چرا احساس میکنیم سینما دیگر مثل دهه 1990 درخشان نیست؟

اختصاصی سلام سینما - مروا موسوی: این پرسش که «چرا دیگر مثل گذشته با تماشای فیلمهای روز سینمای جهان شگفتزده نمیشویم؟» صرفا نشاندهنده یک حس نوستالژیک نیست. با بازگشت به دهه 1990 (که بهطور عمومی بهعنوان یکی از دورههای طلایی سینمای آمریکا شناخته میشود) میبینیم که چطور جریان اصلی سینمای آمریکا پر از فیلمهای متنوعی بود که جسورانه و خلاقانه به نظر میرسیدند. از دل سینمای آمریکا فقط در سال 1999 فیلمهای بسیار مهمی مثل «باشگاه مشتزنی»، «ماتریکس»، «حس ششم» و «مسیر سبز» بیرون آمدند. با نگاهی به عقبتر به سالی مثل 1994 با فیلمهای درخشانی مثل «رستگاری از شاوشنک»، «پالپ فیکشن/ داستان عامهپسند»، «فارست گامپ»، «شیر شاه» و «اد وود» مواجه میشویم. آیا آنچه بهعنوان ویترین سینمای آمریکا (و، در نگاهی عمومیتر، سینمای جهان) در سالهای اخیر دیدهایم، حاکی از افول این تنوع نیست؟
بهنظر میرسد ساختارهای کلان سینما نسبت به یک ربع قرن بهشکل فاحشی تغییر کردهاند. شاید نگاهی به برخی از این تغییرات بنیادین نشان دهد که چرا تغییر در ساختار اقتصادی و توزیع فیلمها، باعث تحول در معیارهای موفقیت و حتی نحوه مواجهه ما با فیلمها شده است.
اقتصاد بلاکباستر و منطق «ریسک صفر»
بحران مالی سال 2008 روی نحوه کار استودیوهای بزرگ تاثیر گذاشت. اکثر این استودیوها از آن به بعد ترجیح دادند که از شکلی از استراتژی پیروی کنند که به منطق «ریسک صفر» معروف است. طبق این استراتژی، سرمایهگذاریهای کلان (در حد 200 یا 300 میلیون دلار) تقریبا همیشه روی برندهای آشنا (مثل ابرقهرمانهای محبوب، بازسازی فیلمهای مطرح و دنبالهسازی برای آثار موفق) انجام میشود. این رویکرد باعث شد تا ریسکپذیری کمپانیها کاهش پیدا کند و این یعنی کاهش فرصت تجربهگری برای فیلمسازان.
با این وجود شاید شرایط در حال تغییر باشد. دادههای منتشرشده در میانههای سال 2025 نشان میدهد که با وجود رشد عمومی گیشه نسبت به مدت زمان مشابه در سال 2024، بازده فیلمهای ابرقهرمانی افت کرده است و در عوض فیلمهایی مثل آثار ژانر وحشت (به دلیل هزینه پایین تولید و مخاطبان وفادار) عملکرد پایدارتری از خود نشان دادهاند. ادامه این روند ممکن است منجر به شروع دور جدیدی از تجربهگرایی در سینمای جریان اصلی شود.
حذف طبقه میانی فیلمها
منظور از طبقه میانی، فیلمهایی با بودجه متوسط هستند که نه بهمعنای استودیوییِ کلمه مستقل محسوب میشوند و نه در زمره آثار بلاکباستر یا به اصطلاح بیگ پروداکشن قرار میگیرند. این فیلمها که عموما با بودجه بین 20 تا 60 میلیون دلار ساخته میشوند، در عین حال که تولیدی حرفهای و تر و تمیز دارند، فرصت خلاقیت، تجربهگری و بروز فردیت را تا حد خوبی به فیلمسازان میدهند. بسیاری از آثاری که در ابتدای این مطلب ذکر شدهاند در همین دسته قرار میگیرند. با این وجود تولید این فیلمها که دارای «ریسک کنترلشده» بودند و به خلق فیلمسازان مؤلف کمک کردند در سالهای اخیر در مقیاس صنعتی کم شده است. نتیجه، ایجاد شکاف قابل توجه بین پروژههای بسیار ارزان و بسیار گران، و کاهش فضا برای روایتهایی است که تعادل میان خلاقیت و کلاسیکبودن را برقرار میکردند.
گسترش استریمینگ و کوتاهشدن پنجره اکران
تماشای آثار جدید در خانه دارد از تماشای فیلم در سالنهای سینما پیشی میگیرد. تلاش و تبلیغ برخی از فیلمسازانی که آثارشان را بهمعنای واقعی برای تماشا روی پرده بزرگ و نقرهای سینما میسازند (مثل کریستوفر نولان، کوئنتین تارانتینو و دنی ویلنوو) و همچنین ستارگانی مثل تام کروز برای ترغیب مردم به تماشای فیلمها در سالن سینما حاکی از نگرانی ناشی از تبعات چنین تحولی است. پنجره اکران فیلمها بهطور معمول به حدود 40 تا 70 روز رسیده است و فشار بر سر کوتاهتر شدن این زمان ادامه دارد - خواستهای که در تقابل با منافع صنف سالنهای سینمایی قرار میگیرد. سریعشدن این چرخه، ممکن است عمر فرهنگی فیلمها را کوتاهتر کرده و آثار سینمایی را به محصولاتی با دوره عمر کوتاهتر از گذشته تبدیل کند. نتیجه؟ خطر تبدیل فیلمها به محصولاتی یکبارمصرف. این نگاه البته کمی بدبینانه به نظر میرسد اما کم نیستند افرادی که در موردش هشدار دادهاند.
محتوای طراحیشده برای همگان
مشخصا نمیتوان جنبه صنعتی سینما را از دادهسنجی بر اساس سلیقه مخاطبان جدا کرد. این روند همیشه (بهخصوص در سینمای آمریکا) وجود داشته است. با این وجود بهنظر میرسد میزان توجه به الگوریتمها و تحلیل رفتار مشترکان برای تصمیمگیری در مورد محصولات آینده در سالهای اخیر کمی افراطی شده است. فیلمسازانی مثل ریچارد لینکلیتر هم از ناپدیدشدن فیلمهایی که بهمعنای واقعی برای مخاطبان بالغ ساخته شدهاند هشدار داده است. سلطه فیلمهای ابرقهرمانی که بهخصوص بعد از بحران اقتصادی 2008 خودنمایی کرد، یکی از مواردی است که عدهای در موردش هشدار دادهاند. البته نباید فراموش کرد که در دل همین دسته از آثار هم تعداد زیادی از فیلمهای پیچیده و خلاقانه ساخته شدهاند اما حتی آنها هم کمتر میتوانند از برخی از مرزها عبور کنند.
چرا فیلمها به سرعت از یاد میروند؟
با توجه به موارد ذکر شده، میتوان چند دلیل را برای «فراموششدنی» شدن فیلمها مطرح کرد.
1. سیلاب محتوا و رقابت پلتفرمی
هر هفته دهها عنوان تازه بهصورت استریم منتشر میشود، منحنی توجه مخاطبان به تکفیلمها کوتاه شده و فرصت گفتوگوی جمعی کاهش مییابد.
2. تحول در کمپینهای بازاریابی
با افزایش تعداد محصولات در دسترس، دوره اوج تبلیغات فیلمها سریعتر از گذشته میگذرد. فیلمها پیش از آنکه در حافظه جمعی جایی باز کنند، جای خود را به موج بعدی تبلیغات میدهند.
3. فردی شدن تجربه تماشا
تماشای جمعی فیلمها در سالن سینما، بهتنهایی برای ما خاطره میسازد درحالیکه انفرادیشدن تماشا این اثر شبکهای را تضعیف کرده است.
4. تکهتکه شدن سلیقهها
بازار «خُردتر» از گذشته شده و گسترش الگوریتمهای سلیقهمحور، توافق جمعی بر سر اطلاق صفت «شاهکار» به یک فیلم را دشوارتر از گذشته کرده است.
اینقدر بدبین نباشیم
اما اوضاع واقعا اینقدر هم بد نیست. در سینمای مستقل میتوانیم انبوهی از فیلمهای خوب را پیدا کنیم. هنوز میتوان از مفاهیمی مثل «سینمای شخصی» و «جسارت در روایت» نام برد. حتی در جریان اصلی هم تعداد فیلمهای موفق کم نیست. شاید نزدیکترین نمونهاش «اوپنهایمر» (کریستوفر نولان) باشد؛ فیلمی «غیرفرانچایزی» که هم جوایز اسکار را درو کرد و هم به فروشی نزدیک به یک میلیارد دلار دست یافت - نشانهای مبنی بر اینکه کیفیت بالا هنوز میتواند نوعی اجماع میان منتقدان و سینمادوستان ایجاد کرده و فیلم را به یک رخداد فرهنگی تبدیل کند.
شاید بتوان چنین گفت که مشکل امروز بههیچوجه «کمبود استعداد» نیست بلکه ترکیبی از مدل جدید اقتصادی، پنجرههای کوتاه عرضه و تبلیغات، و حذف طبقه میانی فیلمها باعث شده تا فیلمهای خلاق کمتر «دیده شوند» نه اینکه کمتر «ساخته شوند». اگر کمی مسیر تماشا را با دقت تعیین کنیم (از دنبال کردن جشنوارههایی مثل کن، ونیز و ساندنس گرفته تا عضویت در سرویسهایی مثل کرایتریون و MUBI، سر زدن به سینماتکها و پیگیری منتقدان مستقل) میتوانیم همان حس کشف حیرتانگیزی را تجربه کنیم که مخاطبان در دهه 1990 تجربه کرده بودند. سینما هنوز بهتمامی افول نکرده است بلکه پیدا کردن و به یاد سپردن فیلمهایی که قابلیت خاطرهسازی دارند کمی سختتر شده است.

فارغالتحصیل کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات. سه سال تجربه نگارش و ترجمه مطالب سینمایی دارم و از تیر 1404 با «سلام سینما» همکاری میکنم.
هر چند از کشف و شهود در همه جریانهای سینمایی لذت میبرم اما علاقه اصلیام حوزه انیمیشن است _ بهخصوص انیمههای همیشه دیدنی هایائو میازاکی.