راز سر به مهر

«عصر جمعه» فیلمی جسورانه برای یک کارگردان فیلماولی به حساب میآید؛ فیلمی که به دلیل موضوع حساسش قریب به 15 سال رنگ پرده را به خود ندید.
«عصر جمعه» فیلمیست با کمترین مولفههای روایی که تلاش اضافهای هم برای شاخ و برگ بخشیدن به مسیر اصلی داستانش نمیکند و بهاندازه و بهجا جلو میرود. ابتدا زندگی روزمرهی سوگند (رویا نونهالی) را با پسرش امید (مهرداد صدیقیان) میبینیم و به موازاتش، شاهد جستجوهای بنفشه (هانیه توسلی) هستیم برای یافتن نشانی از سوگند، خواهر گمشدهاش. این روایت موازی و مرحله بندیشده به کمک فیلمنامهی ساده اما شستهرفتهاش در نقطهی دیدار دو خواهر یک بار به پایان میرسد و پس از طرد شدن بنفشه از سوی سوگند مجدداً ادامه مییابد تا دو خواهر درنهایت با هم به صلح برسند. با اینکه فیلمنامه چندان پرملاط نیست و شاخ و برگ اضافهای ندارد اما در عین حال در هیچ مرحلهای افت نمیکند و تناسب رویدادهایش با ضرباهنگی نسبتاً قابل قبول حفظ میشود. شاید درام مدام مخاطب را منتظر واقعهای غافلگیرکننده نگه دارد و به عبارتی مسئله اصلیاش را کمی دیر طرح کند اما در عوض حجم حوادث و واقعه ها از سطح روایت بیرون نمیزند و روابط علت و معلولی قصه همسو با فیلم عمل میکنند.
نگاه مستندگونهی مونا زندی حقیقی به انسانها و روابطشان در «عصر جمعه» کاملاٌ یادآور فیلم تازهی او یعنی «بنفشه آفریقایی» است و این نگاه مستند و انسانی میتواند تأثیرپذیرفته از رخشان بنیاعتماد باشد که اتفاقاً مشاور کارگردان «عصر جمعه» نیز بوده است. حضور شخصیتها در فیلم، حسابشده و دقیق است. این حضور درست و حسابشده، وامگرفته از طرح درست شخصیتها، پردازش متقاعدکنندهی آنها و تزریق پیچیدگیهایی ظریف به آنهاست. فیلم شاید پیرنگ کلاسیک نداشته باشد اما شخصیتهای آن بخش اعظمی از بار درام را بر دوش میکشند. نقش موثر امید در تصمیمگیریهای مادر و موقعیتهایی که او تجربه میکند و همچنین حضور خالهی جوان که نقش میانجی را در رابطهی مادر و فرزندی سوگند و امید برعهده دارد به درستی در فیلمنامه خلق شدهاند و با بازی خوب و یکدست بازیگران خصوصاً رویا نونهالی و مهرداد صدیقیان – که نخستین حضور حرفهای اش را جلوی دوربین تجربه میکند- به یکی از امتیازات اصلی فیلم تبدیل میشود.
از نکات قابلاعتنا دربارهی «عصر جمعه» باید به متمرکز بودن آن اشاره کرد. فیلم در روایتپردازیاش از این شاخه به آن شاخه نمیپرد و در میانهی داستان تمرکز و محوریتاش را از دست نمیدهد. زندی حقیقی به رغم فیلماولی بودنش به شدت در حفظ وحدت موضوعی و ثبات لحن درام موفق عمل کرده است. شاید گاهی ریتم متن کشدار به نظر بیاید و یا بعضی از موقعیتها چندباری تکرار شوند اما درنهایت فیلمساز فیلم خود را در چارچوب اسلوبهای ژانریاش جلو میبرد و نوسان بیجایی را در درام ایجاد نمیکند.
«عصر جمعه» از یک منظر دیگر نیز فیلم شریفیست و آن دغدغهمندی اجتماعیاش است. نمیدانم فیلم تا چه اندازه زیر تیغ تیز سانسور رفته است و چه بخشهایی از آن حذف شده اند اما فیلمساز میدانسته که دارد با یکی از حساسترین موضوعات و داستانهای اجتماعی کار میکند و با این حال جسورانه فیلمش را ساخته و برای اکرانش سالها دندان بر جگر گذاشته است. «عصر جمعه» فیلمی با الگوی قهرمان-ضدقهرمانی کلاسیک هالیوودی نیست اما شخصیتهایش را آنقدر دقیق و به دور از اغراق ترسیم میکند که میتوانیم در ذهنمان هر یک از آنها را به یک قهرمان یا یک ضدقهرمان تبدیل کنیم و با اتفاقات و واقعههایی که بر آنها گذشته است همسو شویم. فاجعهای که عمر، زندگی و جوانیِ سوگند را تباه کرده است و بزنگاه اخلاقیای که او برای بازگو کردنش تحت فشارِ تعصبات کورکورانه و سنتی خانواده قرار داشته است به ظرافت دستمایهی نگارش فیلمنامه قرار گرفته است و نهتنها نباید آن را خط قرمز بهشمار آورد بلکه برعکس میتواند عملاً بار آموزشی و تربیتی داشته باشد.
فیلم به لحاظ اجرا قابل قبول است و در عین حال برخی خامدستیها و کم و کاستیهای مرسوم کارگردانان فیلم اولی نیز در آن دیده میشود که مسلماً قابل اغماض است و «عصر جمعه» با همهی کاستیهایش نویدبخش ورود یک کارگردان مستعد، خلاق و خوشقریحه به جمع فیلمسازان سینمای ایران است که البته نتیجهی پیشرفت او را در «بنفشه آفریقایی» میبینیم.
«عصر جمعه» پایان خنثایی دارد؛ به بیانی دیگر اگرچه پایان فیلم باز نیست اما پایان محتومی هم برای آن در نظر گرفته نشده است. این پایان کاملاً از جنس فضای مستند و رئالیستی داستان است. فیلمی که به شدت واقعگراست و در آن خبری از سانتیمانتالیسم و بازیهای پیچیدهی فرمی،؛ بصری و حتی روایی دیده نمیشود.