یک جوالدوز به همه!
خرگیوش
نویسنده و کارگردان : مانی باغبانی
تهیه کننده : حبیب اسماعیلی
بازیگران: بابک حمیدی ،سیامک انصاری ،جواد عزتی و مینا ساداتی
در همین ابتدا باید بدانیم خرگیوش فیلمی نیست که همه آن را دوست داشته باشند. ذات فیلم همین است! اساساً باید بدانیم قرار نیست همه فیلم ها شامل داستان و خط روایی مخشص باشند. اگر به دنبال سینمای قصه گو هستید طبیعتا خرگیوش نا امیدتان میکند، در مقابل این فیلم کاملاً دیالوگ محور است . در خرگیوش همانقدر که داستان نداریم ، دیالوگ داریم و شاید به همین دلیل به مذاق خیلی ها خوش نمی آید.
خرگیوش بیشتر بیان دغدغه های انسان امروزی در قالبی طنزگونه است که نمیخواهد صدای قهقه شما در سالن بلند شود و به همان لبخند های گاه و بی گاه قناعت میکند. کلیت فیلم در قالب موقعیت شکل می گیرد.استفاده از رنگ های متضاد ، لباس های عجیب و غریب و شاید نمادین به همراه تابلو های نقاشی در تمام فیلم به چشم می آید و شاید بتوان گفت در طراحی صحنه اغلب وامدار امپرسیون باشد اما در برخی دیالوگ ها سعی در نزدیک شدن به ابزورد دیده می شود. مثل تک دیالوگی که ملیکا شریفی نیا در فیلم دارد.
داستان برشی از زندگی آرش است. او دانشجوی دکتراست و به تازگی متوجه بیماری پدرش شده و برای فرار یا مقابله با این مشکل به همراه دو دوستش قرص شادی آور مصرف می کنند. پس از آن داستان وارد فاز جدیدی میشود و اغلب نویسنده سعی میکند در پشت خماری کاراکتر ها قایم شود و در خماری نصیحت یا انتقاد کند. مثل تشبیه قرص شادی آور به تدبیر و امید، انتقاد از جامعه ای که سوادش مدیون ویکی پدیاست، انتقاد از روشنفکرها و خزعبلاتی که به عنوان پست اینستاگرام بدون هیچ منبعی به خورد مخاطب می دهند ، انتقاد از نحوه رانندگی و در آخر انتقاد از امید دادن به جامعه در حال مرگ! نیما باغبانی به هرجایی چنگ می اندازد و با یک جوالدوز به هر قشر طعنه ای میزند، یک سوزن هم به سینما میزند درست در آنجایی که سیمرغ را در یک کیسه پلاستیکی به دست پیک میسپارد تا سقوط هنر را نشان دهد . بعضی اوقات پارا فراتر میگذارد و با مخاطب عام هم سرشاخ میشود. برای مثال جایی در فیلم بابک میگوید " مردم موزه نمیرن ، گالری نمیرن کتابخونه نمیرن تقصیر ماست؟" و در جایی دیگر بهنود میگوید: " قبول دارم سرانه سه دقیقه مطالعه در سال برای کشور ما کمه!" که بفهمیم با سرانه سه دقیقه مطالعه در سال چرا سنگ محک به دست گرفتیم و ریز و درشت جامعه را قضاوت میکنیم؟باغبانی باز هم مثال میزند و در قسمتی از فیلم مرور میکند شخصیت هایش تا اینجا در مورد فردوسی پور ، روحانی ، فریال و...بحث کرده اند.در ظاهر پراکندگی میبینیم اما در باطن یک انسجام درونی سعی میکند ما خودمان را شماتت کنیم. کلام آخر همان مصاحبه باغبانی است:
از روز اول که متوجه شدم داستانی را که میخواهم نمی توانم بیان کنم از روی خشم خودم را بی معنا کردم. فیلمنامه سال ۹۳ نوشته شد، فیلمبرداری سال ۹۵انجام شد وفیلم سال ۹۷اکران شد.به جرئت می توانم بگویم من در سال ۹۳،۹۵و ۹۷سه مدل متفاوت فکر می کردم.آن چیزی که شما باید از متن دریافت کنید به خودتان بستگی دارد.