جستجو در سایت

1397/05/05 00:00

یک کمدی محض

یک کمدی محض

  

ناگفته پیداست که با یک فیلم کمدی محض طرفیم که قرار است فقط بخنداند، ((هزارپا)) می خنداند و خوب هم می خنداند، اصلا ((هزارپا)) همه چیز برای خنداندن دارد، جواد عزتی دارد، مهران احمدی دارد و از همه مهمتر رضا عطاران دارد. فیلم ((هزارپا))، هزار تکه از یک پازل کمدی است یک پای آن عزتی با همان پرسوناژ ((آینه بغل)) و ((اکسیدان)) و همان لحن و بازی، پای دیگر آن عطاران است با پرسوناژ ثابت مخصوص به خود با حواس پرتی ها و تکه پرانی هایش که به وقت خود بسیار زرنگ و هوشمندانه عمل می کند. درست است که این دو تکرار می شوند اما این یک ضعف نیست، بنظر من تکرار یک پرسوناژ برای یک بازیگر در ژانر کمدی تا جایی که کار میکند قابل قبول است.

اما برگردیم به فیلم و تکمیل این پازل هزارپاره، در ((هزارپا)) تکه هایی از فیلم ((ورود آقایان ممنوع)) داریم مثل کاراکتری که ویشکا آسایش آن را بازی کرده است و اینجا سارا بهرامی در نقش خانم عباسی آن را بدوش می کشد و یا کاراکتر خانم کمالی با بازی نعیمه نظام دوست چیزی شبیه بهاره رهنما در آن فیلم است، البته با این تفاوت که در ((ورود آقایان ممنوع)) بهاره رهنما با آن فیزیک بدنی در نهایت پذیرفته می شود اما اینجا متاسفانه نعیمه نظام دوست فقط و فقط دستمایه تکه پرانی، طنز و تمسخر شده است (مخالف کارکرد مفاهیم انسانیِ چون: همانطور که هستم مرا بپذیرید).

البته شاید در ((هزارپا)) از لحاظ موقعیت زمانی (دهه شصت و شوخی با محدودیت ها ی اجتماعی و سیاسی آن زمان) بیننده به یاد فیلم ((نهنگ عنبر)) بیافتد اما بیش از همه برای من یادآور فیلم ((لیلی با من است)) کمال تبریزی است که کمی به سبک ابوالحسن داوودی و فیلم (( جیب بُرها به بهشت نمی روند)) او رویت می شود.

حال متوجه شدید که با چه فیلم هزار پای هزار تویی طرفیم.

فیلم ((هزارپا)) همانطور که گفتم حسابی می خنداند و این نقطه قوت اثر است. فیلم با تیپ جلو می رود و سعی در روایت داستان فیلمنامه دارد اما فیلمنامه شلخته و پر از حفره و ایراد است به طوری که گاهی کاراکتری وارد می شود، می خنداند و بعد بدون تاثیری در ادامه داستان محو می شود و یا موقعیتی را نشان می دهد و بعد از آن کات می شود و متاسفانه داوودی هیچ توضیحی برای سرنوشت موقعیت قبلی به بیننده نمی دهد، بطور مثال در سکانسی پای مصنوعی رضا عطاران زیر پدال ماشینِ در حالِ حرکت گیر می کند و قاعدتاً باید حادثه ای رخ دهد اما فیلم کات می شود و عطاران را سالم در موقعیت دیگری می بینیم، بدون هیچ توضیحی به بیننده درخصوص سرنوشت موقعیت قبلی، و یا در سکانس پایانی و تقابل سه گروه منافقین، شبه مافیا و پلیس و تیراندازی این سه گروه به سمت هم و در نهایت انفجار ماشین مهران احمدی با بمب، تصویر کات می شود و بیننده از موقعیت بوجود آمده و عکس العمل های مهران احمدی می خندد، اما واقعا سرنوشت این جدال پر زد و خورد چه می شود؟ این برای بیننده سوال است که چه شد؟ چه بر سر این سه گروه آمد؟ اصلا چرا این تقابل تمام شد؟!

متاسفانه در فیلم ((هزارپا)) به لطف تدوین بسیار بد و تعدد لوکیشن های بسته، فیلمنامه نیز هزارپاره شده است، خورده موقعیت های بوجود می آید که صرفاً کمدی است و انصافاً حسابی هم می خنداند، بطور مثال رقص جواد عزتی و رضا عطاران بسیار می خنداند امّا کات می شود و تمام.

افسوس که دو انتقاد و ایراد جدی به فیلم وارد است، یکی استفاده از شوخی های جنسی که در سکانس گروگان گیری سارا بهرامی و رضا عطاران بدون ایجاد موقعیت کمدی، صرفاً با استفاده از کلماتی با معانی دوپهلو به اوج خود می رسد و دیگری عدم تحول در شخصیت های منفی در پایان بندی اثر، تا جایی که سارا بهرامی (البته که شخصیت پردازی این کاراکتر نیز بسیار بد است) بعنوان الگو با آن هدف بزرگ و رفیع در شرط ازدواج خود و انتخاب همسر، به یکباره آرمان های خود را رها کرده و به پذیرش رضا عطاران می رود که کوچکترین تحولی در اصلاح شخصیت آن دیده نمی شود. البته شاید این عدم تحول بدمن داستان، از طرف ابوالحسن داوودی به عنوان کارگردان، کاملا هوشمندانه و با شناخت از تقلیلِ سلیقه مخاطب در این دوره و زمانه است، بطوری که بدمن ها و قاتل ها (شهاب حسینی در سریال شهرزاد) و یا دزد ها و شارلاتان ها (عطاران در همین هزارپا) و یا ولنگارها و دختربازها (هومن سیدی در سریال عاشقانه) برای بیننده به شکل عجیبی الگوهای محبوب سینما و تلویزیون شده اند.

متاسفانه این مصداق بارز جدایی سنت از سینمای ایران است که روزی با آثاری چون ((لیلی با من است)) و تحول شخصیت پرویز پرستویی در آن و یا فیلم ((اجاره نشین ها)) و ((مارمولک))، یک سری الگوهای مناسب انسانی به بیننده می دادند و یا قبل تر با آثار فاخر علی حاتمی و مسعود کیمیایی شاهد یک مرامِ محبوبِ انسانی بودیم.