نقد فیلم ادینگتون ساخته آری استر | هیستری جمعی به زبان نه چندان ساده

اختصاصی سلام سینما - کسری ولایی: آری استر بالاخره با چهارمین فیلم بلندش در یک رویداد معتبر سینمایی حضور پیدا کرد اما واکنشهای ضدونقیض به «ادینگتون» (با عنوان اصلی Eddington) طوری نبود که حکم توشهی راه را داشته باشد و موفقیت این فیلمساز برآمده از دل جریان تولیدات کمپانی A24 را در فصل جوایز امسال تضمین کند.
داستان در بهار سال ۲۰۲۰ اتفاق میافتد؛ زمان زیادی از مواجههی عمومی با پاندمی نمیگذرد و مردم از شوک بیرون نیامدهاند. محل وقوع حوادث، جهنمدرهای است در نیومکزیکو که پرت از تمام دنیا هنوز حتی یک مورد هم از ابتلا به کرونا آنجا دیده نشده. در عوض، اینترنت و تئوریهای توطئه روان مردم را تسخیر کرده و نشانههایی از زوال عقلانیت جمعی در سطح شهر دیده میشود. در آستانهی انتخابات شهرداری، کلانتر قدیمی و کلهشق (با نقشآفرینی واکین فینیکس) به عرصهی رقابت پا میگذارد و تفرقه و نفرت میان مردم شدت میگیرد.
بیشتر بخوانید:
داستان عامهپسند - 6: نقد فیلم Materialists | بنگاه معاملات عشقی
داستان عامهپسند - 7: نقد فیلم زندگی چاک | رقص طولانی و فروپاشی ذهنی
الان که با فاصله میتوانیم به چند سال قبل نگاه کنیم، بدون ذرهای اغراق، دههای جنونآمیز را پشت سر گذاشتهایم و چیزی در دنیا باقی نمانده که زیر و رو نشده باشد. «ادینگتون» برای نمایش این هیستری جمعی و آمریکایی، در کمال هتاکی و به دور از مصلحتاندیشیهای متداول، به یک کمدی سیاه غیرمنتظره تبدیل میشود اما تماشاگران را گیج و منگ نگه میدارد؛ در اکثر لحظات هیچکس مطمئن نیست از احساسات خودش نسبت به آنچه که تماشا میکند و در مسیر ورود به دنیای فیلم، تناقض و ابهام مدام سنگ میاندازد پیش پای مخاطب و تلاش برای یافتن نسبت میان اتفاقات قصه و واقعیت موجود در عصر حاضر و گذشتهی نه چندان دور، ناکام میماند.
بدون شک یکی از جاهطلبانهترین وسوسههای ممکن برای هر سینماگر، به بازی گرفتن پیشفرضها و عادات فیلمبینی و به زانو درآوردن تماشاگر مقابل قراردادهایی است که زیر پا گذاشته میشود. البته این جاهطلبی زمانی جواب میدهد که مرکز ثقلی برای حفظ تعادل میان تناقضات و تغییرات لحن وجود داشته باشد. در «ادینگتون»، در مقایسه با «بو ترسیده»، کار برای مخاطب سختتر شده چون بر خلاف فیلم قبلی، تکلیف با شخصیت اصلی و وضعیتش در دنیای قصه مشخص نیست. گرچه دنیای «بو ترسیده» حکم کابوسی گُنگ و سوررئال را داشت، حداقل قابل فهم بود که پیرپسر مفلوک قصه چه مرگش است. شاید جنون جمعی حاکم بر ادینگتون و رویکرد هجوآمیز استر نسبت به جو و جریانات سیاسی و اجتماعی مختلف قابل درک باشد ولی معلوم نیست که کلانتر شهر چرا ناگهان رد میدهد و تبدیل میشود به محور سوءتفاهمهای دیوانهوار و خونبار شهر؟
باید به این فرضیه فکر کرد که همکاریهای آری استر و واکین فینیکس دارد مثل شمشیر دولبه عمل میکند چون فینیکس به طرز عجیبی میتواند به احساسات متناقض و نامفهوم کاراکترهایی جان ببخشد که وجودشان در دنیای قصه چندان منطقی نیست و همین توانمندی در اجرا، عین سدی محکم، جلوی سؤالات ضروری برای پرداخت دیگر جنبههای درام را میگیرد و به عدم قطعیت و غرابت ناخواسته در تمام لحظات دامن میزند.