جستجو در سایت

1396/12/12 00:00

ناراحتی یک وجدان

ناراحتی یک وجدان

نقد و بررسی فیلم بدون تاریخ -بدون امضا

منتقد و تحلیلگر:مهیار محمد ملکی

#مهیارمحمدملکی


زمانیکه به تماشای بدون تاریخ بدون امضا نشستم اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد این موضوع بود که وحید جلیلوند جز آن دست کار گردانان و فیلمنامه نویسانی است که در تلاش است  تا رد پای اصغر فرهادی در بحث سینمای مدرن را  دنبال کند بدین معنا که در این شیوه روایت مطابق درباره الی و یا جدایی ما با لحنی در زبان فیلمساز طرف هستیم که دیگر در ان یک شخص و یک کاراکتر قرار نیست پرسوناژ اصلی پروژه به جهت القای تفکرات نویسنده در دل کار باشد بدین ترتیب اثر پیش رو سعی دارد با زاویه دیدی از جنس دانای کل یک کنش و واکنشی میان شخصیت ها طی یک حادثه محوری پدید اورد  که ماحصل ان مقصود و هدفی باشد که نویسنده اثر نشانه گذاری کرده است .

در توضیح بیشتر باید به عرض برسانم در این تیپ کار ها ما قرار نیست قصه را با یک قهرمان محوری پیش ببریم قهرمانی که به سبب توانایی ها خاصش یا حتی نوع ری اکشنش در قبال مشکلات شخصیش عجیب و خارق العاده جلوه کند بلکه به جای ان ،تصمیم داریم با نگاهی جامع تر ،به زندگی و اصالت ان نزدیک شویم.

واقعیتش این است که برای من قصه به دو بخش تقسیم شد 

بخش اول دقیقا بخشیست که  بدون هیچ پیش در امدی ما شاهد حادثه اصلی و حلقه مرکزی دراماتیک کار میباشیم جایی که تصادف به شکلی هولناک به مخاطب فهمانده میشود  در همین ابتدا باید قویا تاکید کرد که اساس شکل گیری اتفاق مطابق رابطه علت و معلولی نیست بلکه تصادف است چیزیکه امروز در زندگی روز مره ما به دفعات مشاهده میشود 

اساسا پرداخت و نوع شکل گیری حادثه جالب توجه است

 در ادامه موسی با بازی نوید محمد زاده را شاهد هستیم که بسیار مشابه تیپ های قبلی خود ایفای نقش میکند برای شفافیت بیشتر این قضیه کافیست نگاهی گذرا به پرونده کاری نوید محمد زاده داشته باشید در میان پرونده کاری ایشان میتوان عناوینی همچون ابد و یک روز .خشم و هیاهو.لانتوری.ناهید را مشاهده کرد که همگی به علاوه اثر پیش رو تکرار و تکرار نقش های پیشین  ایشان به حساب میایند به عبارتی سینمای امروز ایران به نوعی  این چنین شده است که هیچ نقشی برای بازیگران تعریف نمیشود بلکه این بازیگران هستند که به دل ان نقش خورانده میشوند 

باقی نقش افرینان علیرغم پرونده 

در خشان کاریشان همچون هدیه تهرانی هیچ بازی قابل توجهی ندارند ضمن انکه فیلمنامه  هم هیچگاه به انها اجازه عرض اندام نمیدهد 

همانطور که عرض شد ما با دو شخصیت محوری و اصلی طرف هستیم 

دکتر پزشکی قانونی با بازی امیر آقایی و موسی با بازی نوید محمد زاده .

فیلمنامه نویسان هیچ زمانی نمیتوانند در خلال قصه، بستری را فراهم اورند تا کاراکتر ها به مخاطب شناسانده شوند تمام ان چیزی که شاهدش هستیم  درکی از واقعه است که ما از بیرون به داخل سینما برده ایم برای مثال زمانیکه در مورد از دست رفت فرزند صحبت میکنیم باید ان فیلمساز قبلتر امیر علی را به عنوان کودک مرده قصه ، خوب به تماشاچی شناسانده و صد البته حس پدرانه را فهمانده باشد این میزان شتاب در پرداخت قصه سبب میشود بخشی از جذابیت کار، وام دار فضای  خارج و غیر فیلمی بیرون سینما باشد نه صفر تا صد خود اثر .

قصه در چند بزنگاه مهم  خط روایی اش جان میگیرد 

بزنگاه اول :حادثه اصلی 

بزنگاه دوم:مشاهده جسد کودک اشنا 

بزنگاه سوم:بررسی مخفیانه جسد توسط دکتر کاوه نریمان 

بزنگاه چهارم:مسمومیت غذایی کودک و پیگیری های حاصل شده توسط موسی 

بزنگاه پنجم:ماجرای قتل توسط موسی و بازداشت او 

بزنگاه ششم:رو به رو شدن دکتر و موسی 

بزنگاه هفتم:تلاش دکتر نریمان برای تبرئه موسی و گرفتار کردن خویش 

به عبارتی همانطور که مشاهده میفرمایید قصه در بحث دراماتیزه شدن بسیار موفق ظاهر شده است اما چیزی که باعث افت ریتم ان گشته است منطقی است که  در دل پروژه وجود ندارد و این عدم حضور  منطق در بخش های پایانی به جایی میرسد که میتوان اقرار داشت تمام تلاش های جلیلوند برای ارائه یک داستان چارچوب دار و  موفق به باد میرود 

در بحث رو نویسی جلیلوند از شیوه پرداخت و قصه سازی فرهادی ذکر این نکته ضروریست که نوع نگاه ایشان در جزییات ساخت هم، شباهت بسیار زیادی با فرهادی دارد برای مثال وقتی جدایی را میبینیم با حادثه  تصادفی طرف هستیم که هیچگاه به تصویر کشیده نمیشود یا در پروژه پیش رو ،با سقوط کارگر در گودالی مواجه میشویم که هیچ زمانی تمام و کمال برای مخاطب شفاف سازی نمیگردد 

باید این سوال را از اقای جلیلوند بپرسیم که دلیل بروز  این سیستم روایی مبتنی بر معما و راز چه میتواند باشد ؟ایا قرار است مخاطب در هاله ای از ابهام قرار گیرد که موسی گناهکار است یا خیر ؟اصلا موضوع قتل که یک موضوع فرعیست و اینجاست که به نظر میاید خود جناب جلیلوند خط اصلی قصه شان را گم میکنند و برای پیشبرد اثر خود  به دنبال حواشی میروند


موضوع کشمکش فردی دقیقا همان قصه ایست که به


درستی در نیمه ابتدایی کار به مخاطب فهمانده میشود کشمکشی که   میبایست چند سویه باشد که این موضوع فقط در دو شخص موسی و دکتر کاوه نریمانی خلاصه میگردد به عبارتی بقیه نقش افرینان به سبب نبود دیالوگ نویسی خوب هیچگاه ری اکت و کنش و واکنششان نسبت به موضوع از یک حدی فراتر نمیرود و بیشتر ما را یاد یک نگاه تمثیلی و گذرا و سطحی نسبت به موضوع میاندازند

در نیمه دوم قصه، ما با تلاشی از سمت کارگردان و فیلمنامه نویسان اثر همراه هستیم که به شدت خط روایی اصلی کار را دچار مشکل میکند مشکلی که همگی دال بر عدم حضور منطق و دور بودن از طبیعت زندگی و تجربیات فردی منو شما از دنیای پیرامون ماست 

اینکه ما در تلاش برای  به نمایش در اوردن  خصلت های اخلاقی  مثبت یک دکتر در زیر ساخت اثر باشیم

 اینکه همین موضوع را  به مثابه پلی برای قهرمان پردازی در طول پروژه خود قرار دهیم همگی ستودنی و قابل ستایش است .

به عقیده بنده اساس توجه به  مسایلی نظیر شیوه تغذیه مردم حاشیه نشین شهر ها .

نوع زندگی و معاش  انها ،انهم به این میزان گستاخانه و رادیکال و به نوعی عریان و لخت  واقعا جالب توجه است؛  تازه  در زمانه ای که به این میزان مصلحت اندیشی و سانسور وجود دارد. 

اما صحبت من این است چرا اجازه نمیدهیم قصه طی اتفاق به وجود امده روال عادی خود را طی کند ؟چرا سعی داریم با فشردن عقاید شخصی خود به دل کار انها را به مخاطب دیکته کنیم مقصود من این است امیر اقایی یا همان کاراکتر اصلی در بحث قهرمان  پردازی به حدی اور اکت رفتار میکند که در جاهایی ما را به فکر وامیدارد  که چرا یک دکتر باید این میزان اصرار به گناهکار بودن خود داشته باشد ؟

یا به قول سعید قطبی زاده باقی، بحران قصه نیست که بزرگ میشود بلکه بازی با زخمیست که با هر بار دستمالی کردن دهان باز میکند .

هدف این نیست که ما به دنبال هایلایت کردن دکتر  و مقاصد اخلاقی پشت پرده قصه باشیم هدف این  است کار بعد از یک داستان چفت و بست دار ما را به ان سمت بکشاند .

در پایان و جمع بندی به عرض برسانم 

بدون تاریخ بدون امضا اثریست که با حفظ الگو های ساختاری فرهادی سعی دارد راه او را ادامه دهد  اما این میزان رو نویسی در شیوه ساخت گاهی جذاب بوده و گاهی به دلیل همسان نبودن دیدگاه دو کارگردان، خارج از معناست در بدون تاریخ بدون امضا شخصیت پردازی در حداقل ترین موضع قرار دارد و به جای ان جلیلوند توانسته بخش هایی از بک گراند کاراکتر ها را سیاه و تار کند که با پیشبرد قصه، پرده از انها برمیدارد که اتفاقا این لایه های پنهان نه شخصیت پردازی در خوری به همراه دارد و نه اینکه اساسا ما را متحیر میسازد .

به فرض متحیر شدن ،

سوال اصلی اینجاست ما فیلم میبینیم برای چه ؟

ما فیلم میبینیم که حال اوضاع کاراکتر را درک کنیم و بازندگی وی همراه شویم 

بدین منظور تحیر و شگفت زدگی هم  باید با پیش زمینه فرمیک  و درست شکل بگیرد برای مثال زمانیکه ما زاویه دید مان شخص موسی است 

زمانیکه ما درمیابیم انها گوشت الوده به  بچه شان داده اند 

چرا باید شگفت زده شویم ؟

مگر این نیست که قبلا این موضوع برای انها روشن بوده است ؟

این شگفت زدگی و حیرت زمانی معنا پیدا میکرد که ما کاراکتری نظیر دکتر کاوه را در صحنه مشاهده میکردیم تا بعد متوجه می شدیم این تحیر ی که در ما است متعلق به ایشان است ضمن اینکه بهتر میدانستم به جای این همهمه و شلوغی بی مورد در گره های فرعی و پرداخت گاها بی مورد و بیش از حدشان در سیستم روایی دانای کل،

 قصه به صورتی پیش میرفت که از زاویه دید شخص دکتر باشد تا تکلیف مخاطب با یک سری موضوعات در فی ما بین قصه کاملا روشن گردد 

در  اخر تماشای این اثر را به شما دوستان عزیز توصیه میکنم 

نمره ارزشیابی از ده :7

منتقد و تحلیلگر:مهیار محمد ملکی


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط