نگاهی به فیلم گوزنها ساخته مسعود کیمیایی | تصویری حقیقی از تهران ملتهب دهه 50

اختصاصی سلام سینما – مازیار وکیلی | مسعود کیمیایی زمانی «گوزنها» را ساخت که در اوج دوران پختگی خود به سر میبرد. بعد از ساخت چند فیلم مهم مانند «قیصر»، «رضا موتوری»، «داشآکل» و «خاک»، کیمیایی آنقدر تجربه به دست آورده بود که سراغ سیاسیترین و ملتهبترین سوژه ممکن برای ساخت یک فیلم سینمایی برود – آن هم در زمان اوج مبارزات چریکی در خیابانهای تهران؛ جایی که گروههای چپگرا با مبارزه علیه رژیم پهلوی مزاحمتهای زیادی برای دستگاه امنیتی این حکومت فراهم کرده بودند. ساخت این فیلم برای کیمیایی دردسرهای بزرگی هم به همراه داشت. او را بعد از اکران فیلم به سازمان اطلاعات و امنیت بردند و حسابی مورد ضرب و شتم قرار دادند و او را مجبور کردند که پایان فیلمش را تغییر دهد. اما به شکل عجیبی تمام نسخههای «گوزنها» با آن پایان قلابی از بین رفت و تنها نسخه کامل و بدون سانسور فیلم باقی ماند و در میان مردم دست به دست چرخید و ماندگار شد. کیمیایی با ساخت «گوزنها» به چنان موفقیت عظیمی دست پیدا کرد که کمتر فیلمسازی موفق به کسب آن شده است. کیمیایی علاوه بر ساخت یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران، توانست سند تصویری زندهای از یک دوره مهم تاریخی ارائه کند؛ تصویری حقیقی که بیانگر واقعیت تهران ملتهب دهه 50 هجری شمسی است.
بیشتر بخوانید:
در ستایش ایستادگی - 1: بازخوانی مفهوم ایستادگی در نبرد نابرابر در فیلم هفت سامورایی آکیرا کوروساوا
در ستایش ایستادگی - 2: مقاومت در مقابل نیروهای اجنبی در فیلم نبرد الجزیره ساخته جیلو پونته کوروو
در ستایش ایستادگی - 3: بازخوانی مفهوم ایستادگی جمعی در برابر تجاوز به سرزمین در فیلم باکورائو
در ستایش ایستادگی - 4: درهمآمیختگی مقاومت و مرگآگاهی در ارتش سایهها به کارگردانی ژان پیر ملویل
هاوارد هاکس فیلمساز نامدار آمریکایی اعتقاد دارد یک فیلم خوب تشکیل شده از سه سکانس خوب و هیچ سکانس بد. اگر این حرف هاکس را ملاک قرار دهیم، «گوزنها» به این دلیل شاهکار است که سکانسهای خوب آن بسیار بیشتر از سه سکانس است و هیچ سکانس بدی هم ندارد. اکثر سکانسهای فیلم (مثل ملاقات قدرت و سید در ابتدای فیلم، یا سکانس ملاقات اولیه سید با اصغر هروئینفروش) در حافظه جمعی تمام تماشاگرانی که با فیلمهای مسعود کیمیایی آشنا هستند حک شده است. کیمیایی در این فیلم موفق شده دال مرکزی تمام فیلمهایش یعنی رفاقت را با سیاست پیوند دهد و از دل این پیوند فیلمی خلق کند که لرزه به اندام حاکمیت سیاسی وقت بیاندازد.
«گوزنها» داستان یک تغییر است؛ داستان بازگشت یک قهرمان به خویشتن خویش و تبدیل شدن یک مرد هروئینی پیزوری به قیصری که در نهایت علیه نظم سیاسی موجود قیام میکند. این مضمون همان مضمون مورد علاقه تمام مبارزین سیاسی دهه پنجاه هجری شمسی از چریکهای مارکسیست تا علی شریعتی مسلمان بود. همه آنها به دنبال یک چیز تازه در سینما میگشتند تا تصویر دقیقی از اقدامات سیاسی آنها به نمایش بگذارد. تاثیر انقلابی که قدرت بر روی سید رسول میگذاشت، همان تاثیری بود که گروههای سیاسی دهه پنجاه بر روی مردم عادی گذاشته بودند. آنها توانسته بودند (به تعبیر خودشان) مردم را از رخوت و سستی نجات دهند و توجه آنها را مانند سید رسول به حوادث جاری در جامعه جلب کنند و این خوشایند حاکمیت سیاسی وقت ایران نبود. برای همین هم ساواک تلاش کرد تا قدرت را از یک چریک سیاسی تبدیل به یک دزد معمولی کند و آن پایان مضحک را به انتهای فیلم بچسباند تا از تاثیرگذاری «گوزنها» بکاهد. غافل از این که فیلم آنقدر نیش و کنایه و طعنه داشت که تماشاگر را متوجه منظور خود کند. کیمیایی در «گوزنها» موفق شد به قلهای برسد که فتح آن توسط کارگردانان دیگر از جمله خودش غیرممکن بود. او در این فیلم یک سند تصویری زنده و جاندار از تهران دهه 50 هجری شمسی ارائه کرد و توانست به نوبه خودش جنبش و تحرکی در میان مردم به وجود بیاورد که مبدا خیلی از اتفاقات بعدی در جامعه ایران بود.