جستجو در سایت

1400/01/13 00:00

مهره هایی که اشتباه جابه جا می شوند گاهی دیگر فرصت جبران باقی نمی گذارند...

مهره هایی که اشتباه جابه جا می شوند گاهی دیگر فرصت جبران باقی نمی گذارند...

گامبی وزیر تناسبی شگرف در میان اجزایش برقرار است اتفاقی که بیننده را هر چه بیشتر به فضای این مینی سریال نزدیک می کند و با این که پذیرش عناصر غریب و شگفتش شاید در وهله اول به نظر نیاز به زمان زیاد را بخواهد ولی زودتر از آنچه که تصور می شد مخاطب را غرق در خود می کند...

گامبی وزیر دیدگاهی جدیدی نسبت به زندگی است نگاهی شطرنجی، پیچیده، سیاه و سفید و توامان پیروزی و شکست، غم و شادی عشق و انزجار و ....

بث هارمون شخصیتی که نام خودرا وامدار یک خاطره می باشد و شاید تمام زندگی اش را مرهون همین ماوقع های اپیزودیک است... نگاه های آنی کنجکاوی هایی که گاه کار دستش می دهد گاه معنا می بخشد به زندگیش در یکی از همین کنجکاوی ها استعداد ذاتی اش کشف می شود در دیگری سودای کنترل خیالش طعم تلخ وابستگی اعتیاد آور را برایش گوارا می کند، نگاه های پرسشگرانه و سکوت های محو اولیه ای که برای وارسی پدیده نوظهور لازم است و برداشت هایی که ری اکشن های بعدی بث ریشه در آن ها دارد او حتی چشیدن طعم عشق و محبت راهم وامدار این نگاه های سحرآمیز و غریبش است...

با وجود این خصائص عجیب و استعداد شگرف در کاراکتری که سعی می شود با چشاندن طعم شکست ها گاه تخریب ها و درگیری هایش واقع گرا تر جلوه کند نکته برجسته این است که بث از زندگی هیچ نمی داند! بث یادگرفته شطرنج بازی کند تا ببرد، بخوابد تا بتواند فردا شطرنج بازی کند که ببرد، پول در بیاورد تا کتاب هایی در خصوص شطرنج بخرد تا با مطالعه آن ها راحت تر ببرد. اما جایی خود به این فقدان بزرگش پی می برد و تعاریف ها و معانی برایش جلوه می کنند سوالیکه او از پسرک نوجوان رقیبش می پرسد شاید یکی از مهم ترین درگیری های او باشد.... ببری که چه؟ قهرمان بشوی برای چه؟ و در نهایت بعدش؟... 

سوالی که شاید بعد از  طرح آن بیشتر آزمون و خطاهای دخترک شطرنج باز را برای درک پاسخش می بینیم 

آرامشی وام گرفته شده از قرص های دورنگ؟ غرق بودنی در فضای خود به واسطه ی مستی؟ .... بث شکست می خورد هم در زندگیش و هم فی الحال در شطرنجی که آن هم جزئی از زندگیست بث به بورگوف نمی بازد بث را تفکرات خودش مات می کند.... 

طعم واقعی در نهایت برایش آشکار می شود،دلیل تمام پیروزی هایش و در نهایت مسبب شیرین ترین بردش، او درست نمی دانست ذهن سیاهش بورگوف را نبرد و قهرمانش نکرد قرص های دورنگ اورا ماهر نکردند و مستیش تسلطش را  بالا نبرد نیروی دوست داشتن و دوست داشته شدن اورا یکه تاز کرد.

عشقی که هارمون از اطرافیانش گرفت و طعمش را چشید و حال خودش پیش قدم آن می شود و پایانی خوش بر استعدادی که کم مانده بود فدای حرکت اشتباهی شود بث قربانی شد و قربانی کرد تا یافت درست مثل شطرنج بازی که گشایشش گامبی وزیر است...!