اولین نقطه منسجم آقای سیدی و دوستان
دست هومن سیدی –که من به طور کل دل خوشی از سینمایش ندارم- درد نکند. «مغزها..» یک گام از «خشم و هیاهو» و دو گام از «اعترافات» جلوتر است و هومن سیدی بیش از قبل به جای ادا درآوردن به دنبال یک سینمای قصهگو رفته. اما این تمام ماجرا نیست!
به این عناصر نگاهی بیاندازید: گریمهای عجیب، تیک عصبی شخصیت شکور –با بازی فرهاد اصلانی-، رنگبندی محیط و تمام چیزهایی که مربوط هستند به شخصیت و ظاهر شاهین و بازیِ نوید محمدزاده. تمام این عناصر کنار هم یک پوسته بصری «جذاب» برای فیلم ایجاد کرده و باعث میشوند که فیلم در سطح حرکت کند. تا اینجای کار هیچ مشکلی نیست.
داستان سطحی فیلم مربوط است به یک پسر که میخواهد کسی شود و در مقابل خانواده و برادر بزرگترش به هویتی برسد. خط سیر روایت این بخش هم از آغاز فیلم است تا دستگیری برادر بزرگتر. تا اینجا همهچیز نسبتا خوب پیش میرود اما از لحظهای که فیلم میخواهد به عمق بزند، پوسته جذاب و جاافتاده فیلم مانع میشود. بخش بعدی که مربوط به خانواده و یتیم بودن و ... میشود به طور کل عقیم است و این عقیم بودن خودش را در دیالوگ نچسب شخصیت شاهین خطاب به پدر[ناتنی]ش در مورد «تشتک داغ کردن و ...» خیلی واضح نشان میدهد.
بدسلیقگیهای فیلمساز هم حائز اهمیتند: وجه فیگوراتیو شخصیت شاهین که بسیار شبیه به بازی نوید محمدزاده در «ابد و یک روز» است؛ کستینگ کاملا اشتباه فرهاد اصلانی که صدا و لحن حرف زدنش بیش از حد باکلاس و باوقار برای چنین نقشیست و با اینکه بازیگر خوبیست باز هم گزینه مناسبی برای همچین نقشی به نظر نمیرسد؛ و از همه بدتر قرض کردن بسیاری از المانهای «ابد و یک روز» (مثلا خانه و مادر نفرینگو) که هم با حضور پررنگی که در ذهن مخاطب دارد جهتگیری ذهنی را به سمت خود کشیده و اصالت فیلم سیدی را زیر سوال میبرد.
جدای از این بدسلیقگیها که میشود نادیدهشان گرفت، مشکل اصلی فیلم در خروج از ظرفیت درامش است و نیمه دوم ضعیف فیلم حتی نیمه اولش را هم زیر سوال میبرد و ما نمیفهمیم که چرا «برخی انسانها مانند گوسفند بیمغز هستند».