم، «پیلوت» به لحاظ بصری نیز هیچ خصوصیت خاص و منحصر به فردی ندارد و فیلمی خالی از فرم است. اندازه ی تکراری نماها، دوربین روی دستی که گاهی نیازی به روی دست بودنش احساس نمی شود و قاب هایی که به لحاظ بصری بسیار معمولی و متوسط اند دست به دست هم داده اند تا «پیلوت» به لحاظ فرم و شکل نیز اثری کاملاً معمولی باقی بماند.
آنچه اما فیلمنامه ی کار از آن رنج می برد صرفاً لاغری طرحش نیست بلکه محکم نبودن منطق روایی، طرح نه چندان منسجم و قابل استنادِ بسیاری از گره ها، عدم چفت و بست درست و حسابشده ی زنجیره ی علت و معلولی و ضعف در شخصیت پردازی از دیگر ایرادهایی ست که می توان بر فیلمنامه ی اثر گرفت.
و در رابطه با نوع روایت پردازی نیز در همان ابتدا این پرسش مطرح می شود که آیا بحران اصلی فیلمنامه مسئله ای آن قدر پیچیده است که تا این اندازه شاخ و برگ پیدا کند و بابتش این همه رخداد فرعی پیش بیاید؟ پدری که اصلاً مرگ و زندگی فرزند بیمارش برای او اهمیتی نداشته به صرف لجبازی با همسر سابقش چرا باید متحمل این حجم از دردسر و دشواری شود؟ چرا باید با پزشک صادرکننده ی گواهی فوت دربیفتد یا همسر سابقش را به باد کتک بگیرد؟ ضمن آن که مسأله ای که والدین کودک بر سرش نزاع می کنند اصلاً آنقدر مهلک نیست؛ چراکه شهرهای محل سکونت والدین کودک متوفا که هریک مٌصر هستند کودک در همان شهر به خاک سپرده شود تنها دو ساعت با هم فاصله دارند و این لجبازی عمیق و بگومگوهای متعدد در ظرف کوچک ماهیتِ مشکل آندو نمی گنجد. سؤال پرستار از فهمیه، مبنی بر باردار بودن یا نبودنش به شکل مشکوکی مطرح می شود و زن نیز به شکل مشکوک تری به آن پاسخ میدهد و همین سوال که ربط و تأثیر چندانی هم در پیشرفت روایت ندارد تا پایان فیلم در ذهن مخاطب باقی می ماند و برایش به دنبال پاسخ است! وقتی متوجه می شویم این سوال بنا نبوده نقشی در روند پیشرفت داستان داشته باشد کاملاً رودست می خوریم و این در حالی ست که لزومی به طرح آن سوال آن هم با آن لحن خاص در فیلم نبود.
به نظر می رسد فیلمساز قصد داشته است به شیوه ی رایج سینمای اجتماعی سال های اخیر به طرح مسئله ای بحرانی با مضمون پنهانکاری، بحران جدایی و دروغ گویی بپردازد اما به سبب نقصان در فیلمنامه و باسمه ای بودن رویدادهای آن این طرح به ایده ای تلف شده تبدیل می شود که از جایی به بعد دچار سکته می گردد و حتی عناصر گوناگون درام از آن حذف می شوند و بنابراین دیگر جایی برای غافلگیری مخاطب باقی نمی ماند.
«پیلوت» فیلمی نیست که بتوان بابت اجرای شلخته یا کارگردانی پر ایراد به آن خرده گرفت بلکه فیلم لطمه ی اساسی اش را از فیلمنامه اش می خورد. فیلمنامه ای که در آن بیش از تمرکز بر داستان گویی شاهد پاره ای از موقعیت ها هستیم که می آیند و می روند و تکرار می شوند و هرگز به تکامل نمی رسند.
اگر از ضعف شدید شخصیت پردازی و انفعال و تیپ زدگی آنها بگذریم بازیگران فیلم خصوصاً جواد عزتی و سعید آقاخانی بازی های قابل قبولی را ارائه می دهند که همین بازی های خوب دیگر ضعف های اثر را در سایه ی خود نگاه می دارند.