از آژانس شیشهای تا ۱۹۶۸: جستوجوی سینمای سیاسی در ایران

حال این گونه سیاسی در سینما چه چهارچوب و تعریفی باید داشته باشد؟ آیا اساساً سینمای سیاسی را باید نوعی سینمای ملی بدانیم؟ سینمایی که از مشترکات تاریخی و اجتماعی یک ملت و تجربیات هماهنگی که از همزیستی در کنار یکدیگر داشتهاند سخن به میان میآورد و آنها را برایشان دوباره به روی پرده میآورد. و یا اینکه نه، سینمایی سیاسی است که در آن یک جریان سیاسی یا حزبی خاص برای بیان منویات خود از این هنر بهره ببرد و درواقع از سینما بهعنوان یک ابزار تبلیغاتی استفاده کند؟ همان چیزی که از آن با عنوان سینمای پروپاگاندا نام میبرند.
سینمای سیاسی ایران: هر دو جریان در کنار هم
با نگاهی پدیدارشناسانه به این گونه سیاسی در سینمای ایران متوجه میشویم که هر دوی این جریانات در سینمای ما وجود داشتهاند. فارغ از بحثهای آسیبشناسانه در این حوزه که کدامیک از این دو جریان در سینمای ایران برداشت درستی از گونه سیاسی داشتهاند و کدامیک به بیراه رفتهاند، میخواهم به شاخصههایی اشاره کنم که هر دوی این جریانات را دربرمیگیرد. چه به سینمای سیاسی از نوع ملی آن قائل باشیم و چه به سینمای سیاسی حزبی، اگر در هر دوی این جریانات، فیلمساز سه مؤلفه را در کنار یکدیگر و با هم رعایت کند، میتواند فیلم ماندگاری در ژانر سیاسی بسازد.
سه مؤلفه اصلی سینمای سیاسی موفق
اولین مؤلفه صادق بودن فیلمساز با خودش است؛ یعنی چقدر به آن حرف سیاسیای که در فیلمش میزند، باور درونی دارد. دومین شاخصه صداقت با مردم است؛ یعنی آنچه میگوید تا چه حد بر واقعیتهای اجتماعی منطبق است. و سوم داشتن همان هنر دراماتیک است؛ یعنی آنچه میخواهد بازگو کند را چقدر توانسته به زبان سینما برگرداند. حال بررسی این سه فاکتور در تمام آثار ژانر سینمای سیاسی ایران دشوار است و نوشتار بسیار مفصلی را میطلبد؛ چراکه سابقه سینمای سیاسی ایران شاید به همان اولین فیلم ناطق ایرانی یعنی «دختر لر» برگردد. فیلمی که با دخالت شخص اول مملکت در پوسترهای فیلم، درنهایت به نفع حکومت نوپای او و تبلیغ و حمایت از استقرار آن تمام شد. بنابراین بحث را به برخی از فیلمهای این ژانر در دو سه دهه اخیر، محدود میکنم.
ابراهیم حاتمیکیا: پیشرو در سینمای سیاسی ایران
ابراهیم حاتمیکیا را شاید بتوان سیاسیترین فیلمساز بعد از انقلاب دانست. فیلمسازی که بهخاطر تب تند سیاسی فیلمهایش بعضی از آنها رنگ توقیف را به خود دیدهاند. «به رنگ ارغوان» و «گزارش یک جشن» از آن جملهاند. فیلم «آژانس شیشهای» او شاید سیاسیترین فیلم بعد از انقلاب باشد و حتی ماندگارترین آنها. فیلمی که به گمان نگارنده رمز ماندگاریاش همان داشتن سه مؤلفه صداقت در باور، صداقت با مردم و قصهگوی ممتاز است.
چرا «خروج» نتواسته موفق باشد؟
اما فیلم «خروج» هم ساخته همین فیلمساز است و شاید به همان اندازه «آژانس شیشهای» سیاسی باشد؛ اما چرا کمتر اسم این فیلم را شنیدهایم؟ اشکال کار در کجاست؟ به نظر میرسد پای این فیلم در داشتن مؤلفه دوم میلنگد؛ صداقت مبتنی بر واقعیتهای اجتماعی. فیلمساز در «خروج» مدعی است آنچه ساخته مبتنی بر واقعیت است، اما رئیسجمهوری که در «خروج» و از دور و در آن مزرعه نشان میدهد، لباس روحانیت بر تن دارد درحالیکه در واقعیت این اتفاق در زمان رئیسجمهوری افتاد که روحانی نبود؛ اگرچه که معجزه هزاره سوم بود!
سریال «در چشم باد»: موفقیت یا شکست؟
یا سریال «در چشم باد» که جزء بهترین و سیاسیترین سریالهای بعد از انقلاب است، ساخته همان فیلمساز «بهشت تبهکاران» است. «بهشت تبهکاران» هم در ژانر سیاسی است، اما چرا دومی ما را بهعنوان مخاطب در سالن سینما ناامید میکند؟ کدامیک از آن سه مؤلفه را ندارد؟
آسیبشناسی فیلمهای «پایاننامه» و «قلادههای طلا»
یا دو فیلم سیاسی «پایاننامه» و «قلادههای طلا» که در اواخر دهه 80 ساخته شدند، چرا از فیلمساز اولی هیچ خبری نیست و چرا از فیلم دوم هیچچیزی در ذهنمان نمانده؛ نه شخصیتی، نه دیالوگی و نه حتی سکانس ماندگاری. این دو فیلم کدامیک از آن سه مؤلفه را ندارند؟ یکی، دوتا یا هر سه تای آن شاخصهها را؟
فیلم «۱۹۶۸»: بازخوانی یک پیروزی تاریخی
حال در جشنواره فجر امسال فیلمی به بخش مسابقه راه یافته بهنام «۱۹۶۸»؛ فیلمی که به بازی فوتبال ایران و اسرائیل در سال ۱۳۴۷ شمسی، به میزبانی ایران میپردازد. فوتبالی که با پیروزی ایران پایان یافته بود. پس تکلیف روشن است. فیلم در ژانر سیاسی جریان اول است؛ فیلم ملی است. فیلمهایی که میتوانند شکستها و پیروزیها، غرورها، جنگها، مصالحهها و سرخوردگیهایی را که در حافظه جمعی یک ملت وجود دارد دوباره زنده کنند و احساسات را برانگیزند. باید ببینیم که این فیلم در داشتن آن سه مؤلفه موفق خواهد بود و این چنین خود را در تاریخ سینمای ایران ماندگار میکند؟
سینمای سیاسی و حافظه تاریخی ایرانیان
و چه خوب که فیلمساز به سراغ این موضوع رفته. معروف است که ما ایرانیها حافظه تاریخی خوبی نداریم. حتماً این بازی در آن سال و حتی سالها بعد، بهاندازه بازی ایران و استرالیا خاطرهانگیز و وجدآور و شورآفرین بوده و شیرینی این پیروزی تا سالها در کام مردم ما جا خوش کرده بوده. آیا این فیلم دوباره میتواند آن وجد و شادی را در سالن سینما برای ما زنده کند؟ آیا میتواند غرور زخم خورده این سالهای ما ایرانیان را کمی التیام بخشد و اندکی آن را به ما برگرداند؟ امیدوارم.
نویسنده: محبوبه جاننثاری | روزنامه فرهیختگان