درمانگر مینی سریالی با الگوی میوه ممنوعه
* درمانگر یک مینی سریال بی نقص است، من را به یاد فیلم 12 مرد خشمگین اثر سیدنی لومت انداخت، فیلمی که توانسته بود در فضای بسته ثابت صرفا با رقص دیالوگ و بازی عالی نقش آفرینانش مخاطب را پا به پای خود همراه کند، هر قسمت این مینی سریال بین هفت تا ده دقیقه است، که جمعا چیزی حدود چهل دقیقه می شود، اما توانسته به تمام اصول به بهترین نحو ممکن پایبند باشد.
نویسنده: لقمان مداین Loghman Madayen
* سی ثانیه ابتدایی فیلم خوب است، نه آنقدر هیجان انگیز است که مخاطب را میخکوب کند و نه آنقدر سرد است که در ذوق بیننده بزند و مهمترین ایرادش این است که تا اواسط قسمت پنجم متوجه نمی شویم زنی که در ابتدای فیلم کاشته شده چه کسی است، شاید گفته شود در آخر قسمت دوم یک داشت برایش لحاظ شده اما باید بپذیریم که قابل تشخیص نیست مگر اینکه در سکانس ابتدایی از آن عکس چهار نفره استفاده می شد تا عنصر ارتباطی متصل داشته باشد.
* فیلم فاقد پیرنگ فرعی یا خرده پیرنگ است، همه چیز سرراست پیش می رود، پیرنگ اصلی فیلم ماجرای دکتر روان پزشکی است که ناخواسته درگیر یک پرونده جنایی می شود، زمانی که پی می برد در چه بازی ای قرار گرفته سعی می کند ورق را به سود خود بازگرداند و ابتکار عمل را در دست گیرد.
* هنر کارگردان را در دکوپاژ به نظاره می نشینیم، او به دوربین مسلط است، می داند در هر سکانس چه نماهایی را می خواهد بگیرد، کادر بندی هایش دقیق است، مخاطب را درگیر می کند و با قواعد رنگ و نور پردازی آشناست.
خواندم از هنر استوری برد استفاده شده که کاملا در زوایای دوربین، ترکیببندی، حرکت شخصیتها، برشها، ژستها، حالات چهره مشهود هست و درخشان.
* قهرمان فیلم اتابک مسعودی است چراکه توانست موانع را کنار زده و به هویت اصلی باران کیانفر پی ببرد، و ارتباط یک رابطه نامشروع و پنهانی را با قتلی نابهنگام کشف کند.
* ضدقهرمان باران کیان فر است که قصد داشت با مریض جلوه دادن خود و خائن نشان دادن همسرش زمینه یک قتل بدون مجازات را فراهم کند و با استفاده ابزاری از روان پزشک خود گناه خود را توجیه کند.
* فیلم دارای تعلیق های خوبی است، مخاطب گمانش را هم نمی کند با چه چیزی روبروست، هرچند بخشی از آن بخاطر زمان کوتاه فیلم است که جلوی فکر کردن بیننده را می گیرد، اما کاشت های خوبی برایش نهادینه شده است، آنجا که تمام ظن ها به سمت شوهر باران است که چه زمان همسرش را می کشد یا وقتی که بیمار سردرگم می ماند بیمار اولی که در دفتر دکتر بود کیست، یا آن زمان که دکتر مسعودی باران را در تیمارستان می بیند و پرده از ماجرای قتل بر می دارد و جلوه دیگری از شخصیت خودش را به رخ می کشد.
* نقطه قوت این مینی سریال باز نشدن گره ها به دستان نویسنده است، کاراکتر تلاش می کند تا گره های افتاده در فیلم را یکی یکی باز کند.
* موسیقی فیلم روح بخش است، در تیتراژ ما را با سبک فیلم آگاه می کند و در خلال فیلم همگام با صحنه نواخته می شود و نبض مخاطب را به دست میگیرد.
* میزانسن مطابق با متن فیلم و چشم نواز است، یک کار خوب و حرفه ای، که خود بیانگر احوال حاکم بر ماجراست، طراحی صحنه در ترکیب رنگ و نوع چیدمان داخل خانه و دفتر دقیق است، انتخاب لباس ها به خوبی انجام شده و هر کدام می تواند دارای روان شناسی رنگ ها باشد.
* عطف اول فیلم در قسمت دوم اتفاق می افتد، زمانی که دکتر مسعودی کتاب ارتباط با ارواح را به همراه عکس چهارنفره در خانه باران پیدا می کند. همانجا به وجود یک رابطه احساسی ممنوعه پی می برد و به باران مشکوک می شود.
در پایان همین سکانس نسبت به مساله مالی هم آگاه می شود.
* اوج فیلم در آخر قسمت چهارم اتفاق می افتد، زمانی که دکتر مسعودی پس از خروج اش از منزل باران شنود نصب شده در منزل او را روشن می کند و به حقیقت پی می برد.
* عطف دوم فیلم در آسایشگاه رخ می دهد وقتی که دکتر مسعودی به ملاقات باران می رود و با معکوس کردن نقش خود بر ابعاد تاریک زندگی او نور می اندازد و سپس با در خواست نیمی از آن پول و دو راهی ای که ترسیم می کند وی را کیش و مات می سازد.
* عنصر ارتباطی فیلم عکس چهارنفره و کتاب ارتباط با ارواح است، کتابی که دکتر مسعودی را به کشف سناریو باران کیانفر می رساند، و عکس چهارنفره ای که ارتباط او را با کیس دیگرش تایید می کند.
* شخصیت پردازی های قهرمان و ضد قهرمان از مدل تعیین کننده ادیپی زیگموند فروید بهره مند است، شاهد قهرمانی هستیم که در ابتدا به عنوان یک حامی و مراقب ظاهر می شود ولی ناگهان نقش او معکوس شده و به چهره ای تهدیدگر بدل می گردد.
او که شخصیتی دلسوز و مهربان داشت حالا به چهره ای ترسناک تبدیل گشته و انتظارات تماشاگر را به چالش می کشد و این حس را تکامل می بخشد که بالاخره قربانی به تله افتاده و جایی را برای فرار ندارد.
سیگار کشیدن قهرمان، شخصیتی دارای تعارض و نقص را به تصویر می کشد، که نشان دهنده سرشت بدجنس اوست.
باران کیانفر در نقش ضدقهرمان اما در عقده ادیپی خود به میوه ممنوعه یا به تعبیر رایج زنای محصنه روی آورده است، او معشوق دوست نزدیک شوهرش است، و این خود بیانگر نقطه قوت فیلم است، یک کشمکش قوی، زیرا به سراغ عواطف بنیادی رفته و آنها را به بازی می گیرد، شخصیت به کسی میل دارد که به لحاظ اخلاقی و اجتماعی تابو است، به علاوه حالا مجبور است با همسر معشوق خود نیز که در سکانس ابتدایی نمایی از وی می بینیم رقابت کند.
پیرنگی که در این فیلم دست رویش گذاشته شده بسیار دشوار است و حل و فصل آن به مراتب سخت تر، چون بینندگان از یک سو دوست دارند با مضمون میوه ممنوع همدلی کنند و از سوی دیگر به قداست ازدواج نیز احترام می گذارند، و نویسنده اثر هوشمندی به خرج داده که با پایان بندی خوبش در آخر مانع، جلوی یک ضربه عاطفی را گرفته است.
* در مبحث رنگ شناسی دکتر مسعودی سبز آووکادو به تن دارد که بیانگر روحیه ای است که تمایل دارد بر دیگران تاثیر گذار باشد و در برابر موانع و مخالفت ها راه و رسم خودش را داراست.
و باران کیانفر که سبز زیتونی سیر به سر دارد، فردی است که می خواهد حرفش را به کرسی بنشاند و تشخیص خودش را به عنوان امری قطعی و غیر قابل تغییر معرفی کند، همان چیزی که در فیلم می بینیم او در کشمکش با دکترش به تندی سعی دارد حرفش را جا اندازد و مدام دلیل تراشی می کند تا سخنش باور پذیر باشد.
کاراکتر نگین را یکبار در ابتدا و سپس در انتها می بینیم، روسری و مانتو مشکی دارد که به دیواری سبز تکیه داده است، ترکیب رنگ مشکی در ابتدا و سبز در جایگاه دوم بیانگر فشار و استرس قابل توجه و تلاش بی وقفه ای است که او با انجامش سعی در تغییر وضعیت و نجات زندگی اش دارد، اما قدرت کافی و توانایی لازم برای رسیدن به آن ندارد، که ما در ابتدای فیلم هم می بینیم برای خروج از این وضعیت دست به دامان دکتر مسعودی می شود.
رنگ زرد را بر صورت دکتر مسعودی می بینیم، که سخن از تضادهای کوچک و بزرگی دارد که در ذهن او می گذرد، و خبر از کشف چیزهای بزرگ می دهد، که بیانگر دلیل سکوت او تا انتهای فیلم است.
رنگ قهوه ای را بر دیوار ساختمان طبابت دکتر مسعودی می بینیم وقتی رنگ قهوه ای برای مکان های ابتدایی انتخاب می شود خبر از جایی می دهد که در آن ناراحتی های جسمانی و بیماری وجود دارد، و لازم است برای رهایی از اختلالات جسمانی بهبودی صورت گیرد.
و زمانی که این رنگ را بر دیوار درون خانه باران کیانفر می بینیم نشانگر وضعیت احساسی اوست که به طور جدی تحت تاثیر قرار دارد و لازم می داند شرایطی را فراهم کند تا بتواند از آن گرفتاری نجات پیدا کند.
* بازی ها همه عالی است، هر کدام توانستند آنچه که برایشان ترسیم شده بود را به تصویر کشند، مخصوصا نقش اصلی های فیلم که بانیپال شوموندر نقش یک روان پزشک کاربلد با شمه های یک کاراگاه جدی را به تصویر می کشد که انتخابی کاملا درست بوده و در مقابل شاهد بازی بی نظیر و زیبای سارا بهرامی هستیم که به خوبی حس همذات پنداری را در مخاطب احیا می کند و با نقش آفرینی ماهرانه خود بیننده را وادار به پذیرش حرف هایش می کند.
تن صدا، میمیک صورت، قد و حرکت بدن، تیپ شخصیتی، ابتکار در اعمال پیچیده، درک کردن کاراکتر و تمام ارکان دیگر بازیگری در آنها موج می زند و قوت فیلم محسوب می شود.
* دیالوگ پای استحکام بخش این مینی سریال است، تمام کشش و قوت را در خود جای داده، کوتاه و مختصر، ساده و سبک، فاقد درز اطلاعات، مرتبط و کشمکش برانگیز که عملا بیشتر بار فیلمنامه را تنهایی به دوش می کشد.