مردی که هیچچیزی نمیخواهد
قصر شیرین روایتِ یک روز از زندگیِ مردیست که هیچچیزی نمیخواهد. نه بچه، نه زن و نه زندگی. مردی که زبانِ پر نیش و کنایه و تحقیرکنندهای دارد؛ مخصوصا هنگام جر و بحث با زنِ دوماش. از همه جا رانده و مانده در جاده با دو فرزند که نجاتدهنده فیلم و شخصیت اصلی آن هستند. علیای که خودِ جلال است؛ سرد، مغرور اما عاقل. بچهای که گاهی برای پدرش پدری میکند و سارایی که انگار شیرینِ دیده نشده فیلم است. روابط عمومی خوبی دارد و در دنیای خود به سوی قصر پدرش میرود. قصرشیرین بازگشت دوبارهای برای میرکریمی به سینماییست که از او انتظار میرود.
با اینکه فیلم دیر شروع میشود و اطلاعات لازم از قصه را با سردرگمی به مخاطب میدهد و پایانِ نه چندان مناسبی دارد اما در این بین با دیالوگها و خلق موقعیتهایی تلخ ولی دلنشین و همچنین حامد بهدادی یک صحنهام لبخند نمیزند و خشونت پنهان جلال را به خوبی کنترل میکند، میتواند بیننده را همراهِ خود تا انتها نگه دارد.