بهترین دیالوگ های سریال خاتون
اختصاصی سلام سینما- سریال خاتون به کارگردانی تینا پاکروان فصل اول یا به عبارتی نیمفصل اول خود را پشت سرگذاشت و به اتمام رسید. درام عاشقانهای که داستانش را در دل تاریخ ایران رج زده است. پاکروان با این سریال، جسارت خود را نشان داده و کارگردان زن پیشرو در عرصه سریالسازی تاریخی در شبکه نمایش خانگی است.
سریال خاتون با نگاهی زنانه به دالانهای تاریخ رفته و با تلفیقی از جنبشها و حرفهای پنهان روزگار حاضر، ایدههای ناگفته کارگردان را پیاده کرده است. شاید همین تلاش برای جای دادن بسیاری از حرفها در سریالی تاریخی باشد که گاه آن را شعاری جلوه میدهد.
شعارهایی که میتوان آن را در دیالوگها، بازیهای پراغراق و یا تلاش بیش از حد برای نشان دادن زن مستقل، قوی و آزاد دید. اما به هر حال نمیتوان این سریال را نادیده گرفت، از نقاط قوت آن نگفت و از بازیهای خوب برخی از بازیگران، فیلمبرداری، موسیقی عالی و دیالوگهای خواندنی سریال خاتون گذشت. دیالوگهایی که گاهی عاشقانه است و از سر ذوق، گاهی هم تلنگری است به عصر حاضر.
در این یادداشت گشتی زدهایم لابهلای سریال و دیالوگهای ماندگار آن را بررسی کردهایم. دیالوگهایی که گاهی شعاری، تکراری و خستهکننده هستند و گاهی رد خود را روی حافظه ما به جا میگذارند.
دیالوگهای قسمت اول سریال «خاتون»
-خاتون (نگار جواهریان): پشت هر شوخی یه حرف جدی هست.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): تاریخ رو ما تعیین میکنیم، فردا اول شهریور باشه. خوبه. صبح میبرمت شکار. تو آهو بگیر، منم تو رو.
-سنگری (پژمان بازغی): شما فکر میکنید جنگ میشه؟
-تیمسار (فرخ نعمتی): هیچ چیز تو این کشور که یه عمره لاشخورها بالای سرش میچرخن بعید نیست.
-سنگری (پژمان بازغی): تحرک ما روسها رو جری میکنه
-تیمسار (فرخ نعمتی): تحرک روسها چرا شما رو جری نمیکنه سرهنگ.
-گلخانم (شیرین محسنی): این خانم اصلا هیچکدوم از کاراش به زنا نرفته، لباسهاشو امروز دیدی، من اگه با این لباسها با یه مرد غریبه میرفتم بیرون، وای. آقات سر من رو میذاشت رو همین باغچه، با همین چاقو تیکه تیکه میکرد.
-خاتون (نگار جواهریان): پروین آدم یه وقتایی یه چیزهای میبینه که باورش نمیشه.
-پروین (ستاره پسیانی): ما اصلا تو این مملکت به دنیا اومدیم، هر روز یه چیزهای ببینیم باورمون نشه.
-پروین (ستاره پسیانی): هیچوقت هیچ اجنبی دلش برای ما نمیسوزه.
-فهیمه اکبر (غزل شاکری): مردهای ایرونی همیشه اولش درمقابل پیشرفت خانومها و دخترهاشون مقاومت میکنن بعدش کیفم میکنن. تازه ازش حمایتم میکنن.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): دلم میخواد خدا بهمون یه دختر بده، عین خودت... اسمشم میذاریم ایران چون جفتمون عاشقشیم.
دیالوگهای قسمت دوم سریال «خاتون»
-سنگری (پژمان بازغی): نگران زمینهاتی؟
-شیرزاد (اشکان خطیبی): نگران سرزمینمم.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): حمله شما به کنسولگری فقط قضیه رو پیچیدهتر میکنه، دولت در حال مذاکرهاس.
-پروین (ستاره پسیانی): دولت اگه لیاقت داشت کار به اینجا نمیرسید.
-تیمسار (فرخ نعمتی): گاهی اوقات شک میکنم که اینها ایرانین، من که نمیتونم جوانهای مردم رو با دست و شکم خالی بفرستم جلوی توپ.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): نرو نامجو مگه تو زنت پابهماه نیست؟
-نامجو (بهنام شرفی): اتفاقا بخاطر این دارم میرم که بچهام تو سرزمین خودم روسی حرف نزنه.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): جنگ مگه جای زنهاس؟
-خاتون (نگار جواهریان): چه فرقی میکنه وقتی کسی میتونه باید بیاد دیگه، من دلم نمیخواد بچهام زیر دست اجنبی بزرگ شه.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): جنگ هم حمله داره هم دفاع. من اولیشو به عهده میگیرم، تو دومیشو.
دیالوگهای قسمت سوم سریال «خاتون»
-شیرزاد (اشکان خطیبی): جنگ تموم نمیشه تا وقتی دشمن زندهاس.
-خاتون (نگار جواهریان): جنگ بوده حسن آقا، ما باید تو این شکست با رعیت شریک شیم... توی این قحطی حداقل به داد روستای خودمون میتونیم برسیم.
-تیمسار (فرخ نعمتی): تنهایی توی پیری دردناکه... همینقدر که یه نفر هست که به دیدنت میاد، این یعنی امید. من میترسم وقتی مردم کسی نباشه زیر جنازهمو بگیره.
-اخوان (سروش صحت): شکم گرسنه نمیذاره کسی به فکر سیری مغزش باشه.
-خاتون (نگار جواهریان): کتاب جدید چه خبر؟
-اخوان (سروش صحت): هیچی، همینا رو نصفیشو از ترس سانسور گذاشتیم تو انبار.
-رجباف (بابک حمیدیان): برای یه کمونیست وطن معنا نداره.
*
-خاتون (نگار جواهریان): پروین شما چی میگین؛ دیکتاتوری یا اشغال؟
-پروین (ستاره پسیانی): نه دیکتاتوری نه اشغال، آزادی. چیزی که الان شده رویا.
-خاتون (نگار جواهریان): شیرزاد جات توی خونه خیلی خالیه...
-شیرزاد (اشکان خطیبی): اینو گفتی که جام تو خونه خالیه ولی حتی یه بارم نگفتی که دلت برام تنگ شده...
-خاتون (نگار جواهریان): دلم برات تنگ شده...
-تیمسار (فرخ نعمتی): به شاه شطرنج فکر میکنم که چقدر زود کیش شد.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): کیشش دادن، وگرنه شطرنج که بدون شاه نمیشه.
-تیمسار (فرخ نعمتی): وقتی همه پیاده نظامت از دست بدی با چی میخوای بجنگی یا حتی دفاع کنی. این یه شطرنج دیگهاس، که وزیر بازی رو پیش میبره.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): آخه وزیرش هم از خودش اختیاری نداره.
-تیمسار (فرخ نعمتی):اگه یه قدم به عقب برداری، دشمن صد قدم میاد جلو. اونوقت روزی میرسه که میبینی حتی نمیتونی نفس بکشی، دشمن اومده توی خونت تا خصوصیترین بخش زندگیت.
دیالوگهای قسمت چهارم سریال «خاتون»
-رجباف (بابک حمیدیان): تصمیمتون رو گرفتین سرگرد؟
-شیرزاد (اشکان خطیبی): تصمیم رو تو آزادی میگیرن نه تو زندان با تهدید مرگ.
-خاتون (نگار جواهریان): کاش هیچوقت عید نمیشد، بچهام عاشق عید بود.
-ماری (مهتاب ثروتی): یادمه تو بچگی هر چی بهت میدادم این ور و اون رو پیداش میکردم. حتما خیلی دوسش داری که اینو هنوز نگه داشتی.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): داری با زندگیمون چیکار میکنی، خاتون؟
-خاتون (نگار جواهریان): همه چی از اول اشتباه بود.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): چرا تا هر اتفاقی میافته میخوای ریشه همه چی رو از اول بزنی.
دیالوگهای قسمت پنجم سریال «خاتون»
-رجباف (بابک حمیدیان): دولت ایران، دولت ایران فقط روی کاغذ وجود داره...
-خاتون (نگار جواهریان): رابطه من و ایشون هم عین همین دولته، فقط روی کاغذ وجود داره.
-خاتون (نگار جواهریان): محض رضای خدا بشنو، ببین، بفهم. وقتی اون عوضی دستور شلیک داد باید یه گلوله تو مغز اون شلیک میکردی...
نباید میذاشتی جوونهای دسته گل مردمو به گلوله ببندن...
بمیرم برای دل مادرهاشون، آخه چی کار کرده بودن اون بچهها، فقط از مملکتشون دفاع کرده بودن. تو هیچ کاری نکردی، باشه، قبول...
وایسادی به اون عوضی آشغال احترام نظامی میدی.
-زن نامجو (مرجان متقی): دیدم به خودی نمیشه دخیل بست، تو این روزای قحطی و جنگ، دنبال خدا میگردم.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): مردم بیصفتی داریم دانیال.
-دانیال: نه مردم بیصفت نیستن جناب سرهنگ، خستهان. تو این فشار توقع دارن که ارتش پشتشون باشه نه روبهروشون. اینم که توقع زیادی نیس.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): داشتی چیکار میکردی خاتونم؟
-خاتون (نگار جواهریان): یه زندونی چیکار میتونه بکنه جز مرور خاطرات.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): من یه هفته است نخوابیدم خاتون.
-خاتون (نگار جواهریان): اینم دقیقا همون کاریه که یه زندانبان میکنه وقتی عاشق زندانیشه.
-خاتون (نگار جواهریان): همه چیزهای که راجع به عشق میگی دروغه، نمیشه که عاشق باشی و ندونی چیکار کنی.
-خاتون (نگار جواهریان): دیگه عاشقت نیستم، زنها تا لحظه آخر میجنگن ولی وقتی یه چیزی براشون تموم بشه دیگه تموم شده.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): من عاشقتم، دارم داد میزنم، تو نمیخواد داد بزنی، آروم بگو، ولی بگو، در گوشم، بگو، ولی بگو عاشقمی.
دیالوگهای قسمت ششم سریال «خاتون»
-فخرالنسا (شبنم مقدمی): یه وقتی آدمها اشتباه انتخاب میکنن. یه راهی رو به میرن. بدترش اینه که نفهمن اشتباه کردن اما اگه بفهمن و برنگردن، دیگه اون وقت واویلاس.
-خاتون (نگار جواهریان): میدونی تنها چیزی که این سالها منو تو این خونه نگه داشت چی بود؟ اینکه شک نداشتم عاشقمی. الان به همه اون سالها شک دارم.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): شما اروپاییها برای چی جنگتون رو برداشتین آوردین اینجا؟ چرا توی این گوشه دنیا ما باید تاوان دعواهای شما، آلمانها و انگلیسها و روسها رو پس بدیم؟
-بوکوفسکی (رضا بهبودی): جناب سرهنگ، ما خودمون هم قربانی جنگیم، ما هم تاوان وحشیگری بقیه رو میدیم.
دیالوگهای قسمت هفتم سریال «خاتون»
-موسیو آرسن (قربان نجفی): شما آدم باهوشی هستی سرهنگ نباید رو مردم خودت اسلحه بکشی.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): من زنم روم اسلحه کشیده دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم.
-شیرزاد (اشکان خطیبی): دور و بر من رو یه مشت خائن و خبرچین گرفتن.
آدامیان (مجتبی وحیدی): آدم خائن، خائن پرورش میده.
-خاتون (نگار جواهریان): کجا حالا؟
-قدرت (عاطفه رضوی): با صفرخان میرم شکار.
-خاتون (نگار جواهریان): منم میام باهات.
-قدرت (عاطفه رضوی): تو شکار بلدی؟
-خاتون (نگار جواهریان): بله، صفرخان نداشتم.
-قدرت (عاطفه رضوی): دیدی توام رفتی، طالع من اینه، تنهایی با من به دنیا اومده. ولد چموش لگد میزنه به هر کی دورمه.
دیالوگهای قسمت هشتم سریال «خاتون»
-رضا فخار (میرسعید مولویان): مردم نون ندارن بخورن بعد این عوضی ها کاروان کاروان آرد این مملکت رو میبرن اون رو مرز برای سربازاشون.
-خاتون (نگار جواهریان): نه مثله اینکه واقعا رابینهودی!
-رضا فخار (میرسعید مولویان): من رضام خانوم، رضا فخار، همین.
-خاتون (نگار جواهریان): داییجون انگلیسی من اصلا خسیس نیست. آنگلوفیه... فکر میکنه دنیا رو کاکل انگلیسیها میچرخه.
-رضا فخار (میرسعید مولویان): اون مال یه زمانی بود، الان انگلیسیها آمریکایی رو میپاد. آمریکایی روسها رو. اسمشون متفقینه. همچین باهم اتفاق ندارن.
نویسنده: الهام امیری