جستجو در سایت

1393/02/08 00:00

روايت يك شهر پرآشوب

روايت يك شهر پرآشوب
پس از كمدي ضعيف «بعد از ظهر سگي سگي» و كمدي معمولي و فراموش شدني «ضد گلوله» (ولي صد البته آبرومند) شايد كمتر هنردوستي حدس مي زد كه سازنده اين آثار در فيلم بعدي اش، بسياري را تحت تاثير قرار دهد. اما مصطفي كيايي با ساخت «خط ويژه» ضرب شستي اساسي به سينمادوستان زد و بسياري را دوباره به سينماي بدنه ايران اميدوار ساخت. تريلر شهري و جوانانه او، روايتي مدرن از زندگي چند جوان در ميان هياهوي همين دور و برمان است كه هر يك به دنبال اندكي هواي آزاد و آسماني آبي مي جنگند و دست سرنوشت، آنها را پيش روي هم قرار مي دهد. كيايي جسورانه معضلات سيستم بانكي را در سومين فيلمش به تصوير مي كشد. كيايي در «خط ويژه» به سراغ گمشده ساليان دور و دراز سينماي ايران رفته. دوباره يافته يي كه در سينماي دهه 70 پر رنگ ترين نقش را ايفا مي كرد: وجه سرگرم ساختن مخاطب در كمال رعايت هنجارهاي اخلاقي و انساني جامعه و ارتقاي سليقه او. فيلمساز روايت تلخ و حساس داستان خود را در بستري ملايم و طنز، آغاز مي كند. با ترانه شوخ و شنگ سينا حجازي و طنازي شخصيت هاي داستانش قصه را آغاز مي كند اما هر چقدر داستان جلو تر مي رود، طنز فيلم سياه و سياه تر مي شود. واقعيت هاي عريان جامعه، بيش از پيش خودشان را به رخ آدم هاي قصه مي كشانند و آنها را به سوي سرنوشت محتوم خود رهنمون مي سازند. كيايي اين داستان تلخ را در بستري جوانانه و سرگرم كننده روايت مي كند. روايت او تازه نيست اما شيوه نگاه او و پيشنهادش به سينماي ايران، پنجره تازه يي در نوع نگاه به مسائل و مشكلات پيرامون جامعه ما در سينما و شيوه و بيان آنها مي تواند قلمداد شود. شايد بهتر باشد معناي اصلي «سرگرمي» را در فرهنگنامه ها دوباره به يادآوريم. سرگرمي يعني ايجاد لحظاتي خوب همراه با ترغيب گروهي از بينندگان آن لحظه ها به دوباره تجربه كردن آنها و اين موضوع، به نظر، گمشده پازل سينماي ما در ساليان اخير بوده است. فيلم هاي به ظاهر سرگرم كننده عموما در بستري غير اخلاقي و ضعيف از لحاظ سينمايي روايت مي شدند و روز به روز سليقه مخاطب را با خودشان پايين مي آوردند حال آنكه كيايي در قصه پر هيجان و تعليق خود، كمتر سينما دوستي را به حال خود رها مي كند. به ياد بياوريم صحنه هاي تعقيب و گريز فيلم و تدوين هنرمندانه آن را كه از فرط واقعي بودن، نفس ها را در سينه حبس مي كند يا تك تك صحنه هاي مجادله هاي فريدون و شاهين و منوچهر را كه به شكل عريان و زيبا، تضارب جهان بيني اين آدم هاي ساكن يك شهر را به تصوير مي كشد. فيلم كيايي، روايتي آرام دارد كه كم كم تار و پودش متاثر از ناعدالتي هاي پيرامون انسان هايش، وحشيانه و گستاخانه تر مي شود. كيايي در سومين فيلم خود به دنبال احياي زير ژانر فراموش شده «تريلر شهري» است. كيايي در اين تريلر، رويكرد اصلي اش را به آسيب شناسي زندگي پنج كاراكتر اصلي اش گذاشته و با فيلمنامه يي دقيق و مهندسي شده، هيچ كدام را تا انتها رها نمي كند. مثلاشخصيت پردازي منوچهر و شاهين در يك سو و فريدون و سميرا در سويي ديگر و اين تضاد جهان بيني در سير پر تعليق داستان، به يك مسير مشترك همگرا مي شود. تلاش او براي روايت داستان اين پنج نفر با لحن درست و متاثر از فضاي امروز جامعه مان، به فرجامي زيبا و تكان دهنده مي رسد. شايد بتوان اين اثر كيايي را فيلم «لحن» دانست. لحني برآمده از درون روزگار جوانان همين جامعه كه مي تواند با وجود تازه نبودن خط داستاني كلي، بيننده را تا انتها با خود فراهم كند. (با همين خط داستاني، فيلم «پذيرايي ساده» را به ياد آوريم و اينكه كمتر مخاطبي با لحن سخت و پيچيده اش، تحمل دوباره ديدنش را دارد) . خط ويژه با قصه گرمش، درون پر آشوبت را به چالشي سخت مي كشد و با آن زخمه گيتار الكتريك پايانش، كاري مي كند كه باور كنيم فيلمي استاندارد در سينماي بدنه ما ساخته شده است. فيلمي كه مي تواند با مخاطب انبوه ارتباط برقرار كند و اين در سينماي بي رمق اين سال ها نكته كمي نيست.