جستجو در سایت

1399/05/05 00:00

ژولین سورل، مسیح نقابدار

ژولین سورل، مسیح نقابدار

تجربه ی من از فیلم «سرخ و سياه» نه به خاطر استاندال، که بیشتر به بهانه ی ژرالد فیلیپ بود. بازیگری که طبق آنچه شنیده ها برای خودش مرلین مونرویی مذکر و فرانسوی بوده و این بیشتر بخاطر شخصیت، هنر بازیگری، زیبایی و نیز مرگش در اوج درخشش و جوانی بود. در اولین برخوردم با او در فیلم، بازی، صدا، چشمان نافذ و همه حرکات بجای صورت و بدنش در نقش ژولین سورل، راستین بودن شخصیت و هنرش را برملا ساختند. 

ژولین، شخصیتی تعالی طلب و arrivist که ناپلئون را الگوی خود در زندگی می داند، جوانیست خوش سیما که برای رسیدن به اهدافش تمام وسایل را توجیه کرده و با هوش و شناخت از زنان، از بازی با آنها و به دام انداختنشان در عشق بظاهر آتشینش، برای کسب مقام و موقعیتی در جامعه بورژوازی پس از ناپلئون، که جز تحقیر چیز دیگری برای یک معلم فرهیخته ی ساده ندارد، دریغ نمی کند.  به قول ژان پیر ریچارد، در دنیای استاندال، دورویی تنها شکل مدرن سرپیچی است. در صحنه ای که شاه دست پاپ را می بوسد، ژولین در آزمایش قدرت بین قرمز و سیاه (قرمز نماد ارتش و سیاست، و سیاه نماد دین و مذهب)، در نهایت، لباس سیاه کشیشان را هدف خود قرار می دهد، هر چند چیزی جز تحقیر و تمسخر و حتی تنفر نسبت به این قشر ندارد.

 مادام دورنال، همسر شهردار، زنی مهربان و اولين طعمه عشق ژولين است. او هرچند که عاشقی واقعی است، در کشمکش بین آبرو، مذهب و عذاب وجدان با عشق، در نهایت به سمت سه تای اولی خم شده و رابطه اش با ژولین را قطع می کند. 

در مقایسه با ماتیلد، زن دوم داستان در زندگی ژولین، شخصیت مادام دورنال، که خود را وقف دعا و ثنا کرده تا از گناه خیانت به همسر پاک شود، در نگاه اول ضعیف به نظر می رسد. ولی در بررسی عمیق تر و با گذشت زمان، هم برای بیننده و هم برای خود ژولین، مادام دورنال، زیبایی و عمق شخصیت و عشقش را آشکار می سازد.

ماتیلد هر چند شخصیتی پرانرژی و نافذ دارد هنوز نمیداند با خودش چند چند است. او ظاهری زرنگ ولی باطنی خام دارد. عشقش به ژولین از یک فانتزی بچگانه سرچشمه می گیرد. ولی مادام دورنال، که البته در کنار باورهای ناامید کننده ی مذهبی اش، هوش و جراتش را نیز در طی داستان اثبات میکند، معلم عشق، سمبل احساس و عشق ورزی واقعی یک زن و از معدود شخصیت های ادبی ست که در فقدان معشوق از غصه جان می دهند.

ژولین، تنها پس از جدایی از مام دورنال و شناخت هویت ماتیلد و سایرین است که تازه خودش متوجه می شود که به عشق مادام دورنال گرفتار است. و این عشق، و هر آنچه پس از آن به سر ژولین می آید، به او خود آگاهی و شناخت می دهد. حمله ی مسلحانه ی او به مادام دورنال نه از روی انتقام از کسی که مانع پیشرفت او شده، بلکه از روی شدت عشق و احساس است. درواقع آنجاست که متوجه می شود این عشق برایش چقدر ارزش دارد.

 ژولین در حین جاه طلبی و مکر و دورویی عیسی گونه نیز هست. پسر نجاری که در نهایت، معصومانه و در لباس سفید قربانی جامعه ای میشود که در بافت قرمز و سیاهش نه جایی برای او و نه جایی برای عشاق دارد.


شفیقه کیوان

مارس 2017