جستجو در سایت

1399/05/07 07:48

آخرین نفس های سینمای ایران

آخرین نفس های سینمای ایران
فریدون جیرانی آشکارا از سریال هایی مثل دل ساخته منوچهر هادی و همگناه و مطرب ساخته مصطفی کیایی دفاع می کند .‌فیلم هایی که الگوهایشان از سینمای هند و ترکیه می آیند و این جا ایرانیزه شده و با هدف تخدیر ذهن تماشاگر ،پخش گسترده می شوند ...



به نام 


امروزه سینما در پهنه زندگی بشری حکمرانی می کند و اگر  سینما را از این پهنه حذف کنند ، تمدن بشر فرو می ریزد . منظور ما از سینما ، سالن های تاریک با پرده و تعدادی صندلی نیست بلکه امروزه سینما فرزندان ریز و درشتی دارد که همان کاری را می کنند که آن سالن ها روزی روزگاری و هم اکنون می کرده و می کنند ؛ یعنی ارتباط و القاگری با انسان های دیگر . آن پزشکی که از راه دور با کمک یک‌ تبلت جیبی به درون قلب فردی بیمار در آن سوی دنیا می رود و از راه دور ، دوباره تپش قلب بیمار را با ریتم‌ زندگی همساز و هماهنگ می کند در واقع همان کاری را می کند که سینماگر، با روح و ذهن خسته مخاطبی که صدای افکارش مدتهاست موسیقی خوبی نشنیده است . بنابراین سینما و سینماگر کارشان درمانگری و جادو است .سینما یک ویژگی بزرگ دارد که هیچ هنری آن را ندارد . سینما پدیده ای است بسیار آسان به تفسیر و قابل درک و فهم برای همه . اگر فردی سواد خواندن نداشته باشد یک رمان را اصلا نمی تواند بخواند چه برسد به درک و فهم آن رمان و خارج از حیطه ادبیات و هنر هم، بطور کلی در ارتباطات میان انسانها از طریق زبان و کلام همواره دشواری هایی در درک و فهم و در نتیجه ارتباط وجود داشته و دارد . اما سینما آسان به تفسیر است و این ویژگی بزرگ می تواند تبدیل به یک معضل بزرگ شود .‌اگر خوراکی که به عنوان سینما به خورد ذهن مخاطب داده می شود فاسد و پلاسیده و سطحی و بدون ذوق و سلیقه باشد ، ذهن مخاطب هم به سرعت همان داده ها را تفسیر می کند . حالا فرض کنید که در شرایط موجود ، فرزندان نابالغ سینما مثل فضای مجازی ،شیطنت وار همچون همه کودکان اهل بازی و شیطنت ، مدام خوراک آسان پسند و آسان گیر به اذهان مخاطب وارد کنند که می کنند آنوقت چه اتفاقی می افتد ؟ و بدتر از آن تصور اینکه همان سلایق سطحی را تولید کنندگان مجازی وارد سالن های سینمایی کنند.سالن هایی که مخاطبان شان با مخاطبان فضای مجازی متفاوتند و سینما برایشان همچون معبد و پناهگاه و فضایی برای رشد و نمو اندیشه است ، به چه نتیجه ای منجر و منتج خواهد شد ؟


واقعیت این است که سینمای ایران همواره دچار بحران بوده است . سینمای ایران ، سینمایی پر از تناقض است . از یک سو بانی سبک یا ژانری جهانی نبوده است و از سوی دیگر خدا می داند چه تعداد جوایز جهانی کسب کرده است ! سینمای ایران هم مثل بسیاری از حوزه های دیگر از جمله ورزش از گزند این ویژگی منفی ما ایرانیان در امان نمانده که همکاری و هم تیمی و کار گروهی انگار ناشدنی است . این عدم همکاری و همفکری باعث شده که سینمای ایران نتواند سبک و ژانری تولید کند که جهان ، آن را الگوی خود قرار دهد . هر سینماگری برای خودش به شکل فردی کار کرده و می کند و اگر افتخاری برای ما کسب شده همه به شکل فردی بوده و نه گروهی . بنابراین ما ابداع کننده مکتبی نبوده ایم اما تولیدات به اصطلاح مقطعی یا سیکل داشته ایم که این مورد هم در عالم سینما چیز مهمی نیست . به عنوان مثال در یک سیکل زمانی در دهه هفتاد ناگهان فیلم های به اصطلاح دختر و پسری رایج می شود و سریع پایان می یابد. در یک سیکل زمانی دیگر در دهه هشتاد و به تاسی و نگاه کپی کارانه از روی دست اصغر فرهادی فیلم هایی ساخته شدند درباره محقق بودن همزمان کاراکترهای داستان. اینها و موارد دیگر باعث نمی شوند که سینمای ایران ،صاحب الگوها یا مکاتبی شود که دیگران به آن نظری افکنند .‌ چنین فضایی که در آن کار گروهی و فکری شکل نمی گیرد سبب می شود که هر کس با اندک دانشی به آن ورود کند. چون جای دیگری را هم تنگ نمی کنند و هر کس هم دارد ساز خودش را می زند و در نتیجه ای رقابتی هم شکل نمی گیرد که سبب نگرانی شخص یا اشخاصی شوند . 


این اتفاقات در شرایط حال حاضر هم چون ادوار گذشته همچنان وجود دارند و خروجی اش تنها و تنها بر سطحی شدن سینما و اندیشه می افزاید . سینمایی که همانطور که گفته شد آسان به تفسیر است . این ها در شرایطی است که بزرگان این سینما و تاثیرگذاران بر افکار عمومی هم متاسفانه دچار تغییرات اساسی شده اند و به جای اینکه مانع و سدی در برابر جریان این رودخانه شوند ،خود بطور موازی در حال گسترش فضای مسموم این رودخانه اند . بگذارید مصداقی این بحث را ادامه دهیم .در برنامه اینترنتی کافه آپارات ،فریدون جیرانی برنامه هایی می سازد در ستایش سینمای عوامانه و حتی موسیقی و ترانه های عوامانه ،آنهم تنها به این دلیل که این تفکر نازل خریدار پیدا کرده ، ساعت های زیادی از برنامه را اختصاص به گپ و گفت با عوامل سازنده آنها می کند .کدام ماست فروش را دیده اید که بگوید ماست من ترش است ؟! وقتی عوامل و سازندگان در یک برنامه رسمی دعوت می شوند شروع به دفاع از کارشان‌می کنند و بیننده چنین برنامه های به اصطلاح خودشان تحلیلی ، دچار فریب یا تردید می شود. برنامه فریدون جیرانی آشکارا از سریال هایی مثل دل ساخته منوچهر هادی و همگناه و مطرب ساخته مصطفی کیایی دفاع می کند .‌فیلم هایی که الگوهایشان از سینمای هند و ترکیه می آیند و این جا ایرانیزه شده و با هدف تخدیر ذهن تماشاگر ،پخش گسترده می شوند . به عنوان مثال آیا سریال همگناه که داستان یک عمارت بزرگ و آدم ها و رابطه های عجیب و غریب آنها با یکدیگر را دستمایه قرار داده، فرقی با کاخ ها و اندرونی ها و حرمسراهای سریال های ترکی دارد؟ ویا سریال دل و داستانش چه تفاوتی با فیلم ها و سریال های هندی دارد ؟ در برنامه ای دیگر به نام ام شو که مجید صالحی به قول خودش با انگیزه دوران خانه نشینی ناشی از کرونا ساخته ،شاهدیم که برنامه های یک دقیقه ای به اسم سریال از یکی ازافراد کم‌استعداد بنام ایرج ملکی که به واسطه فضای مجازی و اشتباه ما مردم به شهرت رسیده را پخش می کند  و با آب و تاب از آن حرف می زند و یا در همین برنامه در کمال تعجب جناب اکبر عبدی دعوت می شوند و هنگام صحبت از کارنامه کاری شان هیچ تفاوتی بین  به عنوان مثال مرحوم علی حاتمی و مسعود ده نمکی قائل نیستند . در واقع ما شاهد جریانی هستیم که سعی در یکسان سازی و یکدست کردن و نازل کردن سینما را دارد و این صدای زنگ خطر بزرگی است که در نهایت با صادر شدن مجوز ساخت برای یکی از دیگر از به اصطلاح شاخ های اینستاکرام در این روزها به گوش می رسد . 


فراموش نکنیم که یکی دو دهه پیش در همین کشور و در همین سینمایی که همواره با بحران درآمیخته ،خانواده ها بطور دسته جمعی سینما می رفتند و فیلم های خوب و هنری مثل ناصرالدین شاه آکتور سینما و هنرپیشه و گبه و مصائب شیرین و مسافران و  روبان قرمز  و بادکنک سفید و غیره را نه یکبار که چند بار در سالن ها می دیدند . حال در شرایطی قرار گرفته ایم که همان خانواده ها این بار نه در سالن بلکه در خانه و جدا از هم فیلم ها و سریال هایی همچون دل و خواب زده می بینند و مابقی اوقات را هم‌به دیدن شاهکارهای زشت و بی سلیقه شاخ های اینستاگرام ! به همه این ها اضافه کنیم از ذوق و قریحه دور شدن فیلمسازان صاحب نامی  هم چون بهمن فرمان آرا و کیومرث پوراحمد و دیگران که روزی روزگاری فیلم هایی می ساختند که توان کشاندن همان خانواده ها را به سینما  داشتند و امروزه فیلم هایی می سازند که گاه از ابتدایی ترین اصول فیلمسازی و کارگردانی هم بری هستند . همه این موارد نشان می دهد که سینمای ایران یکی از بحرانی ترین زمانش را سپری می کند . بحرانی که اگر ادامه پیدا کند قطعا به نابودی این سینما خواهد انجامید .