لرزاننده دکور هواپیما
برای با هم بودن شعار سیاسی کافی نیست!
همین جمله تناقض عجیب فیلم آخر کمال تبریزیست. فیلمی که کولهبار عظیمی از شعارهای سیاسی را یدک میکشد و خود با بلندگویی عظیمتر فریاد میزند که شعار و شعارزدگی بس است و برای زیستن، عمل باید.
«ما همه با هم هستیم» در ایجاد فضایی متفاوت و آدمهایی در شمایل فانتزی خوب شروع میشود و درست و به موقع پرتت میکند وسط قصه جذابش، اما در میانه و پس از ورود به هواپیما همزمان در روایت وکارگردانی به تکرار میرسد.
حرکتهای دوربین ابتدایی و میزانسنهای متفاوتش در نیمه دوم به سکون میرسد و قصه بین انجام سقوط و نجات تلو تلو میخورد.
کنش دراماتیک قصه در ابتدا بین مخاطب و شخصیت اول «لیلا حاتمی» در جریان است و تماشاگر را با خود همراه میکند، اما درست بعد از ورود به فضای هواپیما درام شکل گرفته از بین میرود و مخاطب همچون ناظری بدون احساس درگیری منتظر سقوط است و تنشها و کلکلهای آدمهای داخل هواپیما خمیازه نیاورد کمی لبخند همراه دارد و بس.
فضاسازی فیلم هم درست بعد از نیمه از شمایل نیمه رئال خود خارج میشود، حتی طراحی لباسها نیز جز در شخصیت اصلی (لیلا حاتمی) و فضای بازجویی کاملا رئال است و با احتمال عمدی بودن تفاوت سردمداران و مردم میشود جزو نشانهگذاریهای فیلم حسابش کرد! نشانه گذاریهایی که آنقدر واضح دیده میشوند که تبدیل به کاریکاتور شدهاند و درست به همین دلیل دیگر تاثیر عمیقی ندارند. فیلم تنها لحظاتی تلنگر کوچکی میزند و خیلی زود به روایت خبری و روزنامهوارش برمیگردد. سکانس نمایش هواپیما ربایی توسط مهران غفوریان و لبخند و شوخی مسافران می توانست با طراحی عمیقتر تبدیل به شاهسکانسی شود که در برابر خندهی مسافران هواپیما تماشاگر را به گریه بیاندازد. اما حز لحظهای تامل و پوزخند چیز دیگری ندارد و آنهم خیلی زود از یاد میرود.
«ما همه با هم هستیم» روایتیست از حماقت مردمانی که قطعا خودشان در سرنوشتشان دخیلاند و افسوس که این همه شعار تنها با شعار همه با هم تا ۱۴۰۰ به یاد میماند و چندسال بعد با محو شدن شعار بنفش رنگ این روزها فیلم هم از خاطر میرود.
انگار یک لرزاننده به دکور عظیم دوربرمان وصل کردهاند و هرازگاهی تکانش میدهند. همین!
از سالن که بیرون میروی خمیازههای پشت هم مردم را میبینی و بیتفاوتی محکومشان را و فکر میکنی کاش فیلمی با این همه ایده و حرف تاثیرگذارتر ساخته میشد تا ناظرش را درگیرتر کند، آنقدر که لحظه ای بیرون سالن بایستد و بپرسد: چرا؟ و درست از خودش بپرسد چرا؟!
پانوشت۱: بازی لیلاحاتمی ستودنیست.
پانوشت۲: طعنههای رو به گلزار و البته سینمای کپک زده این روزها جای بسی شکر است.