معرفی فیلم تنهای تنهای تنها ؛ فیلمی انسانی از چشمان دو کودک

اختصاصی سلام سینما - پارسا کمالی : با توجه به شرایط ویژهای که این روزها برای کشورمان رخ داده در نظر داریم به معرفی فیلمهایی از سینمای ایران بپردازیم که همدلیهای مردمی را در دل خود دارند و به مضامینی چون جنگ و زندگی مردم عادی در چنین شرایطی پرداختهاند. آثاری که میخواهند بگویند با وجود همه تلخیها، جنگها و محدودیتها، باز هم میشود عاشق بود، صلحطلب بود و رؤیا بافت و در کنار هم ماند.
«تنهای تنهای تنها»، ساخته احسان عبدیپور، دقیقاً چنین فیلمیست. فیلمی باحالوهوا و فضایی شیرین و انسانی در دل بوشهر.
این فیلم در بستر بومی و آشنای بوشهر روایت میشود و با ورود «رنجرو»، پسربچهای با دلوجان پاک و رؤیاپرداز، عرصهای خلق میکند از دوستی، صلح و آشتی. «رنجرو»، با لهجه شیرین بوشهریاش بعد آشنایی با «سام»، پسربچهای روسی، تلاش دارد با وجود همه موانع بر فاصلهها، زبانها و مرزها چیره شود.
«رنجرو» از جایی به بعد تصمیم میگیرد به سازمان ملل برود تا با رئیسجمهورها حرف بزند تا بگذارند دنیا رنگ صلح را ببیند.
سکانس خواندن بخشی از نامه «رنجرو»، نقطه عطف این مفهوم انسانی در فیلم میشود. در این نامه — که با لحنی ساده و آغشته به احساسات کودکانه نوشته شده — «رنجرو» از رؤیای خویش میگوید. از اینکه میخواهد کنار سازمان ملل «دکه پرزیدنت» بزند، از اینکه میخواهد با این دکه دل رئیسجمهورها را نرم کرده و آنها را با آشنایی با زندگی مردم عادی، از جنگ و آوار فاصله بدهد. این کودک با ادبیاتی ساده مینویسد:
«از بین همه شغلهای دنیا تو فکر یک دکه کوچک، سر نبش پیادهروی جلوی سازمان ملل هستم. اسم هم برایش انتخاب کرده ام، دکه پرزیدنت. اسم خوراکیها و قیمت ارزانشان را میچسبانم زیر برف پاککن ماشین رئیسجمهورها، کی از ارزانی بدش میآید؟ همه رئیسجمهورها که مشتریام شدند شغل آیندهام شروع میشود.
آقا من فکر میکنم رئیسجمهور یکی را میخواهد که اسم رفیقهای کلاس چهارم و پنجمش را یادش بیاورد. رئیسجمهور اگر وقتی رنگینکش را کلهکله میخورد به حرفهای من گوش کند، رئیسجمهور اگر پایش را مثل ما پتی کند و ظهر داغ قلب الاسد برود از کارخانه وزیری یخ بیاورد، رئیسجمهور اگر وقتی شاهین سقوط میکند کنار ما بنشیند و سه روز و سه شب خوراکش بشود اشک، رئیسجمهور اگر با ما زیر تابوت شهدایی را که هنوز از یک جنگ مال 30 سال پیش جسدشان را پیدا میکنند در میآورند بیاید، شبانه باک بنزین همه هواپیماهای جنگی را سوراخ میکند، رئیسجمهور اگر هفت شب و روز کمک ما کاه گل بکشد بالا که زمستانی سقف چکه نکند روی قالی و زندگیمان، دیگر نمیآید سقف خانهها را سوراخهای درشت بکند، رئیسجمهور اگر تا ته حرفهای من را بشنود، رنگینکش که تمام شد، برنمیگردد به سازمان ملل، محال ممکن است، میگوید «رنجرو فندک داری؟» بعد سیگاری روشن میکند و پشت به همه چیز، آرام آرام قدم میزند و دور میشود و من روی پیادهروی جلوی سازمان ملل به خواب آرامی میروم که هیچ وقت نرفتهام..»
اما «رنجرو» نمیفهمد جنگ بر اساس پول و قدرت میچرخد، نمیفهمد آشتی همیشه آسان نیست. ولی با همان صداقت کودکانهاش راهحلی انسانی پیش مینهد.
این نامه از جمله صحنههاییست که «تنهای تنهای تنها» را از آثار شعاری جدا کرده و آن را در عرصه سینمای انسانی ثبت میکند. این فیلم با تمام محدودیتها در تکنیک و تولید، در خلق فضا و احساسات انسانی چنان قدرتمند عمل کرده که نمیشود در برابر آن مقاومت کرد. نمیشود دل با این دوستی و این رؤیا همراه نشد.
سینمای احسان عبدیپور در این فیلم با استفاده از بازیگرانی بومی و با لهجه واقعی، ضمن خلق فضایی آشناتر و صمیمیتر، بر واقعگرایی و صداقت درونی فیلم میافزاید. این همان نکاتیست که باعث میشوند «تنهای تنهای تنها»، با وجود نقصها در ساختار تکنیکیاش، بر دل بیننده نشسته و تماشاگر با آن ارتباط عاطفی عمیق برقرار کرده.
«تنهای تنهای تنها»، در مجموع، تنها فیلمی کودکانه نیست. این فیلم با استفاده از زاویهدید کودک، تلنگری میزند بر ذهن و احساسات بیننده و میپرسد: آیا واقعا نمیشود با گفتگو و دوستی از جنگ فاصله گرفت؟ این همان سؤال انسانیست که این روزها در بحبوحه درگیریها در گوش تاریخ طنینانداز میشود.
تماشای این فیلم برای همه کسانی در پی صلح و همزیستی هستند توصیه میشود.
