جستجو در سایت

1404/03/16 20:15
اختصاصی سلام سینما

نگاهی به رابطه فوتبال و سینما؛ عشق دوطرفه

نگاهی به رابطه فوتبال و سینما؛ عشق دوطرفه
به مناسبت آغاز اکران آنلاین فیلم سینمایی «بازی را بکش» و آغاز پخش سریال فوتبالی «بوقچی»، در این یادداشت نگاهی به این انداخته‌ایم که چطور یک پیوند محکم دوطرفه میان فوتبال و سینما وجود دارد.

اختصاصی سلام سینما - برخلاف چیزی که به نظر می‌رسد، فوتبال و سینما شباهت‌های بسیار زیادی به  یکدیگر دارند. این دو پدیده بشری مهم‌ترین سرگرمی‌‌ در دنیای مدرن هستند. هر دوی این پدیده‌ها (فوتبال و سینما) قابلیت دراماتیک بالایی دارند و می‌توانند لحظاتی را خلق کنند که قلب هر انسانی را به تپش بیاندازد. خلق این لحظات ناب آن قدر تاثیرگذار بوده است که این پدیده‌ها را از سایر پدیده‌های جهان مدرن متمایز کند. هیچ انسانی نیست که با فوتبال و سینما خاطره نداشته باشد. همه لحظاتی از زندگی‌شان (چه تلخ و چه شیرین) با فوتبال گره خورده است. می‌شود هزاران مثال زد از لحظاتی که یک بازیکن فوتبال یا یک هنرپیشه سینما چیزی خلق کرده‌اند که زندگی را برای هواداران‌شان زیباتر کرده است. اما ویژگی منحصر به فردی که باعث تمایز فوتبال و سینما می‌شود این است که عشق و علاقه به آن‌ها زبان، جنسیت، ملیت و رنگ پوست نمی‌شناسد. این دو پدیده مهم بشری با زبانی سخن می‌گویند که برای همه مردم دنیا قابل فهم است. با زبان توپ و دوربین.


بیشتر بخوانید: 

سینما و فوتبال: دو روایت‌گر بزرگ قرن بیستم


 

قهرمان‌ها

سینما به قهرمان‌هایش زنده است؛ قهرمان‌های دوست داشتنی که کارهایی می‌کنند که از توان تماشاگر خارج است و انجام همین کارهای خارق‌العاده است که تماشاگر را به وجد می‌آورد. گاهی هم قهرمانان از خصوصیت اخلاقی بارزی برخوردارند که او را در نظر تماشاگر تبدیل به یک انسان کامل می‌کند. برخی بازیکنان فوتبال هم چنین هستند. دکتر سوکراتس نمادی از مبارزه با ظلم و فساد در فوتبال برزیل است. مردی که نشان داد می‌توان از فوتبال برای هدفی والاتر و مبارزه با دیکتاتوری استفاده کرد. آندره‌س اسکوبار کلمبیایی که در جام جهانی 1994 دروازه تیم خودی را باز کرد و بعد از این حادثه به دست چند جوان کلمبیایی کشته شد به واسطه معصومیتش تبدیل به یک قهرمان دوست داشتنی شد. دیدن اسکوبار و معصومیتش ما را به یاد روکو لطیف و دوست داشتنی در «روکو و برادرانش» ویسکونتی می‌اندازد. یا پله افسانه‌ای که به چنان جایگاهی در فوتبال رسید که همه بچه‌های فقیر برزیلی دوست داشتند شبیه او شوند و نیجریه و بیافرا چند ساعتی جنگ را تعطیل کردند تا بازی پله را تماشا کنند و بعد دوباره مشغول جنگ شوند. فوتبال هم درست مثل سینما به قهرمان نیاز دارد تا بیانگر روح پاک این ورزش باشد. ورزشی که به واسطه همین قهرمان‌های دوست داشتنی است که می‌تواند امید را در دل میلیون‌ها انسان زنده کند.

ضدقهرمان‌ها

اما یک درام جاندار سینمایی به جز قهرمان نیاز به ضد قهرمان هم دارد. آدم‌های پیچیده‌ای که با اعمالشان قهرمان را به چالش می‌کشند یا بر سر راهشان موانعی ایجاد میکنند که باعث می‌شود با سختی زیادی به هدف خود برسد. در فوتبال هم ضد قهرمانانی وجود دارند که تماشای آن‌ها ما را به یا ضدقهرمانان دنیای سینما می‌اندازند. مثلاً پل گاسکوئین خودتخریب گر که یک استعداد ناب فوتبالی بود اما با خود تخریبی آشکار درست مثل تونی مونتانا صورت زخمی زندگی‌اش را نابود کرد. یا قصابی مثل نابی استایلز انگلیسی که رفتارش دست کمی از خاویر باردم در جایی برای پیرمردها نیست نداشت. خونسرد، خشن، بی‌رحم. او کثیف ترین بازیکن تیم ملی انگلستان در راه قهرمانی جام جهانی 1966 بود. اما شاید معروف ترین ضد قهرمان تاریخ فوتبال مارادونا افسانه‌ای باشد. بازیکنی که همه کار در زندگی‌اش کرد. مواد مخدر استفاده کرد، دوپینگ کرد، ادای چپ‌ها را درآورد و روی بازویش عکس چگوآرا را خالکوبی کرد و در سفر به کوبا از تمام امکانات لوکس این کشور محنت زده استفاده کرد. او تمام این کارها را کرد اما اسطوره آرژانتینی‌ها باقی ماند. یک تنه قهرمانی سال 1986 را به ارمغان آورد و توانست پیش از ظهور لیونل مسی کاری کند که آرژانتینی‌ها احساس غرور کنند. خصوصاً با آن دو گلی که برابر انگلیس (که در آن زمان بر سر جزایر فالکند درگیری سیاسی و نظامی شدیدی داشتند) به ثمر رساند توانست تبدیل به دوست داشتنی پسر بد تاریخ فوتبال شود.

فوتبال به مثابه قصه پریان

سینما پر است از قصه‌هایی که شباهت تام و تمامی به قصه‌های پریان دارند. شاید معروف ترین آن‌ها قصه راکی بالبوآ باشد. داستان مشت زن گمنامی که برای رقابت با آپولو گرید افسانه‌ای انتخاب می‌شود و با انجام یک رقابت جانانه یک شبه راه صد ساله را طی می‌کند و تبدیل به مشت زن مشهوری می‌شود. فوتبال هم پر است از بازیکنانی که یک شبه ره صد ساله را طی کردند و تبدیل شدند به بزرگ ترین ستارگان جهان فوتبال. اکثر بازیکنان برزیل از دل محله‌های فقیرنشین این کشور بیرون آمدند. پله، روماریو، رونالدو و رونالدینیو. اما شاید معروف ترین ستاره اروپایی که توانست فقر را شکست دهد و مثل راکی از طریق فوتبال به رستگاری برسد زلاتان ابراهیموویچ باشد. پسر یک مهاجر صرب در سوئد سرد و یخی توانست با استعداد نابی که از خودش نشان داد تبدیل به بزرگ ترین اسطوره فوتبالی این کشور شود. انقدر بزرگ که در این کشور تمبرش را چاپ کردند و مجسمه‌اش را ساختند تا کودکان سوئدی یاد بگیرند اسطوره بودن یعنی چه. ستاره دیگری که توانست از دل فقر و با خشونت راه خودش را به سمت جاودانگی باز کند پائولو دی‌کانیو بود که در کودکی چون هوس شیرینی و بستنی کرده بود دوچرخه برادرش را دزدید و فروخت اما در بزرگسالی بدل شد به بزرگ ترین اسطوره تیم فوتبال لاتزیو. همان بازیکنی که با درخشش تیم را از سری بی به سری آ آورد و بعد از گل‌هایش به سمت هوادارانی که عاشقشان بود سلام فاشیستی داد.

لحظات ناب دراماتیک

فوتبال هم مانند سینما پر است از لحظاتی که شبیه نقاط اوج دراماتیک یک فیلم سینمایی هستند و تماشاگر را به هنگام تماشا به کاتارسیس می‌رسانند. لحظاتی مانند آن کامبک رویایی شش دو بارسلونا مقابل پاریس سن ژرمن که با جمله طلایی عادل فوتبال «چیه این فوتبال» در ذهن تماشاگر ایرانی جاودانه شد. یا لحظه‌ای که زیدان با سر به سینه ماتراتزی کوبید تا ثابت کند چیزهایی مهم تر از فوتبال هم وجود دارد. چیزهایی مثل خانواده. یا لحظه‌ای که بازیکن همیشه ذخیره منچستر اولگنار سولسشایر در دهانه دروازه حاضر شد و با یک نوک پا به ظاهر ساده مسیر تاریخ را برای همیشه تغییر داد و الکس فرگوسن را تبدیل کرد به سر الکس فرگوسن. یک بازی فوتبال خوب سینمایی ترین چیزی است که یک تماشاگر فوتبال می‌تواند نگاه کند. پر از تعلیق و نقاط اوج دراماتیک. باور نمی‌کنید بازی برگشت اینتر و بارسلونا در مرحله نیمه نهایی لیگ قهرمانان امسال را نگاه کنید. یقیناً نظرتان تغییر خواهد کرد.

نویسنده: مازیار وکیلی

 


اخبار مرتبط
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image