فریب دهنده
مانکن به واقع یک غرب گرایی هیجان زده است . یک اثر ظاهری که تنها آینه ای مخدوش از جامعه ی دچار عقده به نمایش می گذارد . روابط در مانکن به تعلیق جسمی – اقتصادی بستگی دارند و داستان به استناد وقایع قابل پیش بینی پیگیری می شود .
*ایدئولوژی سخیف
اسنوبی واژه ای است که مارسل پروست در شاهکار ادبی خود «در جست و جوی زمان از دست رفته» نسبت به شخصیت هایی به کار می برد که در باتلاق ثروت و تازه به دوران رسیدگی دست و پا می زنند . این واژه را باید به شخصیت های محکوم به فنای بابک کایدان (نویسنده سریال) نسبت داد چرا که نمی توان معرفت را در رفتار عاشق و معشوق داستان دید . حسین سهیلی زاده نسبت به آثار پیشین خود : فاصله ها – دلنوازان – ترانه مادری و ... نه تنها گامی به جلو برنداشته است بلکه با انتخاب چهره هایی متظاهر (به لحاظ بصری) سعی در جذب مخاطب به هر شکلی داشته است . لیندا کیانی ، شبنم قلی خانی، امیر حسین آرمان بازیگرانی هستند که پیش از کنش و واکنش رئالیستی ، مخاطب را نسبت به ظاهر خود فریب می دهند و چنین المانی ابدا کاربرد هنری در یک اثر رسانه ای – خانگی نخواهد داشت . چنین ایدئولوژی را می توان با سریال های ترک و بعضا آمریکای جنوبی مقایسه کرد که تنها هدف ، سرگرمی به وسیله جاذبه ظاهر است .
*اگر باران ببارد
بیان ضعیف عشق در این اثر فاجعه ای است غیر قابل بخشش . عشق پیش از این به بهترین شکل های ممکن توسط نویسندگان و مولفان سینما – ادبیات روایت شده است . پسر ، تن به فروش خود برای حفظ خانواده و خود می دهد و دختر با پدری ضعیف و وابسته به مواد مخدر زندگی می کند که این مواضع هیچ جای تعجب و جذابیت برای مخاطب ندارد تنها عنصری که مخاطب هنر گریز جامعه ما را جذب این سریال می کند لباسی است که بازیگران به عنوان مانکن در نقش ویترین اثر پوشیده اند . به همین خاطر فرمول اشتباهی که مولف در این اثر پیش گرفته است به زودی با شکست مواجه خواهد شد . چه اصراری برای نشان دادن تفاوت های جامعه غنی و فقیر از نظر ثروت است آن هم با به تصویر کشیدن تارموهایی متوسل به کلاه گیس بیرون زده اند . آیا یک جامعه اسنوبی هیچ نشانه دیگری ندارد . غباری از فرهنگ گسیختگی بر تن مانکن های ایرانی نشسته است که امیدوارم با بارانی سیل آسا پاک شود .
*درک یک جامعه مدنی
حسین سهیلی زاده که پیش از این ثابت کرده بود هدف از ساخت یک اثر نقش رسانه ای آن است و تاثیرگذاری بر جامعه خوابی تعبیر ناشدنی است که از آثار وی انتظار می رود ، این بار سطح عملکرد خود در کارگردانی را نیز کاهش داده است . زرق و برق های جامعه قدرتمند از نظر ثروت با تصویرهایی که از زندگی همتا (بیاتی) نشان داده می شود کمترین تناقض سطح اجتماعی را ایجاد نمی کنند . نه پوشش کاوه (آرمان) نه رفتار کتایون(زارعی) و نه شکل زیستن بهرام ( فررزین) تناقض موجود در اختلاف طبقاتی را به نمایش نمی کشد . از طرفی افسون (قلی خانی) به بدترین شکل ممکن نسبت به نقش خود در مریم مقدس پشت کرده است . بازیگر ابدا اجازه ندارد چهره های متفاوت را به قیمت دگردیسی جامعه و ایفای نقش تخریب کند . همین کنش را مریلا زارعی با ایفای نقش کتایون داشته است . به عنوان مثال دنیل دی لوئیز بازیگری که عمیقا معتقدم نقش را بیش از مولف درک می کرد هرگز چهره پیشین خود را با ایفای نقش جدید از بین نبرد . اما به وفور می بینیم که بازیگران در این اثر اندک چهره به یاد ماندنی خود در ذهن جامعه را حذف می کنند . بازیگری که جامعه خود را درک نکند جامعه نیز با اثر و شخص بازیگر ارتباطی برقرار نخواهد کرد .
*تنزل هنر
به نظر می رسد با گذشت زمان هنر از اهمیت و تاثیر گذاری کمتری برخوردار می شود . نه به خاطر مخاطب و جامعه ، به خاطر انسان هایی که خود را از مخاطب و جامعه جدا می دانند . اولین درکی که بر هر هنرمندی واجب است ارزشیابی موضعی است که وی نسبت به جامعه می گیرد . در واقع کارگردان با ارائه تصویر جامعه خود میزان درک و تفسیر خود از موضوع را بیان می کند . هیچ کدام از آثار سهیلی زاده مسئله ای مطرح نمی کنند که راه حلی ارائه دهند . تنها آینه ای شکننده در دست دارند که در بازتاب نمای بیرونی و درونی ناتوان هستند . نقطه ضعف بزرگ سریال مانکن در شکل گیری و هدف سریال است . سریالی که تا به اینجا سه قسمت آن عرضه شده و مخاطب تکرار روند سریال سازی رسانه ای سهیلی زاده را این بار در قالب شبکه نمایش خانگی می بیند . آدمهایی که گذشته مشترکی دارند و در آینده تقاص و انتقام آن را می گیرند . در نهایت مانکن یک سریال فریب دهنده به لحاظ بصری و مفهومی است که مخاطب را نسبت به وضعیت جامعه و وظیفه هنری خود دور می زند .
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی