نقد فیلم بمب یک عاشقانه
یک قدم به سوی جلو
#نقد_فیلم_ایرانی
#بمب_یک_عاشقانه
شاید کمتر کسی او را به عنوان یک کارگردان میشناخت. برای اولین بار در سال 79 فیلم نامه «آواز غو» را به اتمام رساند تا حرفی برای گفتن در دنیای سینما داشته باشد و این داستان ادامه پیداکرد تا پله های ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و از نردبان «اِلی» خود را به اوج رساند. هنوز به یادمان هست تحسین هایی که از این فیلم شد و تقدیر هایی که از آن به عمل آمد بخصوص آنجا که دنیرو گفت: جهان شمولی شخصیت ها و مضامین در کنار کارگردانی که این داستان را مسحور کننده ساخته، موجب شده است تا درباره الی مرزهای جهانی را فروبریزد و درک ما از دنیای مشترک مان را تعمیق ببخشد.
معادی از فرصت بوجود آمده نهایت استفاده را برد تا خود را در آن سوی مرز های دنیای سینما محک بزند و البته که به خوبی توانست خود را در کنار بزگانی چون مورگان فریمن و کلایو اوون در پروژه «آخرین شوالیه ها» که ساخته کازئواکی کیریا بود نشان دهد. البته این تنها فعالیت او محسوب نمیشد و به هنرنمایی در دیگر آثار همچون «عدالت کیفری/2014استیون زایلیان»،«کمپ ایکس ری/2014 پیتر ستلر» که بیشتر آن را بخاطر بازی کریستین استوارت میشناسند و«13 ساعت/2016مایکل بی» پرداخت.
معادی به این مقدار اکتفا نکرد و اولین فیلمش «برف روی کاج ها» که ساخته دستان خود بود، روانه ی سینما کرد. اگرچه این فیلم یک شروع خوب در دنیای کارگردانی برای معادی به حساب می آمد اما این موفقیت او را از دستیابی به موفقیت های بیشتر محروم نکرد و با ساخت «بمب» بخشی دیگر از تواناییش را به رخ بیننده کشید.
آنچه از نام فیلم پیداست داستانی از یک روایت عاشقانه زیر بمب و آتش دشمن در بحبوحه ی جنگ است . داستان معلمی با اعتقادات نه چندان مذهبی که در اوج حملات جنگ تصمیم دارد فعالیت های مدرسه ادامه یابد تا بچه ها از درس و بحث خود نیوفتند. زندگی ایرج به دو بخش مدرسه و خانه تقسیم شده و هرکدام بخشی از ذهنش را درگیر خود ساخته: فضای پرالتهاب مدرسه و رابطه ی سردی که با همسرش دارد.
شاید کمتر کسی باشد که آخرین کار معادی «برف روی کاج ها» را تماشا کرده باشد و به پیشرفت او در فیلمسازی اذعان نداشته باشد . فیلم از جهات مختلف دارای نقاط مثبت فراوانی است که باید به آنها اشاره کرد .
لوکیشن فیلم به خوبی پایه ریزی شده و فضاسازی نهایت تلاش خود را کرده تا فیلم را به زمان دهه شصت بازگرداند . ساختمان های قدیمی، دیوار های ترک خورده ، اتوبوس فرسوده تا شیرکاکائوی درون شیشه که البته در برخی موارد اصرار به نمایش این همه نوستالوژی دهه شصتی باعث زدگی و غیرواقعی جلوه کردن آن ها میشود.
فیلمنامه از دو داستان تلفیقی تشکل میشود و از همان ابتدا طوری به نمایش گذاشته میشود که مخاطب به خوبی این دوگانگی را درک کند و در اثنای فیلم فقط به دنبال یک پایان خوش بگردد. شاید معادی در این بخش که به زندگی زناشویی یک زوج پراختلاف میپردازد سعی برآن دارد تا از تکنیک های فردی که مدت ها در فیلم هایش بازی میکرده بهره ببرد. شما در چند سکانس شاهد دعوای جدی ایرج و میترا بر سر مسائل خانوادگی هستید و اولین چیزی که به ذهن مخاطب تشنه ی آثار فرهادی خطور میکند عینا همان دعوایی است که بار دیگر میان نادر و سیمین رخ میدهد با این تفاوت که اینبار پیمان کارگردان است، او به خوبی میداند که خواسته اش از فیلم چیست، از چیدمان کاراکتر ها آگاه است و فقط کمی دقت کافی است تا تکرار روایتمان را واضح تر کند.
اما سوال اینجاست، آیا او موفق میشود تا یک دعوای پرتنش و نفسگیر که مخاطب را غرق در فیلم کند به نمایش بگذارد؟ شاید نهایت تلاش خود را کرده باشد و از تمام تجربیات خود استفاده کرده باشد اما آن جدیت به خوبی احساس نمیشود و مخاطب در پایان پلان از رضایت کافی برخوردارد نیست، انگار در سکانسی که میترا با جدیت تمام شروع پرخاشگری میکند و شوهرش را خطاب قرار داده فقط یک نوع دعوای پوچ و یک مشت فریاد های خالی به گوش میرسد..
شاید ایراد از آن جاست که معادی جایگاه برخوردها و اهمیت آن را به خوبی در دل مخاطب القا نکرده وگرنه بازیگر همان بازیگر است و البته که در سکانسی بسیار مشابه تمام این اتفاقات رخ میدهد.
نکته ی مثبت دیگر، فضاسازی مطبوع و ملودرامی است که حاکم بر فضای کلی فیلم است به طوری که شما در طول تماشای فیلم احساس بسیار خوبی پیدامیکنید . البته که موسیقی فیلم که بار اصلی فیلم را به دوش میکشد و در القای آن حس ملایم و خوشایند کمک شایان به بهتر دیده شدن فیلم میکند بی تاثیر نیست .
در مجموع میتوان این فیلم را یک پیشرفت جدی و تاثیرگذار در سیر فیلمسازی پیمان معادی به حساب آورد بطوری که توانست علی رغم تمام خلا ها و نقص هایی که در آن وجود دارد به یک فیلم دیدنی و قابل ستایش تبدیل شود.
علیرضا مظاهری