یک کلیشهی بیهدف
بنیاد پیشگیری از آسیبهای اجتماعی، فیلم رگ خواب را به عنوان فیلم نمونه در حوزه پیشگیری از آسیبهای اجتماعی معرفی کرد ولی باید این سوال مطرح شود حمید نعمت الله و گروه بازیگری این اثر چه دستاورد مهمی داشتهاند. آیا اصلا توانستند مفهومی در پسِ قصهشان به خورد مخاطب بدهند یا صرفا با احساسات مردم بازی کردهاند؟
رگ خواب بی سر و ته آغاز میشود. با شخصیت مینا (لیلا حاتمی) آشنا میشویم که از شوهرش جدا شده و ظاهرا پدرش مخالف این وصلت بود. در همان وهلهی اول، سوالات بسیار زیادی در رابطه با گذشتهی مینا در ذهن مخاطب این اثر طرح میشود که به هیچ عنوان تا تیتراژ پایانی به آن پرداخته نمیشود. اینکه چرا باید از گذشتهی یک شخصیت که مسببِ اتفاقات فیلم است صرف نظر شود، خودش جای انتقاد و بحث دارد. رگ خواب، یک راوی دارد و با صدای مینا، ماجرا پیش برده میشود. ماجرایی که در طول مدت زمان فیلم، چند سکته ناقص میزند و به نوعی به شعور مخاطب توهین میکند.
رگ خواب محتوایی در بر ندارد. بر همگان واضح است که دوستیهای خارج از عرف در مملکت ما باب شده و متاسفانه طیف وسیعی از خانوادهها به آن مبتلا شدند. این اثر نمیتواند به عنوان یک عامل پیشگیرانه عمل کند چون راهکاری ارائه نداده و حتی در واپسین لحظات ماجرا، به صورت غیرمستقیم به افراد قربانی درگیر در این مسائل، راهکارِ خودکشی ارائه میدهد. مینا یک فرد بیپناه و به شدت تنها است که از سر افسردگی و تنهایی، به محبتِ یک مرد پناه میبرد. مردی که خیلی اتفاقی با وی آشنا میشود. کامران (کوروش تهامی) در برابر بازی قدرتمند و فوقالعادهی لیلا حاتمی کاملا ناتوان عمل میکند و به جرات میتوان گفت اگر هر فرد دیگری جز لیلا حاتمی، در رگ خواب در نقش مینا ظاهر میشد، این فیلم نه تنها جوایز مختلف را کسب نمیکرد، بلکه به بدترین شیوهی ممکن کوبانده میشد!
درام ماجرا در عشق مینا نهفته شده؛ عشقی بسیار احمقانه و کودکانه که نمیتوان آن را هضم کرد. ارتباط برقرار کردن با شخصیتی که یک بار ازدواج ناموفق داشته و دوباره به راحتی در دامِ یک فرد دیگری میفتد چندان قابل درک نیست. در واقع سعی میشود تا با روایتِ قصه از جانبِ مینا، این خلا پوشش داده شود ولی عجیب است که این فیلم حتی در القای حس عاشقانه میان کامران و مینا هم به شدت ناتوان است. هیچ کنش و واکنشی میان این دو شخصیت به وضوح دیده نمیشود و صرفا با دیالوگهای خنک و لوسِ «تو منو دوست داری؟» سعی میشود بارِ رومانتیک به ماجرای بیرمق رگ خواب اضافه شود. رگ خواب به شدت گنگ شروع شده و با شدت بیشتر بیسر و ته به پایان میرسد. نه میتواند گذشتهای را تعریف کند و نه آیندهای و نه حتی دورنمایی از شخصیتهای اصلی این ماجرا در آینده! در حقیقت شخصیتها به حال خودشان رها میشوند و این شما هستید در وسط یک ماجرای عاشقانه (بخوانید حماقت های عاشقانه!) که از رفتارهای کامران و مینا به ستوه خواهید آمد.
اگر بخواهیم به فیلمنامه رگ خواب نمرهای بدهیم، مسلما جزو برترینها نخواهد بود. از این جهت که حفرههای داستانی به قدری زیاد است که فرسنگها این فیلمنامه را از یک استاندارد و ایدهآل دور میسازد. فیلم شلخته پیش میرود و این شلختگی احتمالا به علت حذف سکانسهای متعدد از فیلمنامهی اصلی است. به عنوان مثال سکانسِ دریافت نتیجهی آزمایش توسطِ مینا، صحنههای بسیار اندک و محدود بین کامران و مینا در خانه، همگی نشان میدهند که این فیلمِ حال حاضر، با نمونهی اصلی تفاوت قابل توجهی دارد و با حذف صحنهها، حفرههای داستانی، یکی پس از دیگری خودشان را نشان میدهند. به عنوان مثال مینا چرا باید پدر خودش را به همین راحتی فراموش کند؟ این سوالی است که مسلما در اواسط فیلم هر مخاطبی از خودش میپرسد. مینا در ظاهر فردی عاقل است ولی حماقتهای بسیاری از وی میبینیم. جدا از اینکه این حماقتها، هیچ توجیهِ مشخصی ندارند، هیچ نکتهی اخلاقی در این قصه نهفته نشده؛ چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم! مثل این میماند شما خانهای در حال تخریب را به افرادی نشان میدهید و بیان میکنید این خانه در حال تخریب است. مسلما علت و راهکاری برای حل این معضل از شما خواسته میشود که این خانه را نشان دادهاید! صرفا معطوف کردن ذهن مخاطبین به یک معضل مشخص، باعث نمیشود رگ خواب اثری قابل احترام و صد البته قابل تحسین باشد. رگ خواب بلا تکلیف میماند و صرفا با یک قصهی سطحی از یک معضل اجتماعی، به یک کلیشهی بیمصرف تبدیل میشود.
رگ خواب سراسر پر از نماهای بدون حساب و کتاب است. بیمورد و بیجهت کلوزآپهایی به روی شخصیتهای فرعی و یک بار مصرف زده میشود که هیچ توفیری ندارد و صرفا به عمق فاجعهی ایفای نقش این افراد پی میبریم. در حقیقت، کار برای لیلا حاتمی راحتتر شد تا بتواند سیمرغ بلورین را تصاحب کند! در حقیقت لیلا حاتمی نقش فردی را بازی میکند که نه تنها شخصیتپردازی مناسبی ندارد بلکه در نیمههای آخر فیلم به قدری در نقشش فرو میرود که به مینا، «هویت» میبخشد! هویتی که در فیلمنامهی نیمهجان گم میشود. اسطورهای مثل لیلا حاتمی، در میان خیل عظیمی از بازیگران ریز و درشت سینمای مریض ایران در ژانر درام، فردی قابل تحسین است که ارزشش به مراتب بیشتر از رگ خواب تلقی میشود.
رگ خواب، نه پایانی دارد و نه سوالی در انتهای کار مطرح میکند. ناگهان تیتراژ پایانی حک میشود و صدای دلنشین همایون شجریان به گوش میرسد. تجربه نشان داده در چند سال گذشته، با تبلیغات گسترده و به اصطلاح «هایپ» کردن یک اثر، میتوان تا حدود به سزایی موفقیت یک اثر را در گیشه تضمین کرد. این فیلم از دید عامه محبوب نیست و صرفا نمک به زخم خانوادههای قربانی این معضل میپاشد. ای کاش امثال حمید نعمت الله به شعور یک مخاطب توهین نکرده و در صدد تولید محتوای در خور خانوادههای ایرانی باشند تا یک اثر تبلیغاتی که به راحتی فراموش میشود.