جستجو در سایت

1397/10/16 00:00

(2004)از توهم تا واقعیت

(2004)از توهم تا واقعیت

"سقوط" محصول کشور آلمان و ساخته الیور هرشبیگل است که واپسین روزهای حکومت رایش سوم را روایت میکند. (خواندن این نقد پیش از تماشای فیلم توصیه نمیشود.)

در آوریل 1945 و در واپسین روزهای جنگ جهانی دوم ارتش سرخ پیروزمندانه به سمت برلین پیشروی میکند. هیتلر در پناهگاه زیرزمینی اش آخرین جلسات خود را با فرماندهان ورماخت(ارتش آلمان) برگزار میکند و درحالیکه از پذیرش سرنوشت محتومش امتناع میکند نیروهای خیالی اش را روی نقشه جابجا میکند. تا آخرین لحظات لاف میزند و به ژنرالهایش فرامینی میدهد که اجرای آن ناممکن است. در این میان هرمان گورینگ فرمانده لوفت وافه(نیروی هوایی) که به دلیل چاقی اش به سادگی قابل تشخیص است به ساعتش نگاه میکند تا در خستگی ناشی از شنیدن اراجیف پیشوا با مخاطب شریک شود! هاینریش هیملر که نیروهای اس اس تحت فرمانش میلیونها نفر را قتل عام کرده اند برلین را ترک میکند تا برای ساخت و پاخت با آمریکاییها از سایرین پیشی بگیرد. اما بهترین شخص برای نشان دادن اوج ابتذال در ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم، هرمان فگلین باجناق هیتلر است که در این اوضاع و احوال مشغول عیاشی شده و  به فرار فکر میکند!

هیتلر شخصیتی دو قطبی دارد: به کودکان علاقه مند است و به آنها محبت میکند اما در جایی دیگر با اعطای مدال به نوجوانان برای نجات خود از آنها سوء استفاده میکند. در حالیکه به سگ خود علاقه دارد کوچکترین ارزشی برای جان انسانها قائل نیست و چنان خود شیفته است که مردم بیدفاع شهر را سپر انسانی خود کرده است. به زنان احترام میگذارد اما به خاطر نسل کشی و کشتار یهودیان به خود میبالد. در جایی لبخند به لب دارد و گاه دیوانه وار فریاد میکشد و همه را به خیانت متهم میکند. اقدامات او کشورش را به ویرانی کشانده و ماکتی که اشپیر برایش طراحی کرده بیشتر توهمات پیشوا را منعکس میکند! در لحظه خداحافظی با اشپیر اشک در چشمانش حلقه میزند تا مخاطب درک کند که هیتلر نیز در نهایت یک انسان است! برونو گانتس هنرپیشه سوئیسی با مهارت این نقش را بازی میکند: پیشوا قامتی خمیده دارد و در حالیکه به دلیل ابتلا به پارکینسون دست چپش میلرزد، کاریزمای خود را به رخ اطرافیانش میکشد! در روزهای پایانی عمرش بیشتر به فکر وجهه خود در تاریخ است و به همین دلیل از ترک برلین سر باز میزند و با اوا براون ازدواج میکند. فیلمساز در بتصویر کشیدن خود کشی او وقت زیادی صرف میکند تا مخاطب را در جریان کامل جزِئیات  قرار دهد.

کارگردان با نمایش لحظات شیدایی و مستی اوا براون و دیگر ساکنین پناهگاه به خوبی توانسته ترس و وحشت عمیق آنها را منعکس کند. تصاویر مربوط به خودکشی ها و اعدام شهروندان و کشتار و ویرانی آنقدر در فیلم تکرار میشود که برای بسیاری از مخاطبین آزار دهنده است. در یک سکانس دکتر شینک که بر خلاف پیشوا تمام تلاش خود را برای نجات جان انسانها میکند با انبوهی از اجساد مواجه میشود که به نحو مشمئز کننده ای روی هم انباشته شده اند و بلافاصله بعد سالخوردگانی نشان داده میشوند که در جبهه جنگ به حال خود رها شده اند. مشاهده پروفسور هاس در حال بریدن اعضای بدن مجروحین با اره عمق فاجعه را نشان میدهد. اما در تکاندهنده ترین صحنه گوبلز به همراه همسرش  شش فرزند خود را با زهر میکشد تا اندیشه نژاد برتر آریایی به نهایت ابتذال خود برسد.

در پایان ترادل یونگ منشی هیتلر که بخشی از فیلمنامه بر اساس اظهارات او نوشته شده است به همراه پیتر، پسر نوجوانی که عضو سازمان جوانان هیتلری بود و خانواده اش توسط نازی ها اعدام شدند موفق به فرار از جنگ میشود  تا کارگردان نشان دهد که بر خلاف تفکر نازی ها، آلمان کماکان به راه خود ادامه میدهد.

با توجه به تخریب و انهدام کامل پناهگاه زیرزمینی هیتلر پس از اشغال برلین توسط روسها، کارگردان برای ساخت این لوکیشن تنها امکان استفاده از اظهارات اشخاص بازمانده را داشته و میتوان گفت که در این باز سازی تا حد زیادی موفق بوده است. اتاق های کوچک و کم نور محصور در دیوارهای بتونی خاکستری که با رنگ یونیفرم نازی ها نیز سازگار است به خوبی فضایی را به مخاطب ارائه میدهد که اضمحلال اندیشه های نازیسم را به تصویر میکشد!

"سقوط" در مجموع اثر متفاوتی را در ژانر  جنگی به نمایش میگذارد که در آن به جای خوراندن پیام فیلم به مخاطب، افق دید وسیعی به او میدهد تا آزادانه قضاوت کند.