نقد فیلم مغز متفکر: وقتی یک سرقت ساده، آینهای از شکستهای یک ملت میشود

اختصاصی سلام سینما - کلی رایکارد، فیلمسازی است که همواره ژانرهای مختلف سینمایی را از زاویهای تازه مورد واکاوی قرار میدهد. او با بازتعریف مؤلفههای آشنا، آثاری شخصی، تأملبرانگیز و گاه تکاندهنده خلق میکند.
فیلم «مغز متفکر» (The Mastermind) نیز از همین رویکرد پیروی میکند. کلی رایکارد در ظاهر سراغ داستانی جنایی رفته است، اما در بطن این روایت، مرثیهای برای زندگی انسانی شکستخورده و گرفتار ترسیم میشود.
جاش اوکانر در ایفای نقش اصلی، چهرهای بهیادماندنی از یک خلافکار درمانده ارائه میدهد. مغز متفکر پس از فیلم «از راه رسیدن» (Showing Up) در سال 2022، دومین اثر به کارگردانی کلی رایکارد است که توانسته به بخش رقابتهای اصلی جشنواره کن راه پیدا کند.
روایت فیلم در دهه 1970 و در ایالت ماساچوست جریان دارد. قهرمان داستان، جیمز مونی (با بازی جاش اوکانر) نجاری بیکار است که تصمیم میگیرد به همراه دو همدست خود چهار تابلوی نقاشی را از موزهای سرقت کند. بااینحال، نگهداری این آثار هنری بهمراتب دشوارتر از ربودن آنهاست؛ تا جایی که جیمز را به زندگی در حال فرار سوق میدهد.
فیلم بهخوبی حالوهوای دهه 70 و فضای سینمای موسوم به هالیوود نو را بازآفرینی میکند. شخصیت اصلی، ضدقهرمانی ناکارآمد است که حتی سفر پرفرازونشیب و پرمخاطرهاش نیز تغییری در وضعیت روحیاش ایجاد نمیکند.
کلی رایکارد پیش از این نیز در فیلم «حرکات شبانه» (Night Moves) سراغ فضای جنایی رفته و در آن تمرکز اصلی بر پیامدهای جرم بود. مغز متفکر با بهرهگیری هوشمندانه از تعلیق، روایت خود را بهصورت اپیزودیک پیش میبرد و بیننده را گامبهگام با روند تصمیمگیری و اقدامات جیمز همراه میکند.
یکی از نکات برجسته فیلم، پرداخت ظریف به زمینههای اجتماعی دوران است. تأثیرات جنگ ویتنام و موج تازه جنبش زنان بهخوبی در دل روایت تنیده شدهاند و داستان شخصی جیمز به استعارهای از وضعیت اجتماعی و روانی آمریکا در آن دوران بدل میشود.
جان ماگارو و آلانا هایم نیز بهعنوان شخصیتهای مکمل خوش درخشیدند؛ اما بیتردید این فیلم، صحنه نمایش تواناییهای جاش اوکانر است. سکوتهای طولانی، نگاههای خیره و حرکات سنجیده او، یأس و ناکامی عمیق شخصیت جیمز را به شکلی ملموس به مخاطب منتقل میکنند.
در لحظاتی از فیلم، جیمز چنان تنها و بیپناه به تصویر کشیده میشود که مخاطب نمیداند باید به فلاکت او بخندد یا برایش دل بسوزاند. کلی رایکارد نیز بهجای تحمیل احساسات، داوری را به تماشاگر میسپارد.

