جستجو در سایت

1395/05/10 00:00

قهرمانی در شهر!،، به بهانه پخش در سینمای خانگی

قهرمانی در شهر!،، به بهانه پخش در سینمای خانگی

چهارشنبه 19 اردیبهشت اولین ساخته وحید جلیلوند، پیش از اینکه یک ملودرام اجتماعی باشد بیشتر همانند یک مستند داستانی شده است، که هدفش نقد جامعه است. شعار اصلی فیلم نقد انسان، انسانیت و جوانمردی است، اما کدام جوانمردی؟

در روایت اول می بینیم جلال آشتیانی(امیرآقایی) با یک آگهی نامتعارف در نیازمندی های روزنامه، اعلام می کند که قرار است به یک فرد نیازمند سی میلیون اهدا کند، جلال تبدیل می شود به یک قهرمان  که می خواهد مشکلات مردم را با سی میلیون حل کند.

فیلم با چهره های مردم عبوس و غمناک آغاز می شود که اساسا چهره های نیازمندی نیستند و بیشتر به آدم های معتاد و کارتن خواب شبیه هستند، در این میان لیلا( نیکی کریمی) هم یکی از این نیازمندان است، که از قضا به طور اتفاقی عشق قدیمی جلال از آب در می آید؟

در همین روایت اول کلیت فیلم لو می رود ، یازده سال پیش به خاطر فقر مالی و اینکه کسی نبوده به جلال پنج میلیون بدهد، پسرش از بیماری می میرد. حالا او ژست یک قهرمان را به خود گرفته است و می خواهد از میان این همه آدم نیازمند به یک نفر سی میلیون بدهد. بقیه چه می شوند؟

قهرمان باسمه یی ما این همه مردم نیازمند را نادیده می گیرد و به عشق قدیمی اش کمک می کند تا شوهر افلیجش را عمل جراحی کند، جلال قهرمان در قهرمان می شود اول می خواهد به نیازمندان و بعد می خواهد به شوهر لیلا کمک کند تا وانمود کند که مهم نیست به او نرسیده است. هرچند که در واقعیت حس جلال انسان دوستانه است اما احساسی شدن جلال و ماندنش سر دوراهی، که پول را به ستاره(سحر احمدپور) بدهد یا لیلا این شخصیت را الکن کرده است. ستاره هم مستحق گرفتن این پول نیست، در روایت دوم می بینیم که ستاره این پول را برای آزادی شوهرش  از  زندان می خواهد. اما چه شوهری؟ کلیت ازدواجش با مرتضی غلط بوده است حالا چرا باید سی میلیون تومان به او برسد؟ فیلمساز ما در روایت ها قدری کوتاهی کرده است اول از همه اگر کسی می خواهد جوانمردی کند و در اوج ناتوانی مالی پولی را به کسی ببخشد اینقدر ظاهر شیک و سانتی مانتال نباید داشته باشد، این شیک بودن درباره خانه ی جلال هم صدق می کند، دیالوگ هایی که میان جلال و همسرش رد و بدل می شود چیزی را به فیلم اضافه نمی کند. این دیالوگ ها می توانست بین جلال و دوستش هم رد و بدل شود. پس نگاه ما به جلال ، نگاه به یک معلم نیکوکار نیست. تیپ جلال با شخصیت درونی اش هیچ سنخیتی ندارد. او با اینکه این همه آدم محتاج را می بیند بازهم به کسی کمک می کند که عشق قدیمی اش بوده است و همچنین هیچ تحقیقی هم نمی کند که از ماجرای ستاره و مرتضی با خبر شود.

چهارشنبه 19 اردیبهشت با توجه به ریتم مناسب که البته گاهی هم کُند می شود بیشتر به اصل درام پرداخته است و نگاهش از شخصیت و بحران های پیش رو دور شده است. البته که بحران ها هم زیاد مهم نیستند، لیلا اگر شوهر افلیجش را عمل کند به استناد دیالوگ خودش احتمالا هشتاد درصد عملش جواب می دهد یا در مورد ستاره اینکه اگر زمان بگذرد شاید پسر عمه رضایت بدهد تا مرتضی آزاد شود.... به هر شکل هیچ بحران و فاجعه ی عجیبی در سر راه این دو زن نیست، فیلم به شدت می خواهد فمنیسم نباشد اما هست. ستاره و لیلا زنان یک جامعه اند که با چنگ و دندان می خواهند زندگی شان را نجات بدهند اما جلیلوند در روایت های اول و دوم باید فاجعه و بحران های فشرده تری را جلوی پایشان می گذاشت که برای مخاطب باور پذیر باشد. اما جلیلوند کلیت فیلم را بر بی عدالتی در یک جامعه بنا کرده است، جلال وقتی آن همه جمعیت محتاج را می بیند چگونه می تواند سی میلیون را به عشق قدیمی اش تقدیم کند، حالا که پول را تقسیم به دو کرده است تا آخرین لحظه منتظر لیلا می ماند تا نصف پول را به او بدهد، آیا این بی عدالتی نیست؟ جلال به عنوان یک شهروند فداکار، جوانمردی اش زیر سوال می رود.   

چهارشنبه 19 اردیبهشت، برای یک فیلمساز اولی فیلم قابل قبولی است. یک فیلم دغدغه مند که جایگاه مشخصی دارد زیاد از حد شعار نمی دهد،  قاب ها و میزان سن ها با خلاقیت بیش از حدی کارگردانی شده است و اپیزودیک بودن فیلم از نکات مهم چهارشنبه 19 اردیبهشت است. موسیقی متن مهم ترین عامل برای این گونه فیلم هاست اما موسیقی متن در فیلم چهارشنبه 19 اردیبهشت شنیده نمی شود زیرا که اینقدر با تصویر سینک شده است که تاثیرش را روی مخاطب می گذارد.