شعارزدگی و سطحیگرایی برای تقویت گفتمان ضد آمریکایی

گفتوگوها گرچه در دیالوگنویسی به لهجه دری نوشته شدهاند اما در اجرا، لهجه دری درست درنیامده و آزار دهنده شدهاست.
آزاردهندهتر از همه برای من این بود که فیلم در شکل کلیاش از ابتدا تا انتها تایید فرهنگ انتحار است. در نخستین رخداد مهم داستانی فیلم، انتحار در بازار برای آسیبزدن به آمریکاییها اتفاق میافتد. پیامد این انتحار هم خسارتهایی است که به آمریکاییها زده شده. در ادامه نیز نوع عملکرد نظامیان آمریکایی بهگونهای است که بیننده انتحار علیه آمریکاییها را تایید میکند. در انتها هم عملکرد نوجوانی که مدرسه را با تمام آدمهایش منفجر میکند یک نوع انتحار است.
میزانسنهای این فیلم میزانسنهای ایرانی و برخاسته از ذهنیت سینماگر ایرانی و ناسازگار با واقعیتها و اقتضائات و الزامات فرهنگی جامعه افغانستان هستند. مثلا موزیسینی که کنار جاده نشسته است و ترانه شهر خالی خانه خالی را در یک بیابان بیآب و علف میخواند در یک میزانسن ایرانی است. پدیده موزیسینهای خیابانی متعلق به جامعه افغانستان نیست، در جامعه ایرانی، آن هم در کلان شهرهایی مثل تهران است.
در این فیلم خیلی سادهانگارانه فقط لباس مردها بومی شده و لباس زنها و دختران فیلم یک پوشش خنثی و غیربومی است که هیچ نشانهای از فرهنگ مردم افغانستان ندارد.
سینماگر در گفتمان رسانهای ضد آمریکایی و با همان ذهنیت رسانهای به سراغ حضور آمریکا در افغانستان رفته و میخواهد یک فیلم در بستر افغانستان بسازد نه درباره افغانستان! پس افغانستان و مردم و فرهنگ افغانستان برایش مهم نیست، تقویتکردن گفتمان ضد آمریکایی مهم است به همین دلیل از کنار شخصیتهای افغانستانی به سادگی و سطحی میگذرد.