یاد استاد ؛ علی نصیریان و میوه ممنوعه

مگر ممكن است اين همه حُسنِ بازيگري و تناسب اجرا را ببيني و خاموش باشي و كلامي به تحسين و تمجيد ننويسي ؟! او علي نصيريان است ؛ يكي از قله هاي بازيگري در تاريخ هنر ايران زمين. اين شب ها كه بازپخش « ميوه ممنوعه » را به تماشا مي نشينم ، قدر و قيمت اين بازيگر كهنه كار ، ديگر بار به طرز عجيبي برايم جلوه گر شده. پس بهتر است چند نقشي را كه استاد به آن ها زندگي بخشيده ، مرور كنيم.
چند سريال را مي توان نام برد كه مخاطب عام و خاص ، همه ي اجزاي آن را حفظ باشد ؟! يعني هم كارگردانش را بشناسد ، هم هنرنمايي بازيگرانش نوستالژيك باشد ، هم ديالوگ هايش را پس از سال ها زمزمه كند و گاه و بيگاه بشنود ، هم تيتراژش را از بر باشد و هم به داستان پر افت و خيزش ارجاع دهد ؟! چند سريال محدود و قطعاً « ميوه ممنوعه » يكي از آن هاست. مثلث طلايي « نويسنده - كارگردان - بازيگر » اثري ناب و جاودانه خلق كرده كه پس از سيزده سال و چند پخش مجدد ، احتمالاً بيننده ي بيشتر و پيگيرتري از خيل سريال هاي تازه توليد دارد.
متن پر كشش عليرضا كاظمي پور ، گفتگونويسي هاي شورانگيز عليرضا نادري و چربدستي حسن آقا فتحي در كارگرداني سبب مي شود كه با بازي هاي درخشان و ماندگار در سريال « ميوه ممنوعه » طرف باشيم. از پير و شيخ صنعان اين مجموعه كه علي نصيريان باشد تا امير جعفري و هانيه توسلي و حتي گوهر خيرانديش و طناز طباطبايي كه به درستي در جاي خود نشسته و در خدمت مجموعه قرار گرفته اند ؛ اما نخ تسبيح اين گروه كه باعث اتصال و ارتباط شده ، علي نصيريان در نقش حاج يونس فتوحي است.
حاج يونس در طي سريال چند چهره ي متفاوت دارد كه استاد با ظرافت هاي خاص اجرايش ، آن ها را باورپذير كرده و به يك « وحدت در عين كثرت » رسانده. زماني كه به مسجد مي رود ، زاهدي خودشيفته است كه اسير نام و آوازه شده. وقتي كه به شركت مي آيد ، حاجي بازاري كاربلدي است كه به اصول تجارت آشناست. هنگامي كه پدر پرشكوه و جلال خانواده است ، اقتداري همه گير و فرزندشكن دارد. و اما زماني كه عنان دل از كف مي دهد و به هيبت شيدايي دلباخته درمي آيد ، بالاترين سطح بازي استاد را مي بينيم ؛ او شيخ صنعان وار ، سنگ عشق به شيشه ي آبرو مي زند و آرزوي وصال با دختري كه دل و دينش را به يغما برده ، در سر مي پروراند. يكباره تمام بت هاي قبلي شكسته مي شود و حاج يونس را مستاصل در برابر عشوه هاي عشق مي بينيم. استاد به نگاه ، به سكوت ، به سخن و به فرياد اين درماندگي و عجز را به نمايش مي گذارد و تضاد او با تبختر سابق فتوحي ديدني مي شود.
حالا كه به بازي استاد اشاره مي كنيم ، نبايد « سكانس هاي ماندگار » را از خاطر برد. چند صحنه ي « ميوه ممنوعه » هيچ گاه از خاطر منِ مخاطب پاك نخواهد شد ؛ صحنه ي تقابل حاج فتوحي با فرزندانش - خصوصاً جلال- در منزل ، پس از آنكه داستان عشقش افشا مي شود و آن ديالوگ هاي فراموش نشدني : « تو لندهور بي رگ واسه من شدي خيرخواه و مصلح ؟! دلال كنجي! شدي واسه من منجي ؟! » . صحنه ي اولين اظهار عشق به هستي در كارخانه و درگيري اش با فرزاد. صحنه ي مطرح كردن طلاق با قدسي و چند سكانس درخشان ديگر.
در همين ايام سريال ديگري از استاد پخش مي شود به نام « برادر جان ». فيلمي پر از اغراق و باورناپذير كه حتي گاهي كاريكاتوري و خنده دار مي شود. ديالوگ هاي ثقيل و بي هويت سعيد نعمت الله اضافه شده به بازي هاي غلوآميز سجاد افشاريان(=آراز) و كامران تفتي(=حنيف) و ديگران. حسام منظور بازي مناسب تري دارد. اما علي نصيريان(=كريم بوستان) حتي در اين نمايش نه چندان دل پذير ، حضوري عالي و بهنجار دارد و چند گام از همه جلوتر است. كريم بوستان اين جا هم درمانده است ؛ اما ببينيد چقدر تفاوت دارد درماندگي هاي كريم با يونس ! اين جا ديگر از جوشش ها و فريادهاي عصبي يونس خبري نيست ؛ بلكه با صدايي خسته و بياني رنجور و نگاه هايي غمبار طرفيم كه حس همدردي مخاطب را برمي انگيزد.
خوب است اين جا به اين نكته هم اشاره كنيم. فضاي گفتگونويسي « ميوه ممنوعه » و « برادر جان » تا حدي شبيه هم است ؛ اما چرا اين مي شود و آن نه ؟! تفاوت در « شناسنامه دار بودن ديالوگ ها » است. در فيلم حسن فتحي با ديالوگ هايي شاعرانه و پر كنايه و استعاره و تشبيه طرفيم كه فقط از زبان حاج يونس و تا حدودي جلال شنيده مي شود كه بازاري اند و بيشتر با مردم سر و كار دارند ؛ اما هستي و فرزاد و دختران فتوحي و مصطفي و ... به زبان عادي و روزمره سخن مي گويند ؛ يعني هر كس متناسب با مختصات شخصيتش ؛ اين مي شود شناسنامه دار بودن ديالوگ. حالا بسنجيد با فيلم « برادر جان » كه صغير و كبير شخصيت ها جملاتي دهن پركُن و پر زرق و برق رديف مي كنند كه از شدت تاكيد و تكرار ، تازگي و طراوتشان را از دست مي دهند. آيا واقعاً ادبيات پيرمردي مثل كريم بوستان با جواني در سن و سال آراز ، بايد يكي باشد ؟! خاستگاه و مرام و مسلك اين همه شخصيت يكي است كه واژگان زبانشان هم يكي باشد ؟!
نكته ي آخر هم علي نصيريان و فيلم « شهرزاد ». نگارنده در قسمت هاي ابتدايي فصل 1 شهرزاد ، يادداشتي نوشت با عنوان « شايد وقتي ديگر » كه در همين سايت موجود است و براي تحليل اين فيلم مي توان به نوشته ي مذكور مراجعه كرد. اما خيلي كوتاه بگويم كه آن جا هم از همه جلوتر علي نصيريان است در نقش بزرگ آقا. بزرگ خانداني با قدرت بي مثال و نفوذي فراگير كه هيچ كس را ياراي مخالفت با امر او نيست. باز هم اين جا دقت كنيد به صدا و نگاه و بيان نصيريان كه هويتي خاص به نقش بخشيده. اگر « شهرزاد » 1 پرمخاطب شد و تا حدودي تماشايي ، نقش استاد غيرقابل انكار است.
همچنان در اوج پرواز مي كني استاد! همچنان باش و دلبري كن از چشم و دل بينندگان. دوران شما هيچ گاه تمام نمي شود. سربلند باشي و سلامت.
به رغم مدعياني كه منع عشق كنند
جمال چهره ي تو حجّت موجّه ماست