داوود (پرویز پرستویی)، جمعه (رضا کیانیان) و محبوبه (آزیتا حاجیان) | میدان نبرد احساس و منطق

مثلث عاشقانه «روبان قرمز» را میتوان یکی از غیرعادیترین روابط عاطفی سینمای ایران دانست. جدا از تمام جنبههای استعاری در مورد ارتباط شخصیتها با مفاهیمی همچون مام میهن که منتقدان از دل فیلم بیرون کشیدهاند، در مرکز این رابطه زنی به نام محبوبه وجود دارد که یک معشوق منفعل نیست بلکه زنی ایستاده در مرکز یک آشوب است؛ کسی که در محیط خشک و کمی ترسناک فیلم که از مین، ویرانهها و دیوارهای سوخته تشکیل شده است باید میان دو رویکرد متفاوت به زندگی و بهنوعی میان دو تصویر کاملا متفاوت از مردانگی دست به انتخاب بزند. داوود نماینده خشونت و غیرتی غیرقابلمهار و سنتیتر است درحالیکه جمعه را میتوان نماینده نوعی پذیرش و صلحجویی دانست. داوود شباهتهایی به حاج کاظمِ «آژانس شیشهای» دارد؛ رزمندهای خشن و عملگرا که هنوز خود را در میان میدان نبرد احساس میکند. جمعه نقطه مقابل اوست: مهاجری آرام و درونگرا. داوود مایوس و گرفتار گذشته است و جمعه لطیف و با نگاهی رو به آینده. آنچه محبوبه در این میان جستوجو میکند نه دلباختگی بلکه نوعی پناه و معنا است. حاتمیکیا، شاید در یکی از متعادلترین فیلمهایش از نظر نوع نگاه استراتژیک، هیچکدام از مردها را در قالب قهرمان یا ضدقهرمان صرف نشان نمیدهد بلکه از این مثلث پیچیده بهعنوان راهی برای نمایش چگونگی بازیابی خود استفاده میکند.